cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

•|°اِگــ🔞ـلاف°|•

﷽ •|°اِگـــلاف°|• غم فرستادهٔ عشق است؛ عزیزش دارید! ܩܠܝ࡙ߺܭߊ‌߬ܩܝ࡙ߺܭߊ‌߬ئܝ࡙ߺܠߺܨ✍️با همکاریS:m رمان‌های دیگرِ نویسنده👇 لیــکـتـــ👑ــور : آنلاین پارت‌گذاری: هر شب بجز جمعه ها 🩵 تا انتها رایگان 🩶 Admin - @Sogoli_sos

Show more
Advertising posts
2 967
Subscribers
-724 hours
-467 days
-24730 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
همین که در اتاق را میبندم خم میشودو شروع به بوسیدن لب هایم میکند داغ ونرم میبوسد ومن ناخوداگاه چشمانم رامیبندم تمام تنم شل میشود که بابوسه ی ریزی گوشه ی لب هایم فاصله میگیرد.. مریم... چشمان خمارم رابه او میدوزم و با نفس های کشدار میگویم جانم که اینبار باشدت بیشتری شروع به بوسیدن لب هایم میکند عمیق و پرقدرت ... بادستانش گردنم رونوازش میکند ومن چیزی تا ذوب شدن ندارم ،من سال هاست که منتظر این لحظه ام سعی میکنم بااو همکاری کنم که دراتاق به شدت بازمیشود وصدای نعره ی بابا کل خانه را برمیدارد.‌‌.. https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk (زخم خورده♡ ) مریم دختری عاشق که دل درگرو پسر خاله اش میدهد و برای رسیدن به اوسخت تلاش میکند اما... 16پاک
Show all...
Repost from N/a
-اگه بعد از دلسوزی روز اول این قدر برات دلبری کرده که رفتی تو فاز دلدادگی بگو تا منم تکلیف خودم را بدونم! انگار یک سطل آب جوش روی نورا ریخته بودند! حس می کرد از تمام وجودش بخار بلند می شود. صدای بلند و معترض احسان عصبانیتش را نشان می داد: -این حرفا چیه؟! خجالت بکش رادمهر ... نورا توی تمام این مدت به جز سلام و خداحافظی حتی دو کلمه با من حرف نزده! رادمهر با کنایه جوابش را داد: -خوبه! اون وقت با همین سلام و خداحافظی های ساده از دوست الناز به نورا ترفیع گرفته؟! احسان خسته و با افسوس جواب داد: -خیلی بدبین شدی! رادمهر سرد و بی حوصله جوابش را داد: -تو هم زیاد خوش بین نباش! مردا برای زنا تا وقتی خواستنی و خوب هستند که کیس بهتر سراغشون نیومده باشه! گول سادگی این دختر رو هم نخور ... اتفاقا اینا کارشون رو خیلی بهتر بلدن! همین که از راه نرسیده یه کاری کرده که دو ساعته داری با من کل کل می کنی نشون می ده زرنگ تر از این حرفاست! بس بود هر چه شنیده بود! از پشت دیوار بیرون آمد و....🙈🙈🙈 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 16پاک
Show all...
•|°اِگــ🔞ـلاف°|• #پارت_196 با حرص گوشه لبشو گاز گرفت و بااجبار ببخشیدی زمزمه کرد و به سمت دیگه سر چرخوند و چیزی نگفت. کلی فحش تو چشم هاش بود و اگه دست و پاش بسته نبود! از خداش بود که هم بارم کنه و هم تیکه‌ تیکه ام بکنه هه. به من چه که گوشت تلخه و عصاب خورد کن، انگار ارث باباشو ازم طلب داره دختره قوزمیت‌. سرهنگ _ اهم... خب داشتید میگفتید سروان. پلک زدم. _ عا بله، خب کجا بودم! ... اها باند کروکودیل میخوان با