𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 🫦
انقدر براش بخوری که بدنش به لرزش بیفته و آبش بپاچه تو صورتت💦🍓 • پارتگذاری روزانه و منظم • ژانر: #عاشقانه_طنز_کلکلی_بزرگسالان👅💦 #انتقامی_لیتل_ددی⛓️🎀 بهقلم: #فاطمه_س_م
Show more19 886
Subscribers
-10824 hours
-8287 days
+39030 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 رمان🍆 مخصوص آخرشب،
خیص💦 کننده👅🫦 | 203 | 0 | Loading... |
02 _سک*س #گروپ بزنیم؟
داشتم به بچم شیر میدادم که نیما و رادان همراه دوقلوها داخل اومدن.
_بچه گرسنشه
نریمان اون یکی سینمو چنگ زد.
_تو به بچه شیر بده ما کار خودمونو میکنیم
تا خواستم مخالفت کنم نیما دامن کوتاهمو بالا زد و #ک*یرشو توی #بهـ*شتم کوبید!
_آیی... اوم...
رادان ک*یرشو توی دهنم فرو کرد و نریمان سینمو...
https://t.me/+x461h11cNG9mMzc0
https://t.me/+x461h11cNG9mMzc0
چهارتا شوهرش هر روز #ک.ص و ک.ونش رو پاره میکنن🍑⛔️
#سکس_گروپ🔥 | 207 | 0 | Loading... |
03 #بهشت_داغ 🔥 #Part_12🔞
روی #مردونگی نريمان نشسته بودم و رادان از پشت سو..راخم رو انگشت میکرد ، داشتم جر میخوردم ولی بازم این لذت لعنتی رو دوست داشتم ، جیغ زدم
_ای.. اههه جرم بدین
یهو سوزش شدیدی توی #سوراخ پشتم پیچید.. حالا دوتا مردو..نگی سوراخ هام رو پر کرده بود و...
https://t.me/+x461h11cNG9mMzc0
https://t.me/+x461h11cNG9mMzc0
#چهارنفری_ریختن_رو_سر_بهـ_شت_دختره 🔥
#س_سچهارنفره🚫 | 120 | 0 | Loading... |
04 شورت خیسم که به #ک.صم چسبیده بود رو کنار زد و با انگشت روی شیار ک.ص خیسم کشید🍑🔥
-آییی بابایی جیشم میگیرههه
پوزخندی زد و لبامو توی دهنش گرفت
-بزار بیاد ، جیشت نیست داری ار....ضا میشی کوچولوی من!
خودمو شل کردم که ناگهان آبم با فشار...
https://t.me/+vGwsr5vtzK02MmNk
https://t.me/+vGwsr5vtzK02MmNk
رو دست باباییش #ار.ضا میکنه باباییشم #ک.صشو کبود میکنه👙💦 | 86 | 0 | Loading... |
05 🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦
❤️#اشتراکvip همهی رمانهام #تخفیف خورده😀
🫶🏻🔞رمانهای من👇🏻👙
1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشهای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنههای ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه)
2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خالهی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنههای باز فیل.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه)
3⃣هورنیمیلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒
4⃣هیاهوی برکه، عاشقانهای هیجانی در دنیای گرگینهها💋🐈⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید)
5⃣هورنیکاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌
6⃣بنامشهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زنعموش و...🍑(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
8⃣س.ک.س.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونهای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س.ک.س میکنه...
♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمانها و یا دریافت چنل vip رمانها، به ادمین پیام بدین📥
*آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻
@Advip_gandomroman2 | 10 | 0 | Loading... |
06 مدرسه سکسی💦🍑
#part1
-اوهییی اقا معلم فک کنم تپلم زخم شده اهییی میسوزه
پاهاشو از هم باز کردم با دیدن تپل صورتی وسط پاش اب از لبو لوچم اویزون شد دلم میخاست مردونگیمو توش فرو کنم و تند تند توش عقب جلو کنم با تصورش مردونگیم شروع به نبض زدن کرد و داشت شق میشد
-میخای برات خوبش کنم؟
سرشو تکون داد که سرمو نزدیک تپلش بردم و لیس پر تفی به کلوچش زدم
-اوهییی خیلی خوبه میشه بیشتر لیسش بزنین؟
+اره ولی نباید به مامان و بابات یا هر کس دیگ بگی یه راز بین منو خودت میمونه باشه؟
سرشو تکون داد که لیسی به تپلش زدم و شیارای تپلش رو از هم باز کردمو زبون خیسمو توش فرو کردم که از لذت جیغ بلندی کشید و در اتاق باز شدو مامانش با دیدنمون…💦👅😱
https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8
https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8
https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8
https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8 | 72 | 0 | Loading... |
07 + برو توی اون اتاق لباساتو دربیار کامل لخت شو تا بیام
+ لباسامو دربیارم؟؟؟ لخت شم؟؟؟ بدن منو تا حالا کسی ندیده چجوری لخت شم؟؟؟
+ من برده هامو قبل رابطه معاینه میکنم
من هنوز شالمم از سرم برنداشته بودم چه برسه لخت شم دستام منجمد شد کنار شالمو از سرم برداشتم مانتو و تاپ و شلوارمو هم دراوردم حالا فقط شورت و سوتین برام باقی مونده بود
با کلنجار درونی زیاد سوتین و شورتمم دراوردم حالا کاملا لخت بودم دقیقا همون چیزی که گفته بود دستامو جلوی سینه و ک.صم گذاشتم اصلا باورم نمیشد جلوی مردی که برای اولین بار دیدمش کاملا لختم
+ قبلا سکس داشتی؟
+ نه
به سمتم اومد انگشتاشو روی بدنم کشید سر انگشت شصتشو دور نوک سینم چرخوند پوستم دون دون شد
با لمس بدنم انگار آتیشی لای پام روشن شد آرزو کردم دستشو به پایین نبره.
