خاطراتـــ•.♥️!!
و من مفهومِ حبسِ خانگی را تازه میفهمم چرا که هم کلامم نیست جز دختری در آیینه! ❤️🩹📍
Show more447
Subscribers
+224 hours
+97 days
+1830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
دلم می خواهد همه چیز را بگذارم و بروم طوری که کسی نداند من که هستم. مرا ببخش عزیزم، احساس وحشتناکی دارم.
-اولگا کنیپر
💔 2❤ 1
گفت: چقدر خوشحالم بالاخره از امید حرف میزنی و لبخند به لب داری و آرامتری.
خواستم فریاد بزنم که " آدمِ حسابی! تو اصلا میدونی چی به من گذشته؟ هیچ میدونی چه بحرانهای سختی رو پشت سر گذاشتم؟ با چه رنجهای عظیمی دست و پنجه نرم کردم و چه زخمهای عمیقی برداشتم؟ تو میدونی من از دلِ چه جهنم سوزانی بیرون زدم و چقدر حق داشتم تکیده و غمگین باشم؟ تو چی از من میدونی که به همین راحتی به خودت حق میدی خسته شدهباشی از روزهای غمگین بودنم؟" چیزی نگفتم، سکوت کردم و رد شدم اما به خودم قول دادم به همه حق بدهم یکوقتها، بیهیچ توضیحی بینهایت غمگین باشند، یا در لاک خودشان فرو بروندو سکوت کنند، حتی اگر منِ بیخبر از همه جا، ظاهرا دلیلی برای اینهمه اندوه نمیدیدم، یا حالِ جهان خودم خوب بود و حوصلهی اندوه نداشتم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
❤ 5
Repost from خاطراتـــ•.♥️!!
عاشقانه ها بیشتر پست کنم یا نه؟Anonymous voting
- بلی
- نخیر
از کافکا به ملینا:«اگر میلیونها نفر دوستت داشتند من یکی از آنها بودم، اگر یک نفر دوستت داشت من او بودم و اگر هیچکس دوستت نداشت من مرده ام.»
#نامه💌
💔 5❤ 1
پسری ، دختری را که قرار بود تمام زندگی اش شود برای اولین بار به کافی شاپ دعوت کرد ،
تا به او اعلام کند که قصد ازدواج با او را دارد ،
در حال نشستن پشت میز پسر سفارش قهوه داد ،
سپس رو به پیشخدمت کرد و گفت لطفا نمک هم بیاور ،
اسم نمک که آمد تمام افراد حاضر یک مرتبه به پسر خیره شدند ،
پسر نمک را در قهوه ریخت و آرام خورد ، دختر با تعجب گفت قهوه شور میخوری؟
پسر جواب داد بچه که بودم خانه مان کنار دریا بود ، در ماسه ها بازی میکردم و طعم شور دریا را میچشیدم ،
حالا دلتنگ خانه ی کودکی شده ام ، قهوه شور مرا یاد کودکی ام می اندازد ،
ازدواج انجام شد و چهل سال تمام هر وقت دختر قهوه درست میکرد ، داخل فنجان شوهرش نمک میریخت ،
پس از چهل سال عاشقونه زندگی کردن ، مرد فوت کرد و نامه ای خطاب به همسرش برجای گذاشت:
همسر عزیزم ببخش که چهل سال تمام به تو دروغ گفتم ، آن روز آنقدر از دیدنت خوشحال و هیجان زده شده بودم که به اشتباه به جای شکر درخواست نمک کردم ،
چهل سال تمام قهوه شور خوردم و نتوانستم به تو بگویم ،
بدترین چیز در دنیا قهوه شور است ،
اگر بار دیگر به دنیا بازگردم و باز هم داشتن تو وابسته به خوردن قهوه شور باشد ،
تمام عمر شورترین قهوه دنیا را به خاطر چشمان پر از مهر و محبت تو خواهم خورد...
romantic text ♥️.•
❤ 8💔 2