cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کانال انجمن شعر متن دکلمه ایران زمین

🍂کانال انجمن شعرو دکلمه بااساتید مجرب ودکلماتور🍂 🍂 بجوشید که ما اهل شعاریم🎙️🎤🍂 🍂 بجز عشق دگر کار نداریم 🍂 🍂در این خاک،در این مزرعه پاک🍂 🍂 بجز عشق، بجز مهر دگر بذر نکاریم 🍂 💎ارتباط با ما @ladanmir💎

Show more
Advertising posts
944
Subscribers
-1424 hours
-527 days
-23030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

دیدمت... یادت شدیداً در دلم آشوب کرد دیدن زیبایی ات صبر مرا مغلوب کرد رشته های"از سرم می افتد عشقت" پنبه شد سعی من را ناز چشمت کاملاً سرکوب کرد قلب من بیچاره تر شد تا نگاهم کردی و شیطنت هات مرا دیوانه و مجذوب کرد حال من بد بود و تنهایی مرا بلعیده بود چشم هایت، چشم هایت حال من را خوب کرد در نگاهت سوژه های بکر شعری خفته است می توان چشم تو را اشعار نو محسوب کرد افتخار با تو بودن مثل تاجی بر سر است می شود با عشق تو آینده را مرغوب کرد روز خلقت آن خدایی که تو را معشوقه کرد بنده را در منصب دلداده ات منصوب کرد خون دل هایی که خوردم، اندکی یعقوب خورد؟ آن صبوری ها که کردم، ذره ای ایوب کرد؟ سعی من در دوری از تو کوششی بیهوده بود خاطراتت تا ابد یاد مرا مصلوب کرد گرچه می دانم نمی آیی ولی می خواهمت کار را باید به قصد قربتٱ محبوب کرد #حمیدرضا_گلشن
Show all...
Repost from N/a
00:18
Video unavailableShow in Telegram
💫پشتِ تمام آرزوهاے تو ⭐️"خــدا" ايستاده است 💫ڪافےست بہ حڪمتش ⭐️ايماڹ داشتہ باشے 💫او را بخوانيد تا شما را اجابت ڪند ⭐️شبتون خوش
Show all...
3.43 MB
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
خداوندا ،مرا واسطه ی آرامشت قرارده. تادر آنجاکه نفرت وجود دارد عشق به ارمغان ببرم💗 تا در آنجا که اشتباهی وجود دارد روح بخشایش به ارمغان ببرم💗 تا در آنجا که تضاد و نفاق وجود دارد هماهنگی به ارمغان ببرم 💗 تا در آنجا که تردید وجود دارد حقیقت به ارمغان ببرم💗 تا در آنجا که ناامیدی وجود دارد امید به ارمغان ببرم💗 تا در آنجا که سایه ها وجود دارد نور به ارمغان ببرم💗 تادر آنجا که غم و اندوه وجود دارد شادی و مسرت به ارمغان ببرم💗 خداوندا به من فرصت بده آرامش ببخشم ،نه آنکه آرامش بگیرم💗 که بفهمم و فهمیده شوم که دوست بدارم و دوست داشته شوم خدایا شکرت🙏🏻 خدایا سپاسگزارم 🙏🏻💜
Show all...
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
چشم شب بیدار و چشم من به در کی شود دیدار و چشم من روشن؟ ✍#روشنک_ سادات_ میرفخرایی #روشن
Show all...
02:30
Video unavailableShow in Telegram
اے آنــڪــه بــه مــلــڪ خــویــش پــایــنــده تــویــیــ وز دامــن شــب صــبــح نــمــایــنــده تــویــیــ ڪــار مــن بــیــچــاره قــوے بــســتــه شــده ، بــگــشــاے خــدایــا ڪــه گــشــایــنــده تــویــیــ {شــڪــیــلــا بــانــوے نــجــابــتــ} شــبــتــــون بــخــیــــر در پــنـــاه حــــقــ... ‎‌‌‌‎‌ 💞
Show all...
19.89 MB
"دلت را خانه ما كن ، مصفا كردنش با من   به ما درد دل افشا كن ، مداوا كردنش با من     اگر گم كرده اي اي دل ، كليد استجابت را   بيا يك لحظه با ما باش ،‌ پيدا كردنش با من     بيفشان قطرة اشكي ، كه من هستم خريدارش   بياور قطر هاي اخلاص ، دريا كردنش با من   اگر درها به رويت بسته شد ، دل بر مكن ، بازآ درِ اين خانه دق الباب كن ، وا كردنش با من     به من گو حاجت خود را ، ‌اجابت مي كنم آني   طلب كن آنچه مي خواهي ، مهيا كردنش با من     بيا قبل از وقوع مرگ ، روشن كن حسابت را   بياور نيك و بد را ، جمع و منها كردنش با من     چو خوردي روزي امروز ما را ، شكر نعمت كن   غم فردا مخور ، تأمين فردا كردنش با من   به قران ، آيه رحمت ، فراوان است اي انسان   بخوان اين آيه را ، تفسير و معنا كردنش با من     اگر عمري گنه كردي ، مشو نوميد از رحمت   تو نام توبه را بنويس ،‌ امضا كردنش با من     ✍#ژولیده_نیشابوری 🎙#روشنک_میرفخرایی 🎛#لادن_میرفخرایی
Show all...
attach 📎