کف دستشو روی شکمم گذاشت و از نافم به سمت لای پام برد چشامو بستم و دندونامو بهم فشار دادم.
با ضربه به بغل رونم بهم فهموند که پامو باز کنم منم مثل یه ربات گوش به فرمان شدم.
انگشتشو لای ک.صم کشید و به بالا آورد با باز کردن انگشتاش جلوی چشمام پرده ای از آب ک.صم بین انگشتاش ایجاد شد
+ اسلیوی که توی جلسه اول اینجوری خیس میشه رو میدونی بهش چی میگن؟
+ نمیدونم
+ هرزه
دستکش پزشکی به دست و نگاه اخم آلودی به من کرد
+ روی میز خم شو با.س.ن.تو با دستات باز کن
یه دستگاه از کنار صورتم برداشت و دسته شو چرخوند و هی باز و باز تر شد و دوباره جمعش کرد
سر دستگاه رو به سوراخ با.س.ن.م فشار داد و...
ادامه پارت👇
https://t.me/+XkPebVVPnWUwODJk
https://t.me/+XkPebVVPnWUwODJk
❌ بر اساس یک داستان واقعی ❌
هـشـــدار❌
این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌ | 69 | 0 | Loading... |
08 _میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟
با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم.
_کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست.
شاهرخ دستی زیر چونهام گذاشت.
_منو یادت رفته مهرا!؟
یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!!
الان میگی من اون ادم نیستم!!
خندیدم.
_هوم...
من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم.
داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه.
دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره.
شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد
_اعصاب منو بهم نریز مهرا...
ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟
_دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی
دستت رو بکش..
از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم.
_پس سک*س اروم میخوای...
منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید
مورمورم شد .
مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید
بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینههای گرد خوشگلم نمایان شد
قری بهشون دادم.
نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد
چشم هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم
_بخور پسر کوچولوم بخور....
همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه
با یه حرکت همینطور که داشت سینهام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت
منو انداخت روی تخت
روی پایین تنهام نشست...
زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شدهاش نمایان شد..
زیادی متورم بود.
پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم
_جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش میپیچه.
محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم.
عین وحشی.ها ضربه میزد.
_که رمانتیک میخواستی اره...
درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم.
حدود ده دقیقه بیوقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد
_توم خالی نکن احمق حامله میشم
نیشخندی زد
_منم همین رو میخوام.
میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی.
برم گردوند.
_دیگه نه شاهرخ ولم کن...
_نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست
باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد.
_لااقل چربش ک...
با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم
مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈
https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0
https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0
https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0 | 99 | 0 | Loading... |
09 #معشوقهیخراب
#پارت_1
- عزیزم لطفا لباساتونو در بیارید دراز بکشید روی تخت.
با خجالت نگاهم کرد و من دستگاه لیزر رو روشن کردم. همش این پا و اون پا میکرد و مردد بود.
- اولین بارتونه میاید لیزر؟
لبخند معذبی زد و سر تکون داد. کلافه نگاه به ساعت انداختم. از تایم جلسهاش داشت میگذشت.
دستگاه که آماده شد، بلاخره رضایت داد مانتو شلوارش رو در بیاره اما شورت و سوتینش رو نه!
نگاهی به دفترم انداختم.
- مگه فول بادی نیستید؟
دختر لاغر اندام مقابلم که اسمش بهناز بود و پوست سفیدی داشت، سری به معنای تایید تکون داد.
- خب خوشگلم باید شورت و سوتینتم در بیاری دیگه.
به ناچار اونها رو هم در آورد و با کلی سرخ و سفید شدن و جلوی ک..صش رو پوشوندن، اومد دراز کشید رو تخت.
سینههای گرد و بزرگش بنظر میرسید 80 باشه و نوک صورتی و سیخی داشت!
عینک رو دادم دستش:
- اینو بذار رو چشمات.
دستش رو از لای پاش برداشت و من خودم رو کنترل کردم تا به لای پاش نگاه نکنم.
اما همین که عینک رو گذاشت، خیره شدم به لای پاش. برخلاف هیکل لاغرش، ک..ص تپل و گوشتی داشت با یه چو..چول پفکی!
روی بدنش ژل ریختم و خوب زیر بغل و دست هاش رو بهش آغشته کردم. بعد از اینکه اون قسمت ها رو لیزر کردم، نوبت نوک سینه هاش بود.
کمی ژل ریختم کف دستم و خوب نوک سینههاش رو با ژل خیس کردم. اما حواسم بود که اشتباهی نوک سینههاش رو نمالم چون همین الانش هم خیلی معذب بود.
وقتی قسمت بالا تنهاش رو تموم کردم و رسیدم به پایین تنهاش گفتم:
- عزیزم کف پاهاتو بچسبون بهمدیگه.
انجام داد و حالا ک..ص تپلش، کاملا مقابل چشمام بود جوری میتونستم تا توی سوراخ خیس و صورتیش رو ببینم.
چند بار صدای نوتیف گوشیم بلند شد و کلافه نگاهمو از ک..ص مشتری گرفتم. طبق معمول آرش بود که داشت زرت زرت پیام میداد.
گوشیمو برداشتم و پیام هاش رو خوندم که نوشته بود:
- مشتری جدید داری امروز؟ یادت نره از ک..ص و ک..ونش بهم عکس بدی.
لب گزیدم و نگاه به ک..ص دختره کردم. آرش عاشق ک..ص های تپل و گوشتیه. کاش الان اینجا بود و با اون ک..یر کلفتش جرش میداد.
