🔥°•عشق خان زاده•°🔥
رمان عاشقونه ارباب رعیتی🍓 پایان خوش🤍 https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1094644-dRcwPAW لینک ناشناس نویسنده👆🏻
Show more756
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
-7830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
_خوب گوشاتو باز کن،امروز به #عقد من درمیای
پس ننه من غریبن در نیار.
چونه نورا رو گرفت و بوسه ای #خشن روی لباش کاشت.
_وای به حالت،بخوای جلوی #عمو بگی من رو نمیخوای خداروشاهد میگیرم #میبرمت جایی که دست هیچ کس بهت نرسه همون جاهم #تولم رو توی #شکمت میکارم که #پاپس بشی.⛓🔞⚠️
https://t.me/+MCDQ2l_Q8HVkMjc0
https://t.me/+MCDQ2l_Q8HVkMjc0
12پاک
سلام دوستان من تصمیم گرفتم که دیگه ادامه ندم چون هیچ حمایتی از جانبتون ندیدم با کلی عشق و علاقه پارت میذارم ولی بزور ۲۰ نفری ریکشن میذارن.....
این یعنی رمان رو دوست ندارید پس منم مجبورم تا اینجا همراهیتون کنم یا حق❤️
😭 50😐 9💔 8🤷♀ 5😢 4👍 2😨 2
Repost from N/a
خلاصه🥀
آلاء دختر دورگه ایرانی_ لبنانی با دیدن صحنه جان دادن پدر و برادر و همسرش به دست داعش، دچار کابوس شبانه می شود.💔
او برای التیام زخم های روحی اش عازم کمپ پناهجویان مرز لبنان و سوریه می شود با برگشتش به ایران با تیام دوست برادرش رو به رو می شود، تیامی که از وسواس رنج می برد و قادر به نزدیک شدن به هر کسی نیست .او برای رهایی از بایدهای زنگی اش با او همخانه می شود و عشقی که بعد از سال ها شعله میکشد و در پس آن رازهای سر به مهری که یک به یک آشکار می شوند.🔥🔞
https://t.me/+SwkRqsjal_FlMTY0
https://t.me/+SwkRqsjal_FlMTY0
صبح پاک
00:03
Video unavailableShow in Telegram
#سکس توی دوران #بارداری خیلی لذت بخشه! نه؟🔞🤤💦
https://t.me/+Wk9Pz9H6Lt84MDQ0
در حالی که به کمرم پیچ و تاب میدادم گفتم:
+#آههه_تندتر_تلمبه_بزن زودتر تمومش کن اتحان، بار آخرته مطمئن باش!
پوزخندی زد و گفت:
_بار آخری در کار نیست بیبی، این توله باید هر شب باباشو تو رحم مامانش حس کنه‼️🔥
از #توم کشید بیرون سرشو برد لای #پاهام شروع کرد به #خوردن زبونشو #لول میکرد #توم لعنتی کارشو خیلی خوب بلد بود‼️🍷
+آهههه_جونننن تندتر #بلیس برام #آخخخخخ...🤤💦🍷📛🔥
زودتر جوین بده ببین چه #سکس #جنجالی دارن...🤤🔥🔞👇🏻
https://t.me/+Wk9Pz9H6Lt84MDQ0
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
_چطور شده پسری که حالش از من بهم میخورد و فکر میکرد من قاتل خواهرشم الان عاشقم شده؟!⁉️😏
#آب دهنم رو قورت دادم و #نزدیکش شدم:
_خودمم نمیدونم!
تو #چیز خورم کردی که #عاشقت بشم‼️
قهقهه ای زد و چنگی به کمرم زد:
_عیبی نداره!
#حالا که #خودت میخوای #منم با کمال #میل انقدر توت #میکوبم که دیگه #هوس عشقِ من به سرت نزنه پسر کوچولو!🔞
https://t.me/+ewMVxwq6YWs0NmNk
https://t.me/+ewMVxwq6YWs0NmNk
پسره عاشق مظنون پرونده قتل خواهر ۵ سالش شده😐❗️
Repost from N/a
- میگم به من نگاه کن.
- بله؟!
- داداشم اذیتت کرده؟ چرا انقدر ازش #می ترسی؟
- به نظر تون چیزایی که ازش می دونم ، برای ترسیدن کافی نیست؟
- نه،من #حس میکنم چیزی هست که به من نمیگی!
نگاه دزدید،خوب می دانست تا ماجرا را نگوید عبد دست بردار نیست برای همین با صدایی آهسته و آمیخته با #شرم گفت:
- وقتی خواب بودم از #حمام اتاق من استفاده کرده و یه چیزایی #عمدا جا گذاشته بود.
عبد #عصبی مشتش را روی میز کوبید.
- اون بی ناموس، شورش رو آورده!
- خواهش می کنم قربان، فعلا چیزی نگین،باشه
- ولی اون باید حدش رو بدونه.
عبد چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید، صدای خرخش واضح می آمد!
- باشه، ولی خودت بهش هشدار بده، وگرنه...
نورا لبش را به دهان گرفت،#غیرتی که او خرج میکرد، خارج از عرف ماموریت شان بود، و این...
***
عاشقانه ی دو برادر...❌🔥
https://t.me/+hemBSaLP2E1jN2I0
صبح پاک❌
Repost from N/a
❌من آلام؛ دختری که قربانی داعش شد❌
جون دادن بابام، جدا کردن سر برادر و سر شوهرم.
همه و همه اینا کاری کرده که یک لحظه نمی تونم بخوابم.
از فرط بی کسیم برگشتم ایران و اینجا هم بی کس تر از همه بودم.تا بلاخره تیام رو دیدم.
تیامی که پناهم شد، عاشقم کرد؛ ولی اون راز که بر ملا شد...🔞🔥
#داستانیپلیسیعاشقانهجذابومتفاوت🤤🙈
#عضویتچنلمحدود❌
https://t.me/+SwkRqsjal_FlMTY0
1پاک
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:02
Video unavailableShow in Telegram
#part1
ساختمون مدرسه کنار یه مدرسه قدیمی خرابه ساخته شد.
ورود به اون مدرسهی خرابه #ممنوع بود اما نیک همیشه کار خودشو میکرد ، اون پسر واقعا کفر منو در میاورد.💢
به سمت خرابه و بعد سمت کلاسی که میدونستم نیک اونجاست رفتم.
از پنجره میبینم که داخل داره چه اتفاقی میوفته و لحظه ای مکث میکنم.🔞
نیک روی یه نیمکت نشسته و از پشت تکیه داده به دیوار و ایزابل نشسته روی پاهاش ،نگاه خمار نیک روی ایزابله و #سینه های برهنه ی ایزابل میون مشت نیک در حال له شدنه و تن دخترونه اش داره روی بدن اون پسر لعنتی #سواری میکنه.
نگاه خمار و پر خواستن نیک از روی پنجره به من میوفته و نیشخند میزنه
https://t.me/+zbe5ZZQ0aAc0ZDJk
https://t.me/+zbe5ZZQ0aAc0ZDJk
پارت واقعی رمان🔞❌