استفاده از دخترای جوُنی که با تصور پیشرفت در خارج از کشور خونه و خانواده اشونو ترک میکنن و به تور آدمای باندشون میوفتن! موادشون‌ رو داخل بدن اونا جاساز کنن و با هزینه خودشون بفرستنشون پیش خریدار های مد نظرشون و اینطوری دایره کاری کثیفشون رو بیشتر از پیش گسترده تر میکنن و آدمای بیگناه زیادی رو مثل هینا به کام مرگ میکشونن‌ ت خودشون به سود بیشتر برسن و ازم نخواین که طرز جاساز کردن اون مواد هارو بهتون بگم که بدجوری متنفرم از حرف زدن راجبش، بعدا از سرهنگ خواهش میکنم که خودشون بهتون بگن‌ این یک مورد رو ... آه و من در طی تحقیقاتم متوجه شدم که توی اداره خودمون یکی از همکارهامون جاسوس این باند بوده و عامل شکست خوردن پی در پی و چندین ساله این پرونده و حل نشدنش! کسی نبوده جز سهره رادان که با خبرچینی های گوهر وارش شکوفه زده تو کل زحماتمون. و سکوت کردم تا حرف هام تاثیر بزارن و اونا متوجه گفته هام بشن و ایندفعه شهریار با نگاه یخیش منو به چالش کشید. _ و میشه اینم توضیح بدید که گفته هاتون چه ربطی به همدیگه دارن سروان؟! قسم میخوووورم که فهمید چی گفتم ولی از قصد داره اذیتم میکنه عوضی یخمک...ولی باکی نی ... شانا باخ نمیده بچه خوشگل، هزارتا مث تورو رو یه انگشتم میچرخونم. سرهنگ هم به تایید از اون یخمک سر تکون داد. _ سروان اردبیلی درست میگن سلیم، منتظر توضیحاتت هستیم. از گوشه چشم نگاهی به تخته وایتبرد متحرک، گوشه اتاق انداختمو مغرورانه همونطور که به سمتش میرفتم گفتم‌. _ البته، هرچی شما بگید قربان.
Show all...
👍 4
https://t.me/+QT9z_1AMO8YxNDJk https://t.me/+QT9z_1AMO8YxNDJk https://t.me/+QT9z_1AMO8YxNDJk پسر عموی لاتی که تازه از زندان ازاد شده کسی که تمام فامیل از او متنفر بودن حالا من رو میخواست و به هر طریقی منو بدست می اورد حتی..... https://t.me/+QT9z_1AMO8YxNDJk -ت...تکین! بعد از مکثی پوزخند میزند-بعد از این همه سال اولین باره اسممو از دهنت میشنوم ! سرم را بیشتر به تشک فشار میدهم ،دستش روی هوا می ایستد همراه نفس عمیقش دستش را پس میکشد -کی میخوای ادمشی؟ او بود که یک حیوان به تمام معنا بود ،خنده ام میگیرد از حرفش! صدایش عصبیست و کمی بلند شده-باتوام! دلم پیچ میخورد ، این حرفا اخر خوبی نداشتند میترسیدم در این نصف شب آبرو ریزی کند ، میترسیدم شروع به داد و هوار کند یا... سعی میکنم صدای لرزانم را صاف کنم -ب.قیه خوابن! -قرار بود ی فرصت بدم ادمشی ولی انگاری ی غلط اضافه کردم ! صدایش چشم هایش و اخم های درهم رفته اش و بدتر از ان گردن کلفت و بازوهایی که ۵ برابر بازوی من بود باعث شده بود از ترس به نفس نفس بیوفتم! دستانش را کنار سرم میگذارد و من از ترس فلج شده ام وقتی باز هم لب های کلفتش من را میبوسد و..... https://t.me/+QT9z_1AMO8YxNDJk https://t.me/+QT9z_1AMO8YxNDJk تمام بچگیم با ترس از اون گذشت تا وقتی که از زندان ازاد شدوبه هرطریقی منو میخواست...
Show all...