بی سر و صدا دوربین گوشیمو باز کردم و چندتا عکس واضح، از ک..ص مشتری گرفتم وحواسم بود گوشیم فلش نزنه. عکس هارو فرستادم واسه آرش که پسرهی گشنه سریع سین زد! انگار من شبها کم بهش سرویس میدم و کم جلو عقبمو یکی میکنه که انقد گشنهست!
- خانوم چیزی شده؟ پاهامو ببندم؟
هراسون گوشی رو گذاشتم کنار و ژل رو برداشتم.
- نه عزیزم منتظر بودم دستگاه داغ شه.
کف دستم ژل ریخته و ریختم روی ک..صش. خوب ژل رو پخش کردم و چند بار انگشتم رو روی کلی..توریسش کشیدم....
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
ساناز اپراتور لیزره و بدون اینکه مدرک تخصصی لیزر داشته باشه، واحد بالایی خونهاش رو کرده سالن لیزر و مشتری میاره. اما داستان از اونجایی شروع میشه که مشتریها خبر ندارن ساناز حین انجام دادن لیزر از ک..ص و ک..ونشون عکس میگیره میفرسته واسه دوست پسرش و حتی گاهی میمالتشون! تا اینکه یه روز یکی از مشتریهاش با مالش دست ساناز خیس میشه و وقتی آرش دوست پسر ساناز سر میرسه تریسام...🔞🔞💦 | 172 | 1 | Loading... |
10 #𝙝𝙤𝙩_𝙥𝙖𝙥𝙖🫦🔥
#پارت۱⛔️
همزمان که داشتم جلو #پدربزرگ_ناتنیم خم و راست میشدم و حرکتای یوگا رو انجام میدادم یه چشمم به #خشتکش بود که کی...رش با هر #لرزش_باسنم سیخ و سیخ تر میشد و همزمان که داشتم رو زمین پاهامو باز میکردم و زانوهای خودمو کش میدادم با صدای #جر خوردن شلوارم چشمام گرد شد و شک نداشتم #تپل صورتیم از زیر بند لامبادام بیرون پرید!
فک میکردم حواسش بهم نیست اما با قفل شدن نگاهش رو #ک...ص تپلم لبمو گزیدم و دستمو رو ک...صم گذاشتم
_ک...صمو میخوای #لیس بزنی #بابابزرگ؟🍌
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
#پدربزرگناتنیش کو*ن تپلشو جر میده🍑💦 | 228 | 1 | Loading... |
11 #𝙝𝙤𝙩_𝙥𝙖𝙥𝙖🫦🔥
#پارت۱⛔️
همزمان که داشتم جلو #پدربزرگ_ناتنیم خم و راست میشدم و حرکتای یوگا رو انجام میدادم یه چشمم به #خشتکش بود که کی...رش با هر #لرزش_باسنم سیخ و سیخ تر میشد و همزمان که داشتم رو زمین پاهامو باز میکردم و زانوهای خودمو کش میدادم با صدای #جر خوردن شلوارم چشمام گرد شد و شک نداشتم #تپل صورتیم از زیر بند لامبادام بیرون پرید!
فک میکردم حواسش بهم نیست اما با قفل شدن نگاهش رو #ک...ص تپلم لبمو گزیدم و دستمو رو ک...صم گذاشتم
_ک...صمو میخوای #لیس بزنی #بابابزرگ؟🍌
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
#پدربزرگناتنیش کو*ن تپلشو جر میده🍑💦 | 772 | 0 | Loading... |
12 - اههههه نکن بهنود، ک🍓صم میسوزه، تو #دوستپسرمامانمی... اهههه...
مک محکمی به چو.چو.لم زد که چشمام سفید شد و نالهی بی جونی کردم، ح.شری گفت:
_ #ک.صت خیلی خوشمزه است، نمیتونم نخورمش، ک.ص مامانت بو میده...👅🔥
بی جون نالیدم:
-اما این درست نیست...
- این درست نیست که تو همچین ک.ص سفید و تپلی داشته باشی، بعد من با ۳۰ سال سن، بشم بُکُنِ مادر ۵۰ سالهی تو....
https://t.me/+pyzCnSFlLvcyM2Jk
https://t.me/+pyzCnSFlLvcyM2Jk
ح.شریِ کوچولو به بُکُنِ مامانش ک.ص میده🫦💦 | 1 425 | 0 | Loading... |
13 #𝙝𝙤𝙩_𝙥𝙖𝙥𝙖🫦🔥
#پارت۱⛔️
همزمان که داشتم جلو #پدربزرگ_ناتنیم خم و راست میشدم و حرکتای یوگا رو انجام میدادم یه چشمم به #خشتکش بود که کی...رش با هر #لرزش_باسنم سیخ و سیخ تر میشد و همزمان که داشتم رو زمین پاهامو باز میکردم و زانوهای خودمو کش میدادم با صدای #جر خوردن شلوارم چشمام گرد شد و شک نداشتم #تپل صورتیم از زیر بند لامبادام بیرون پرید!
فک میکردم حواسش بهم نیست اما با قفل شدن نگاهش رو #ک...ص تپلم لبمو گزیدم و دستمو رو ک...صم گذاشتم
_ک...صمو میخوای #لیس بزنی #بابابزرگ؟🍌
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
#پدربزرگناتنیش کو*ن تپلشو جر میده🍑💦 | 247 | 0 | Loading... |
14 - بهنود کــــ🍓ـــصم پره آب شده، داره میترکه، تورخدا آبمو بیار...
همینجور که کــــ🍆ـــیر سیخ و کلفتش رو با دست میمالید غرید:
- این کـــ.ـــص سفید و تپلت حیفه زبون بزنم، باید با کــــ.ــیرم یجوری خشن بگــ.ــامش که تا یه هفته خــونریزیت بند نیاد...
