cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Middle of the night

خیلی خوش اومدید 🧡 لینکِ ناشناس : https://t.me/HarfinoBot?start=e25a44a99d1256f

Show more
Advertising posts
197
Subscribers
No data24 hours
-17 days
-1330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

خیلی دوس دارم بنویسم ... توضیح بدم ... یا هر چیز دیگه ای ... ولی ؛ نمیتونم ... نمیدونم ، کلمه ها انگار پشتِ هم ردیف نمیشن که بخوام بنویسم . واژه ها انگار گم و گور شدن و من بلد نیستم جمله هامو سر و سامون بدم . فقط این که ... تصمیم گرفتم برم ؛ میخوام برم ؛ دارم میرم ... و در یک کلمه ، دارم حرف از فعلِ "رفتن " میزنم . دلم براتون تنگ میشه‌ :) چه قبل از نیمه شب که من ریدر بودم و باهم حرف میزدیم چه وقتی که نوشتمش و همراهیم کردین ... خلاصه ... خاطرات قشنگی از این فندوم برای من به جا موند ؛ و لازمه بگم که خیلی دوستون دارم :) خیلی ... خیلی 🧡 مراقب خودتون و مهربونیاتون باشید " چنلو پاک نمیکنم "
Show all...
middle of the night.pdf5.93 MB
دلی ... نمیدونی چقدر خوشحالم که نیمه شب رو دوست داشتی ... این چند روز کلمه ها انگار ازم فراری ان ؛ نمیتونم در جوابِ پیامای قشنگتون چیزی بنویسم :) ولی ... بغلِ محکم برای تو عزیزِ من 🧡
Show all...
Repost from - 𝗗𝐞𝐥𝐢
نیمه شبِ عزیزم . . . برایِ خوندنش دیر شروع کردم ، ولی وقتی خوندم اینجوری بودم که چرا از اول شروع نکردم به خوندنش؟! با ناراحتی‌ها بغض کردم . . . با خوشحالی‌ها ذوق کردم و لبخند زدم ، با نگرانی‌ها ، استرس گرفتم . . . با خندیدن ها . . . خندیدم :))) میتونم بگم جز اولین فیک‌هایی بود که واقعا احساساتشون رو با تمام وجودم حس میکردم . استارت اشک‌ ریختنم برایِ نیمه شب ، پارت هفدهم بود... من برای این پارت میمیرم ! اونقدر قشنگ بود که برای بار هزار و یکم امروز هم مثل هر روز شروع کردم به خوندنش . به جرئت میتونم بگم من با نیمه شب زندگی کردم :) الیِ عزیزم ، قلمت زیباست فوق‌العادست . . . نمی‌دونم چجوری توصیفش کنم ! فقط می‌خوام بهت بگم ممنونم که نیمه شب و خلق کردم🤍🫂 و چقدر بابت اینکه تموم شد ناراحتم :) - نیمه شب همیشه مورد علاقم میمونه و هیچوقت فراموش نمیشه -
Show all...
روزی که سولی چنلت گذاشت... همون روز جوین شدم... چون خیلی وایب خوبی بهم داد... وقتی خوندم چنلتو... وخب :) میدونم بگم من با حامجید نیمه شب هم مثل حامجید میراکلس و سولمیت زندگی کردم! میدونی... ترکیب نیمه شب و رقص و آهنگ Middle of night وایب خوبی بهم میده... طوری که بعد از اینکه خوندم دلم خاستم با پارتنر آیندم این حس رو تجربه کنم :) ولی میدونی کجا بود که تصمیم گرفتم با حامجید زندگی کنم از اون شب... پارت 17 هم بود؟ اون شب فریاد... اون شب بارون... چقدررر دلم میخواست... چقدر چقدر دلم میخواست تجربه کنم اون پارتو... اونقدر اون زمان همه چی رو ریخته بودم تو خودم که وقتی داشتم پارتو میخوندم... نفسام بالا نمیومد صدام در نمیومد ولی اشکال دونه دونه می‌ریختن :) و بعدش... بعد از اینکه دیگه اشکی نموند که بریزه... احسلس میکردم چقدررر این حامد نیمه شب منه :) چقدر یه مجید نیمه شب کم داشتم تو زندگی :) وقتی حامدت بینائیشو از دست داد... همش دنبال یه نشونه میگشتم که حامد خوب بشه ولی بعدش کم کم واقعا فهمیدم هیچ روزی نیست که خوب مطلق باشه:) و چقدر این به دردم خورد خلاصه که من با حامجید تو و سولی زندگی کردم به قول سولی بوسه سر تک تک انگشتات :) قلمت سبز :) و خب... چون میدونم نویسنده بودن پوست و کلفت میخواد خیلی اصرار نمیکنم واسه اینکه دوباره بنویسی :) ولی خب... کاش بهش فکر کنی اگر دیدی تونستی خوشحال میشم یه بار دیگه با حامجیدت زندگی کنم و ازشون یاد بگیرم :) دوست دارم الی کمی با تاخیر تولدت مبارک🫠 و آرزو میکنم بهترین جاها ببینمت :)
Show all...
الی، بقیه رو نمی‌دونم اما شما با نوشتنِ نیمه شب لطف بزرگی در حق من کردی روزای سختی رو درحال سپری کردن بودم و با خوندن نیمه شب، هرچند که همیشه غمی درش مخلوط بود، من رو به زندگی امیدوار می‌کرد. می‌دونی چیه؟ با خوندن نیمه شب فهمیدم هرچی بشه، هر اتفاقی توی زندگیت بیوفته.. از دست بدی، متهم بشی به چیزی که نبودی، از رسیدن و انجام دادن کاری بترسی، نورزاده‌ات جلوی چشم‌هات آسیب ببینه، باز باید ادامه بدی. مسیر همیشه سخته، اما اگر بخوای و امید داشته باشی می‌تونی از پسش بربیایی. کی فکرشو می‌کرد مجیدِ بلاتکلیفِ قصه‌ی ما که از همه چیز هراس داشت تن بده به این عشق؟ کی فکرشو می‌کرد مجیدی که می‌ترسید به عشقش معترف بشه، نه سال و تا ابد به پای ماهزاده‌اش موند؟ مجید قصه‌ات خیلی شجاع بود و هست. یادمه توی مصاحبه‌ات گفتی خیلی آدم ترسویی هستی و نمی‌دونم چرا یاد مجید افتادم. مجیدِ قصه‌ی تو شجاع‌ترین شد، پس تو هم می‌تونی در قصه‌ی خودت شجاع‌ترین باشی. قلمِ شما خیلی زیبا بود و هست، ای کاش باز کنارمون می‌موندی ولی خب.. هرجا می‌ری و هستی موفق باشی. ما هیچوقت دبیر شیمیِ ترسویِ شجاع، و مهوای زیباش رو فراموش نخواهیم کرد. خسته نباشی🩶
Show all...
مرسی از همتون بچه ها :) شماها خیلی قشنگین 🧡
Show all...
ولی این و خیلی دوس داشتم :)
Show all...
Repost from N/a
"اگر من از این دنیا برم، باز هم تیکه ای از من به تو برمی‌گرده؛ تو منو گم نخواهی کرد. من، شاید روزی بادی بشم که موهاتو نوازش می‌کنه... شاید پرنده‌ای بشم که لبه پنجره اتاقت میشینه... شاید، ستاره ای بشم که نیمه شب تو آسمون بهت چشمک میزنه... من به تو همیشه برمیگردم مجید! شاید هم تارِ سفیدی بشم کنارِ شقیقه ات... چین و چروکی پایینِ چشمت، یا زخمی بشم، گوشه لبت... دوسِت دارم مجید... به اندازه هر باری که خوردم زمین و تو بلندم کردی، به اندازه هر شبی که باهات زیرِ نورِ ماه حرف زدم، به اندازه همه وقتایی که لمسم کردی، لمست کردم، دوسِت دارم... «_بعضی وقتا به یکی نیاز داریم ما رو از دست خودمون نجات بده + بیا همدیگه رو نجات بدیم...» - برای الی و نیمه‌شب‌ـی که خلق کرد.
Show all...
Repost from N/a
00:39
Video unavailable
27.89 MB
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.