گرگ و میش/معبر

﷽ به قلم✍🏻 هستی مرزی ارتباط:

https://t.me/HarfinoBot?start=8fdf65425178ca9

•|°اِگــ🔞ـلاف°|• #پارت_195 صدای فشرده شدن دندوناش‌ که تا مرز خورد شدن فایده ایی نداشت! خیلی راحت به گوشم رسید. _ حتما همین طوره خانم شانا سلیم. نیشخندی بهش زدم و از کنار صندلیش عبور کردم و روبروشون درست جلوی سرهنگ ایستادم و با کمی تمرکز تموم حرف هایی که دیشب تو خونه سرهنگ طارقی بهش زده بودم و طوطی وار دوباره براشون تکرار کردم و درادامه گفتم... _ و حالا ما با یه قاتل روانی طرفیم، و همونطور که گفتم و خودمم شاهد بودم! اون با آوردن کلمه روانی یا دیوانه! کاملا بهم ریخت و چشم هاش سرخ شد، و این نشون از این میده که قاتل پر هراس ما! احیانا قبلا یا تو تیمارستان بستری بوده و یا اینکه زیر نظر یه روانپزشکی چیزی بوده، و اینکه از جایی که اطلاعات موثق به دستم رسیده و گفتم احتمالا قبلا... مواد کروکودیل روزهای زوج بین ساعت های ۱۱ صبح تو باشگاه آقای فخار پخش میشده و شخص پخش کننده با موتور مشکی رنگ و چهره ناشناس! بعد از رسوندن اون جعبه مشکی که حدس ۹۰ درصدی من میگه که حتما محتوای داخلش مواد بوده! فورا از محل دور میشده‌. نفسی گرفتمو کف دستامو روی میز گذاشتم و کمی خم شدم و ادامه دادم. _ و همچنین بهم گفتن که اونا تصمیم بر گند زدن بین المللی گرفتن. ستوان سوم مینا حسینی با اون اخلاق سگش پرید وسط زر زدنام‌ و گفت. _ گند زدن بین المللی یعنی چی سلیم؟ چرا از قصد جوری توضیح میدی که متوجه نشیم؟! یک ثانیه ... آروم باش شانا. دو ثانیه ... جرش نده شانا. سه ثانیه ... طارقی مث قورباغه زل زده بهت شانا. چهار ثانیه ... نفس عمیق بکش آفرین. پنج ثانیه و تمامم. مردمک چشمامو حرکت دادمو جوری سخت و جدی نگاهش کردم که کمی از جرعت و گستاخی چشم هاش کاسته شد. زبونی روی لب های خشکیده ام کشیدمو لب زدم. _ اول اینکه اگر اجازه صحبت رو ازم سلب نمی‌کردید حتما درادامه در توضیحاتم‌ بهش اشاره میکردم، دوم اینکه ستوان حسینی! من مافوق شما هستم و شما موظف هستین که مافوقتون رو با احترام مخاطب قرار بدین سروان سلیم نه سلیم؛ متوجه شدید! یا به همکاران بازداشت‌گاه تحویلتون بدم؟!
Show all...
10👍 1
Repost from N/a
_وقتی برگشتم از وجود نحست‌ تو این خونه خبری نباشه شوکه قدمی جلو گذاشت تو این شرایط هم قلبم از ضعفش به درد اومد  آروم نالید _چی میگی حامی... با خشم و تمسخر نگاهی به جسم لرزونش کردم _تویی که بخاطر تهدید توخالی دوتا عوضی و وعده وعید هاشون پشت پا میزنی به عشقمون و دم از طلاق میزنی هیچ ارزشی دیگه برام نداری هقی زد _نه حامی اینطور که تو فکر میکنی نیست بزار توضیح بدم.. عصبی بازوهاشو گرفتم و تو دستام فشار دادم _حالا که کارمونو به اینجا کشوندی باید بهت بگم که رو پیشنهاد دختر عمم هم فکر میکنم تو هم بهتره تا برگشتم اینجا نباشی! بدون توجه به حال بدش رهاش کردم و زدم بیرون نمیدونم چقدر بیرون بودم و خودمو عذاب دادم تا که راضی شدم برگردم خونه وقتی فکر میکردم که وقتی برگشتم روژیا ای نیست که به استقبالم‌ بیاد قلبمو به درد میاورد تا در و باز کردم با دیدن روژیای غرق خون که کف زمین افتاده بود نفسم رفت و به خودم لرزیدم...... https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk 8صب پاک
Show all...
Repost from N/a
منبع رمان های انلاین اینجاست😍👇🏻 با متفاوت ترین ژانر😍🫰 بخون و لذت ببر🫀😎 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 🖤 عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞 🌪 دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥 🥂 با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧 🌙 شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن 🌱 دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣 🫧 پری کوهستان: شیطانی که عاشق یه کشیش میشه!🔞 🕊 تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷 🧚‍♀️ من تو این قلعه‌ی طلسم شده گیر کردم تانای؛ می‌شه خودتو برسونی؟! ⁉️ 💕 دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀 🎭 این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱 🔥 نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست 🫰 عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️‍🩹 🫀 اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و .. 🦋 مامور مخفی ای که توی ماموریت‌ عاشق رئیس مافیا میشه 🖇 زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲 💍 اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳 👀 عاشقانه‌ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای که واسشون میفته....!🤯 🍄 شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈 🎨 اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔 💎 تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠 🌸 ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد ❤️‍🔥 " روایت ِداستانِ مثلث عشقی " سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقه‌اش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه 🪐 ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده 🌈 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 روایت  دختر ستم دیده  16 ساله که برای رها شدن از اجبار پدرش  و برای ازدواج اجباری  مجبور میشه شبانه  فرار کنه❤️‍🩹همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش می‌رسه و... 🌈 دنیای رمانهای ممنوعه و بشدت کمیاب 🌊 💎 اتریسا هکر ماهر 18 ساله گول مافیای دورگه مسکو رو میخوره و..... ❤️‍🔥 جهت شرکت در تب لیست👇 @Delbar_editm 10صبح پاک
Show all...