کلاهک #کـــ*ـــیر داغ و پر از رگش رو به سوراخ خیس و لزجم💦 مالید، از لذت مثل یه مار به خودم میپیچیدم و آب از #کـــ*ـــصم سرازیر بود... با فرو رفتن یهویی کلفت سیخش توی سوراخ تنگ و #باکره ام...
https://t.me/+pyzCnSFlLvcyM2Jk
https://t.me/+pyzCnSFlLvcyM2Jk
رمان #خیص کننده مخصوص جــ👅ــق زدن👅 | 1 126 | 1 | Loading... |
15 #𝙝𝙤𝙩_𝙥𝙖𝙥𝙖❌🔥
_اوووف بدو بابایی داره آبم میاد ...بدووو 👅
تند تند تو ک*صم با زبونش تلمبه میزد و با یه دستش ک.یر پر از رگشو تکون میداد:
_اههههه چه ک.ص تر و تمیزی داره جیگرممم .خودم با انگشتم گشادش میکنم....
#کی.رش بالا پایین میرفت و حسابی ک.ص منم قرمز شده بود که کم کم داشتم ار💦ضا میشدم تا اینکه #ک.یرشو نزدیک شکمم آورد و آب داغشو رو شکمم ریخت و آروم لب زد :
_اههههه جونم تازه شد...
چوچولمو مالیدم تا اینکه آبم تختشو خیس کرد و اونم منو تهدید کرد و ازم خواست تا هرشب ...🍑🍑
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
به پدربزرگ ناتنیش کـ*ص میده💃 💋 | 696 | 1 | Loading... |
16 -اومممم لای #ک.صمم لیزر کن ساناز جون بدجوری خیس کردمم
چو.چو.لمو میمالید و دستگاه رو روی بیکینیم میچرخوند ، اه و ناله هام کل سالن رو گرفته بود که زبون ساناز روی ک.صم نشست، با حش.ر زیاد به موهاش چنگ زدم و ک.صمو به دهنش چسبودم
-اوممم بخور اهههه ساناز جن.ده اب ک.صمو بیاررر
با لذت سینه هامو تو مشتم گرفته بودم.و ک.صم دهن ساناز بود که صدای پسری از بالای سرم اومد
-میخوای #ک.یر منم بره تو ک.صت؟!
با دیدن ک.یر کلفتش..🤗🔥🍆
https://t.me/+zGWpdGtAEXA5ZjEx
https://t.me/+zGWpdGtAEXA5ZjEx
#تریسام با اپراتور لیزر و دوست پسرش😛 😍 | 663 | 1 | Loading... |
17 🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦
❤️#اشتراکvip همهی رمانهام #تخفیف خورده😀
🫶🏻🔞رمانهای من👇🏻👙
1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشهای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنههای ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه)
2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خالهی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنههای باز فیل.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه)
3⃣هورنیمیلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒
4⃣هیاهوی برکه، عاشقانهای هیجانی در دنیای گرگینهها💋🐈⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید)
5⃣هورنیکاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌
6⃣بنامشهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زنعموش و...🍑(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
8⃣س.ک.س.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونهای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س.ک.س میکنه...
♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمانها و یا دریافت چنل vip رمانها، به ادمین پیام بدین📥
*آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻
@Advip_gandomroman2 | 117 | 0 | Loading... |
18 روی #ک.ص مشتری ژل ریختم و حسابی مالیدمش که صدای آه و نالش در اومد
چو.چول خیسش رو بین انگشتام گرفتم و فشارش دادم که جیغ بلندی کشید
حشری نگاهش کردم و گفتم:
- نظرت چیه قبل داغ شدن دستگاه یه حالی به تپلی بین پات بدم؟😈🍑
- آهههه....جرم بده اپراتور حشری
هورنی دستگاه لیزر رو برداشتم و تهشو یه ضرب وارد سوراخ تنگ ک.صش کردم که جیغ بلندی کشید......
https://t.me/+zGWpdGtAEXA5ZjEx
https://t.me/+zGWpdGtAEXA5ZjEx
اپراتور لیزر ح.شری #ک.ص تنگ مشتری رو با دستگاه لیزر جر میده.....🔞🍑 | 649 | 0 | Loading... |
19 - خانآقا گفتن لباس حریر سفیدتون رو که از مزون آریسا خریدن بپوشید.
با اضطراب به خدمتکار خانه زاد عمارت نگاه کردم.
دوباره چه مصیبتی قرار بود بر سرم نازل شود؟
با صدایی که از بغض گرفته بود، گفتم:
- چه خبره؟ خیر باشه مهین خانم؟ لباس حریر چرا؟
- شریک آقا از عمان اومدن. آقا میخوان شما رو نشونشون بدن.
نفسم را با حسرت بیرون فرستادم.
لباس توصیه کردهی خانآقا را تن زدم.
به محض اینکا وارد سالن شدم، نگاه خان آقا بالا آمد و با تحسین روی بدنم نشست.
با همان لحن سرشار از رضایت بلند گفت:
- برزو خان، این هم دخترم که بهت گفته بودم!
نگاهم به مرد سی ساله ای که برزو خان خطاب شده بود افتاد.
همان شریک از عمان برگشتهی خانآقا!
روی مبلی نشسته بود و هیکل و تتو های پیچ در پیچش باعث میشد خیرهاش بمانی...
برزوخان با اندکی تعجب در چشمانش، در همان حال که با پرستیژ مخصوص خودش روی مبل نشسته بود، با نگاهی سرتا پای مرا براندازد کرد و به خانآقا گفت:
-خان! نمیدونستم دختر این سنی دارید...
بدنم از نفرت جمع شد
نفرت و انزجار!