نامش‌ آگستو‌ بود کودک‌ لندوک‌ چشم گشاد کودکی با دست های گشاده نامش‌ آگوستو‌ بود در باد چنین می خواندندش‌ پرستارش، مادرش، برادران و خواهرش. و آلیس چنین می خواندش‌ در سرزمین عجایب و خشخاش‌ ها و درخت مر‌ چنین می خوانندش‌ آنسان‌ که گلها ، کودکان را با نامشان می خوانند . " آگوستو‌ ، در بیشه گم نشوی" " آگوستو، خواب های بد نبینی " " آگوستو، دوستت دارم ، مراقبتم‌ " " آگوستو‌ ، پسرم ، بخواب ، و کودک ، به آرامی‌ بزرگ می شد همچنان که همه ی کودکان بزرگ می شوند . نگاهش‌ که همه ی کودکان بزرگ می شوند . نگاهش‌ در مرمری‌ مدور و آبی می چرخید . پنج انگشت چابکش‌ در نخ هایی لرزان درخشید و در بادبادکی قلب کودکی پاره پاره شد . آی گلی آبی که در بند شد و هرگز نمی توانست رها شود در سینه اش کبوتری بیدار شد و به آرامی بال و پر زد هزاران کبوتر در پگاه از حنجره اش ، پاسخش دادند آگوستو‌ در اولین بوسه ی مستانه معشوقش را یافت و اسیر عشق شد آنسان‌ که مردان ، همیشه اسیر عشق می شوند نوجوانی گیج به سرگردانی رفت و جوانی‌ با پیوند صبح ها به عصرها گذشت دیگر گل های گشاده اورا به‌ نام نخواندند‌ اینک اورا با درجه اش صدا می زدند هر سال یک درجه فراتر . " آگوستو، سستی مکن " " آگوستو، آماده برای حرکت " "آگوستو، از مردم نترس " " آگوستو، با تانک‌ ها بهتر است " " آگوستو، قدرت را به‌ دست بگیر " و او یک قاتل شد همان کودک شیرین ژنرال اگوستوپینوشه‌ حاکمی‌ ستمگر شد ، یک دیکتاتور‌ همان کودک شیرین . دیگر صبح ها نمی توانست بخوابد و خوابی خوش ببیند‌ دیگر سیبی را گاز نزده که بوی خون و طعم مرگ نداشته‌ باشد؛ آسمانی را که می نگریست‌ سراسر از سوخته ها شکم های‌ پاره‌ و نارنجکهای‌ منفجر‌ بود . با تولد او ، گورستان به جهان آمد گذار او آغشته‌ به اشک و خون بود در گوش هایش صدای میلیون ها انسان همچون ناله ای بلند بود و ترکش استخوان ها ، گورها‌ را می خراشید . صندلی فرماندهیش‌ ؛ تختخوابش، لباسش‌ همه بوی سوخته ای داشت چکمه هایش بر شب می گذشت و از استخوان هایی که می شکستند و می نالیدند عبور می کرد دست هایش بالا می آمد و کابوس را بر چشم هایش می کشید. هرگز نتوانست دوباره بخوابد . آنسان‌ که انسان می خوابد. اینک جگرهای‌ داغ بر سرش تاجی‌ گذاردند دست های خرد شده بر سینه اش مدال آویختند‌ و ژنرال هر روز با سرعت و بوق زنان بر اتومبیل مخصوصش‌ می گذشت با سه هزار کشته بر پشتش‌ و پنج هزار شکنجه دیده در کنارش‌ . #ترسا_د_خسوس
Show all...
ماه رویا روی خوب از من متاب بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب دوش در خوابم در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به خواب از درون سوزناک و چشم تر نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب هر که بازآید ز در پندارم اوست تشنه مسکین آب پندارد سراب ناوکش را جان درویشان هدف ناخنش را خون مسکینان خضاب او سخن می‌گوید و دل می‌برد و او نمک می‌ریزد و مردم کباب حیف باشد بر چنان تن پیرهن ظلم باشد بر چنان صورت نقاب خوی به دامان از بناگوشش بگیر تا بگیرد جامه‌ات بوی گلاب فتنه باشد شاهدی شمعی به دست سرگران از خواب و سرمست از شراب بامدادی تا به شب رویت مپوش تا بپوشانی جمال آفتاب سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ گوشمالت خورد باید چون رباب غزل۲۷ ✍#سعدی 🎙#روشنک_میرفخرایی 🎛#لادن_میرفخرایی
Show all...
attach 📎

👍 1
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
می شود فرهاد باشی تا که شیرینت شوم موج دریا گر شوی در ساحلم رامت کنم ✍#روشنک_ سادات_ میر فخرایی #روشن🌟
Show all...
ارغوان   راوی   قصه های سرخ   ای گل ارغوان من   بوی تو میدهد هنوز   اول داستان من       قصه تلخ رفتنت قصه ماه و برکه بود برکه منم قمر تویی رفتی از آسمان من    میرود از برابرم  نقش خیال روی تو    کاش توهم گذرکنی یکشب ازآستان من    چشم منو  نگاه تو هردو بر آستان در   این به امید رخصتی آن به هوای جان من یاد تو و روان من  جور تو و فغان من     ساده بگویم ای عزیز این شده آب ونان من      دشنه به جان خریده ام از همه کس بریده ام       میرسد از جفای تو دشنه به استخوان من لشگر غم چو میکشد جبهه بسوی جان ما  نام تو میرود همی یکسره بر زبان  من    گر غم خود بیان کنم   آتش دل عیان کنم   خانه به خانه میرسد شعله به دودمان من   ️دل نرود به سوی کس دل به تو داده ایم و بس داده ز کف عنان خود این دل ناتوان من     گر به دلم نظر کنی رو به شکیب اگرکنی    آخرقصه میرسد نوبت خوشخوشان من ✍ # ناشناس🦋 🎙.# روشنک_ سادات_ میر فخرایی تنظیم ومیکس:  آرتا
Show all...
4_5990115871832414062.mp33.48 MB
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.