Repost from N/a
-اگه بعد از دلسوزی روز اول این قدر برات دلبری کرده که رفتی تو فاز دلدادگی بگو تا منم تکلیف خودم را بدونم! انگار یک سطل آب جوش روی نورا ریخته بودند! حس می کرد از تمام وجودش بخار بلند می شود. صدای بلند و معترض احسان عصبانیتش را نشان می داد: -این حرفا چیه؟! خجالت بکش رادمهر ... نورا توی تمام این مدت به جز سلام و خداحافظی حتی دو کلمه با من حرف نزده! رادمهر با کنایه جوابش را داد: -خوبه! اون وقت با همین سلام و خداحافظی های ساده از دوست الناز به نورا ترفیع گرفته؟! احسان خسته و با افسوس جواب داد: -خیلی بدبین شدی! رادمهر سرد و بی حوصله جوابش را داد: -تو هم زیاد خوش بین نباش! مردا برای زنا تا وقتی خواستنی و خوب هستند که کیس بهتر سراغشون نیومده باشه! گول سادگی این دختر رو هم نخور ... اتفاقا اینا کارشون رو خیلی بهتر بلدن! همین که از راه نرسیده یه کاری کرده که دو ساعته داری با من کل کل می کنی نشون می ده زرنگ تر از این حرفاست! بس بود هر چه شنیده بود! از پشت دیوار بیرون آمد و....🙈🙈🙈 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 24پاک
Show all...
👍 1
Repost from N/a
مریم!! برای لحظه ای همه چیز را فراموش میکنم و فرار را بر قرار ترجیح میدهم اما او پیش دستی میکند وسد راهم میشود هنوز در بهت و ناباوری به سرمیبرم که دستش گونه ام را نوازش میکند !!! و درصورتم پچ میزند : جونم عزیزم چیشده؟ ازنگاه کردن به چشمانش بیم دارم!! تمام بدنم لرز میگرد و قدمی به عقب برمیدارم : دست به من نزن! جیغ میکشم :دست به من نزن امااو خونسرد نگاهم میکند : چرا قربونت برم،اخ مریم نمیدونی چقدر برای این قرار لحظه شماری میکردم،دیوونم کردی دختر https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk صداهایی در سرم شروع به هشدار دادن میکنند ودلم میخواهد سریع تر خلاص شوم از مصیبتی که بر سرم نازل شده اما او چشمانش میخندد و لب هایش کش می اید بی هوا دستم را میگیرد وبه دنبال خود میکشد.... https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk 24پاک
Show all...
Repost from N/a
آقا با هزار زحمت زنشو خفت کرده ..که یه خروس بی محل پیداش میشه🤣🫨 _میخوام اول از همه برم سراغ خال بغل نیپل‌ت ، چطوره ؟ لبش به گوشم چسبید و حریصانه پچ زد : یا نه ، کام اول رو از اصل کاری بگیرم پلک هام روی هم قرار گرفتن و لب زدم : کدوم اصل کاری ؟ لاله ی گوشم رو به بازی گرفت و پچ زد : اون دویست گرم گوشت لای پات عروسک با صدای سرفه ای ، زهره ترک شده از رادمان جدا شدم پدرام وحشت زده از جیغ من ، بلافاصله دستاشو تسلیم گونه بالا گرفت : باور کنین هیچی نشنیدم و ندیدم ، خدا شاهده فقط همین دستگیرم شد که داشتین درباره ی قیمت گوشت و مرغ حرف میزدین ، داداش حق با توئه قیمتا همه سر گردنه‌س انگار رادمان که دود از گوش هاش بلند میشد غرید : از یه جایی میزنمت پدرام صدای زوزه ‌ی سگ بدی مرتیکه به سمت پدرام که حمله ور شد ، غرید : سه ساعت جون بکن خانومو یه گوشه تنگ دیوار خفت کن ، یه یابو زرتی میاد با یه گوز خرابش میکنه جیغ زنونه ی پدرام باعث شد از خنده روی زمین بشینم _یا ابالفضل داداش دل پری داریا یهو تقه ی مارو نزنی ... https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 8صب پاک
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.