من در این عمارت لعنت شده هر چیز که بودم، دختر این مرد نبودم....
خانآقا با خونسردی و بلخند ترسناکی جواب داد:
- دخترم نیست... دختر اتابکه! یک ساله مهمون عمارت منه!
چشم برزو با شنیدن نام پدرم گشاد شد.
چه کسی بود که از دشمنی خانآقا با اتابک بی خبر باشد؟
چشمانم به اشک نشست و برزو گیج به من نگاه کرد:
- متوجه نمیشم... دختر اتابک برای چی باید مهمون شما باشه؟
خان با نیشخندی نگاهم کرد:
- نظرت چیه خودت تعریف کنی دردونهی اتابک؟
در طول این یک سال مرا از دردانه بودن، از دختر بودن و از اتابکی که پدرم بود متنفر کرده بود!
دردانهی اتابک خطاب شدن برایم حکم شکنجه داشت...
هیچ وقت نمیتوانستم روی حرف خان حرفی بزنم
اولین باری که در این عمارت سر کشی کردم و مهرهداغ شدم هنوز در خاطرم بود.
تشر زد:
- بگو!
میدانستم چارهای ندارم و باید مطابق میل خان رفتارم کنم.
بی حس، طوطی وار شروع به حرف زدن کردم:
-من گلروام، دختر اتابک. سال گذشته خان کل خانوادمو کشت اما لطف کرد منو زنده نگه داشت.
الان من به عنوان دختر خان یک ساله اینجام.
سر پایین انداختم و نمیدانستم چرا من را به این مرد معرفی میکند تا این که گفت:
-دیگه هجده سالش شده برزوخان! وقتشه آزادش کنم تا برگرده پیش خانواده ی پدریش
با این حرف سر بالا آوردم
خانواده پدریم فکر میکردن من مردم!
برزو با مکث گفت:
-خب چرا منو صدا زدید؟
لبخندی روی لب خانآقا نقش بست که فقط من میدانستم تا چه حد شرور و شیطانی است.
-دختره اتابکه ها... حتی اگه اتابک مرده باشا به نظرت تو مرام خان اینه که دختر اتابک رو دست خالی از خونهش بیرون کنه؟
با مکث و با لحن کریهی اضافه کرد:
- یا با شکم خالی؟
تنم از فکر به معنی پشت حرفش یخ بست.
برزو با هوشی که داشت و شناختش از خان، شوکه ابروهایش بالا پرید.
- میخواید بکارتشو بگیرید؟ من نمیفهمم دخل من به این ماجرا چیه؟
خان به من اشاره کرد:
- دخل این دختر باکرهی آفتاب مهتاب ندیدهی من با تو چی میتونه باشه برزو؟
تنم لرز گرفت.
برزو خیره نگاهم کرد و خان ادامه داد:
-میخوام وقتی برمیگرده پیش اون پدر بزرگ حرومزادهش شکمش اومده باشه بالا... میخوام فکر کنن بچهی من تو شکمشه! بچهی خان!
وحشت زده از جا پریدم.
-نه نه... تو رو خدا... نه... خواهش میکنم!
صدای من بود که تو سالن پیچید و خان داد زد: -ساکت!
هق هقم شکست و خان ادامه داد:
- تو هنوز یه دینی به من داری برزو! باید حرفمو گوش کنی. یا همین امشب، تو یکی از اتاق های این عمارت، این دختر رو حامله میکنی، یا خودت... تاکید میکنم برزو... فقط خودت یه گلوله تو مخش شلیک میکنی و جنازهش رو میفرستی واسه خانوادهش!
برزو با ترحم نگاهم کرد.
خان تاکید کرد:
- توبه من مدیونی برزو! و تنها راه ادای دینت به من، یکی از این دو راهه!
با التماس به چشم پر جذبهی برزو خیره شدم.
در حالی که اشک صورتم را خیس کرده بود، ملتمس لب زدم:
- فقط یه گلوله تو سرم خالی کن!
اخمهای برزو در هم رفت و با تردید از جا بلند شد.
مچ دستم را گرفت و در حالی که سمت یکی از اتاق ها میبرد با صدای بلندی به خان گفت:
- من حاملهش میکنم خان... ولی یادت باشه، کسی به زنی که وارث برزو جهانگیری رو حاملهس حق نداره حتی دست بزنه!
https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0
https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0
https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0
https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0 | 845 | 2 | Loading... |
20 سک.س خانم وکیل هو.رنی با موکلش🤤
دهمین #اسپ.نک رو هم به کونم میزنه
با دست و پای بسته فقط می تونم
#ناله کنم اما اون بدون توجه
چنگی به موهام می زنه و سرمو به طرف ک.یر کلفتش می بره
زبونم رو در میارم تا #لیسی بهش بزنم
_نوچ ...دختر بدی مثل تو لیاقت ک.یر منو نداره
_ارسان بزار فقط یه #لیس بزنم فقط یه لیس
بلند میخنده
_نگاش کن خانم وکیلو واسه ک.یر داره به من التماس می کنه
ک.یر میخوای خیلی خب منم بهت میدمش
با دیدن دی.لدو بزرگ سیاه رنگ نفسم قطع میشه
تو یه لحظه کل دی.لدو رو می کنه تو حلقم
اوق می زنم
اما اون بی توجه چند بار پشت سر هم کل دیل.دو رو تو حلقم می کنه
دیل.دو رو میکشه بیرون
دیل.دویی که از آب دهن من خیس خیس شده
یه دستش رو فرستاد زیر #کو.نمو سریع
و سریع شرتمو در آورد
دیل.دو رو لای پام میماله
وحشت زده جیغی می کشم
_چی کار می کنی قرار ما فقط س.اک بود نه سک.س
نیشخندی به صورتم می زنه
و یه دفعه کل دیل.دو رو داخلم فرو می کنه
_تو اگه میترسیدی
نود برام نمیفرستادی و التماس نمی کردی تا ک.یرمو لیس بزنی
الانم شل کن تا #خونت🩸 کل تختو به گوه نکشیده
ارغوان یه دختر از خانواده ی مذهبیه که با قبول شدن وکالت دانشگاه تهران از شهرستان میاد تهران و اونجا پوشش رو به کل تغییر میده و تو مهمونیا شرکت می کنه
و برای دوست پسرش عکسای نودش رو میفرسته و کارایی که تو خانواده اش براش قفل بودن رو انجام میده
ارسان پسریه که همسایه ی ارغوان میشه تا بتونه راحتتر زیر نظرش بگیردش و برای انتقام از پدر و مادر ارغوان به ارغوان تجاوز می کنه و بکارتش رو میگیره با عکساش تو مهمونی و نودای که دست دوست پسرش داشت تهدیدش می کنه و اونو به خونه ش میبرع و هر روز شکنجش می کنه و بهش تجاوز می کنه
https://t.me/+S5-o2hhYYZc2ZmNk
https://t.me/+S5-o2hhYYZc2ZmNk | 783 | 3 | Loading... |
21 #پارت57
#خانزادهیدلربا
_دخترکوچولو #خیص کردی؟!
با خجالت سرشو پایین انداخت
_ببخشید خانزاده من کاره اشتباهی نکردم!
خندیدم : کی گفته تو کار اشتباهی کردی؟!
چیزی نگفتم دستمو رو بهشت کوچولوش کشیدم دستم پر از اب شد
_اووف دخترجون چقدر تو #خیصی!
اب دهنشو پرصدا قورت داد
_نترس ، میدونی الان باید چه کاری انجام بدیم؟!
_خانوم بزرگ گفت باید زنتون شم!
_خب میدونی چطور باید زنم شی؟!
سرشو تکون داد : نه اقا نمیدونم
خندید و دستمو رو بهشتت کشیدم
_ اینجایی که خیص شده رو میخورم و #میکنم و زنم میشی
متعجب نگاهم کرد که
جلوش زانو زدم و اروم تپلیشو بررسی کردم کوچولو بود و خیص... اب از دهن ادم راه مینداخت
نتونستم طاقت بیارم و اروم زبونمو رو تپلیش کشیدم اهی کشید و من بیشتر زبونمو رو تپلیش چرخوندم که یهو...🔞💦
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
#کورشماگهدروغبگمشبزفافوکاملتوضیحداده❌
#دختربچهچهخیصشدهواسهخانزاده😳 | 1 173 | 0 | Loading... |
22 با هر پارتش خیس میشی🔞💦
📅 24 اردیبهشت 1403⏰ ۱۶:۰۹:۰۹
متن پیام: سلام ببخشید یه رمانه بود درباره یه مستر خشن بود که هرشب از بین زنای حرمسراش میاره به تختشو خشن جر میداد و یه دختریکه لزبینه رو میبینه و عاشقش میشه اما دختره دوستش نداره و هرشب به زور بهش تجاوز میکنه رو نمیدونین اسمش چیه لینکشو ندارین لطفا؟
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
👤جواب: بله عزیزم این رمان برده شیطانه فقط مواظب باش موقعی که میخونیش کسی دور و برت نباشه چون صحنه هاش انقدر بازه که مجبور به خودار.ضایی میشی🔞💦👇🏼
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
آه بلندی کشیدم : بمالش بانو تند تر بمالش لطفا
نوچ نوچی کرد و تیکه یخی از داخل ظرف برداشت
لبخند خبیثی زد و یخ رو روی ممنوعهم گذاشت که جیغ بلندی از سر شهو.ت کشیدم
سیلی به سینم زد و گفت : میخوام ببینم این بهشتِ داغت چطوری این یخ رو آب میکنه!
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
https://t.me/+gh3vODklOT8zZjlh
#لزبین #ارباببردگی
دختر لزبینی که به دست میسترسش زن شده اسیر مستر خشن و هات میشه و هر شب زیرش جر میخوره🔞💦 | 975 | 0 | Loading... |
23 #هورنیمیلف💦 #پارت۲۱۸
به قلم: #فاطمه_س_م
کیفم و چادرم رو پرت کردم گوشه هال و به سمت سرویس بهداشتی دویدم،
همین که پام به سرویس بهداشتی رسید تموم محتویات معدم رو توی روشویی بالا آوردم.
با هر بار عوق زدنم احساس میکردم تمام دل و رودم داره بالا میاد،
نمیدونم چند دقیقه بود که داشتم توی روشویی عوق میزدم، اما دیگه به جایی رسیده بودم که دیگه هیچی تو معدم نمونده بود اما همچنان عوق میزدم،
انگار که میخواستم زبون و دل و رودمم بالا بیارم.
چند مشت آب خنک به دست و صورتم زدم تا بلکه یکم حالم جا بیاد عوق زدنمم تموم شده بود،
یعنی دیگه چیزی تو معدم نبود که بخوام بالاش بیارم.
اما سرم حسابی گیج میرفت و حالم بد بود...
از وقتی که پا تو خونه ی صابر اینا گذاشته بودیم این حالت تهوع لعنتی دست از سرم برنمیداشت و بالاخره انگار با بالا آوردن یکم راحت تر شده بودم.
کمی که حالم جا اومد روشویی رو شستم و از سرویس بیرون اومدم،
انگاری بوی تند و خفه کننده سیگار شدیدتر شده بود احساس کردم دوباره با پیچیدن بوش توی بینیم دلم بهم میپیچه و دوباره قراره بالا بیارم،
ترسیده آستین لباسم رو جلو بینیم گرفتم تا بلکه بوش رو احساس نکنم...
در اتاق هونام رو باز کردم،
میدونستم این بوی گند رو اون راه انداخته...
روی تخت دراز کشیده بود و داشت سیگار میکشید،
دستشو زیر سرش گذاشته بود و با باز شدن در اتاقش زیر چشمی نگاهی بهم انداخت و دوباره ازم نگاه گرفت و پوک عمیقی به سیگارش زد...
عصبی به سمتش پاتند کردم،
سیگار رو از دستش کشیدم و تو جا سیگاری خاموشش کردم.
نگاهم قفل زیرسیگاری شد،
پر بود از ته مونده های سیگار، ته مونده ی بیش از یه پاکت سیگار داخلش بود،
بوی گندی که توی خونه پیچیده بود نشون میداد همه رو الان دود کرده بجز این صبم که داشتم اتاقش رو تمیز میکردم حواسم به جاسیگاریش بود، خالیه خالی بود.
-اههه..اهییی..داداشی ت.پلم پاره شد اهههییی…بسهه
داداشم روم خیمه زده بود و ک.یر کلفتشو تند تند توی ک*ص ابدار و تنگم عقب جلو میکرد
حس نبض زدن ک*یر کلفت و درازش داخلم ترشحات ک.صمو بیشتر میکرد
-اومم داداشی…بسههه…الان ارضا میشی بیچاره میشیم…اهههه…ولی خیلی حال میده دوس دارم تا صب زیرت جر بخورم…اهههه
حرفم تموم نشده بود که اه مردونه ای کشید و با حس مایع داغی توی ک*صم…💦😱👅
https://t.me/+gO-DgTziLj02YTI0
https://t.me/+gO-DgTziLj02YTI0
داداش ناتنیش ک*ص و ک*ونشو یکی میکنه💦👅
@rosalkaaa
🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦 | 1 | 0 | Loading... |
24 #هورنیکاپل🫦 #پارت۱۵۰
به قلم: #فاطمه_س_م
انگشتش رو تهدیدوار جلوی چشمام تکون داد،
قیافهاش خیلی وحشتناک شده بود و من حتی دلیلش رو هم نمیدونستم!
- وقتی که از وقتی به خودت اومدی، به زنی گفتی مامان، که بعد از مرگ مادرت کاملا مامانت شد و پاسوز تو شد، وقتی هیچ احساسی به مادرت نداشتی، حق نداری خودت رو با آرتین من یکی کنی، حق نداری خودت رو با بچه ای یکی کنی که شبا تا وسط مامان و باباش نبود، نمیخوابید و توی یه روز وقتی به خودش اومد نه مادری داشت و نه پدری. میفهمی؟!
با داد آخرش چشمام رو بستم و اشکام جاری شد...
حرفایی که ماهون بهم زده بود احساسات متناقض زیادی رو بهم تزریق کرده بود...
یه احساس عذاب وجدان خاصی داشتم و احساس میکردم از خودم بدم میاد و برای لحظه ای احساس میکردم از بابا، مامانم و حتی از چکاوک هم متنفرم...
ماهون من رو درک نمیکرد!
درسته من هیچوقت واقعا بی مادری نکشیدم و هیچوقت از اینکه چکاوک مادرم بود پشیمون یا ناراحت نبودم...
چکاوک خیلی هوای من رو داشت، باهام مهربون بود، دوسم داشت.
حتی یجوری باهام برخورد میکرد، یه محبت هایی بهم میکرد، که من هیچوقت از مادر خودم ندیده بودم!
یجوری هوام رو داشت که شاید اگه مامان زنده بود اینطوری هوام رو نداشت.
چکاوک هیچ وقت باهام بدرفتاری نمیکرد، بهم تشر نمیزد، هرچی میخواستم برام فراهم میکرد.
میفهمیدم که یه حس ترحم و دوست داشتن خاص نسبت بهم داره، که مطمئناً اگه مامان خودم بود همچین حسی بهم نداشت...
اما یه احساساتی بود که توی عمیق ترین نقاط وجودم چالشون کرده بودم و حالا با این حرفایی که ماهون بهم زده بود، انگاری تموم اون احساسات به قلبم هجوم آورده بودن...
-اههه..اهییی..داداشی ت.پلم پاره شد اهههییی…بسهه
داداشم روم خیمه زده بود و ک.یر کلفتشو تند تند توی ک*ص ابدار و تنگم عقب جلو میکرد
حس نبض زدن ک*یر کلفت و درازش داخلم ترشحات ک.صمو بیشتر میکرد
-اومم داداشی…بسههه…الان ارضا میشی بیچاره میشیم…اهههه…ولی خیلی حال میده دوس دارم تا صب زیرت جر بخورم…اهههه
حرفم تموم نشده بود که اه مردونه ای کشید و با حس مایع داغی توی ک*صم…💦😱👅
https://t.me/+gO-DgTziLj02YTI0
https://t.me/+gO-DgTziLj02YTI0
داداش ناتنیش ک*ص و ک*ونشو یکی میکنه💦👅
@rosalkaaa
🎀⛓🎀⛓🎀⛓🎀⛓🎀⛓🎀⛓ | 1 602 | 14 | Loading... |
25 اهورا ک🍆یر کلفتش رو به لبام مالید و #شهوتی گفت: - لیسش بزن ج*نده...
رفیقش کلاهک سفت #ک*یرشو با آب #ک*صم خیس کرد و اهورا نوک صورتی سینه هامو مک زد، آهی کشیدم و با فرو رفتن یهویی دوتا #ک*یر همزمان توی سوراخ #ک*ص و #ک*ونم...🍑🍓
https://t.me/+26XzBzxsTmdkODQ0
https://t.me/+26XzBzxsTmdkODQ0
#گروپخشن دختر ریزه میزه با طلبکار های #حشری و ک*یر کلفت باباش...⛔️🚫 | 455 | 2 | Loading... |
26 پدر شوهرم به لبه های تپلم🍑 چنگ زد
https://t.me/+SZKNNq4R4bs1NDM0
https://t.me/+SZKNNq4R4bs1NDM0
-دلت #مردونگی🍌 میخواست، عروس؟ چرا به خودم نگفتی هر.زه کوچولو؟ خودم با کلفتم جرت میدادم پسرم که عرضه نداره...
#بهشتم رو که توی مشتش فشار داد هق زدم:
-وای...اخخخ...پدر شوهرم...ح.شری
بابا علی زبونش و لای پره های لاپام کشید:
بابایی...اییی
پاهام رو از هم باز کرد و سیلی محکمی روی تپلم کوبید و گفت :
-ناله کن عروس ح.شری سالارم داره واست سیخ میشه🔞🔞🔞🔞😏 💦 | 254 | 1 | Loading... |
27 با انگشت لای# کـ صمو میمالید و محکم توی جام ثابت نگهم داشت.
_آیی سیروان ولم کن برمم
+زیر داداشمم همینجوری با عشوه #ناله میکردی؟! تا آخرین قطرهی آبمو ندم بخوری ولت نمیکنم جـ نده کوچولو
تن ظریفم داشت زیر هیکل بزرگش له میشد و اب از #کـ صم سرازیر بود
انقد مالیدم و انگشتم کرد که...👅💦
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
هر شب دوستدختر داداشش رو با ارضـ ا کردن خواب میکنه👅🔞🔞 | 180 | 0 | Loading... |
28 دکتر روی تخت معاینه پاهامو از دو طرف باز کرد و دقیقاا اینور اونور من گزاشت من مابین پاهام نشست و زبون داغش تا ته فرو کرد تو #وا.ژن خیسم
_لیس بزن دکتر....اهههه...اره
همزمان با خشونت به سینه هام چنگ زد:
-ناله کن حش.ری کوچولو ببین چقدر خیس کردی 👅👅👅👅💦💦💦💦💦💦💦💦
https://t.me/+SZKNNq4R4bs1NDM0
https://t.me/+SZKNNq4R4bs1NDM0
پارت واقعی رمانشه پارت اولشه تجا...وز #گروهیشو بخون🥵🔥 | 151 | 1 | Loading... |
29 #پارت۱🔞 #تریسام🔥
- شادی ک🍓ص خواهرت رو بلیس و با انگشت فا.کت توی سوراخش تلمبه بزن...
با مهارت خاصی ک.ص خواهرم رو لیسیدم و صدای حشری کننده ملچ و ملوچش فضای اتاق رو پر کرده بود...
اهورا هم به سمتم اومد و با ک.یر داغش...
https://t.me/+26XzBzxsTmdkODQ0
https://t.me/+26XzBzxsTmdkODQ0
#گروپ پسره ک.یر کلفت با دوتا خواهر حشری🫦😈 | 382 | 0 | Loading... |
30 -اولین باره قراره یه ک.ص ۱۷ ساله رو بکنم!👄🔞🍑
چکی به.شتم می زنه که با ترس پاهای جمع شدمو باز میکنم
-لنگات برای من فقط باید باز باشه کوچولو
نگاهی به خشتکش میندازم
-اما تو خیلی بزرگی
لبخند مهربونی بهم می زنه و به.شتمو می ماله
-اگه توله ی خوبی باشی خیست می کنم تا درد نکشی
خم می شه و زبونش که روی چو.چولم می شینه آهی می کشم
-آه سیروان اونجام میخاره بیشتر زبون بزن
جوووونی می گه و با مک محکمی که به چو.چولم می زنه می لرزم و با فشار تو دهنش🔥💦
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0 | 212 | 1 | Loading... |
31 - اهههه تند تر بخور زبونتو تو هلوم فرو کن اهههه
آرامش دست از خوردن #ک_یر سیروان برداشت و مشغول مالیدن چ..چلش به #مردونگی کل..فتش شد.
از روی صورت سیروان بلند شدم که دو تا انگشتش و به #سوراخم مالید و مشغول ور رفتن باهاش شد که ناله ای کردم و به زور انگشتاشو وارد #بهشت خیس و تنگم کردمو...🔞💦💦
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
سک..س گروپ دختر خدمتکار و شه..وتی با پسر ارباب🍑🔥🔥❌ | 221 | 0 | Loading... |
32 #تریسام🔥 #گروپبارفیقایحشریباباش🤤
https://t.me/+2d6n65Jwy9MwODM0
https://t.me/+2d6n65Jwy9MwODM0
- اگه میدونستم ک🍆یر #رفیقبابام ، از ک.یر شوهرم کلفت تره، هرشب به جای خودش، به رفیقای بابام ک🍓ص میدادم....
ح.شری کمرم رو چنگ زد و سرعت تلمبههاش رو بیشتر کرد، از لای دندون غرید:
- اشکال نداره ج...نده، حالا میتونی هرشب به هردومون #ک...ص بدی....
#شوهرم گازی از ن..یپل سیخ و صورتیم گرفت و #رفیقبابام جوری توی سوراخم تلمبه میزد که صدای شالاپ شالاپ برخورد تخماش با آب #ک.صم کل اتاق رو پر کرده بود... | 175 | 1 | Loading... |
33 دکتر روی تخت معاینه پاهامو از دو طرف باز کرد و دقیقاا اینور اونور من گزاشت من مابین پاهام نشست و زبون داغش تا ته فرو کرد تو #وا.ژن خیسم
_لیس بزن دکتر....اهههه...اره
همزمان با خشونت به سینه هام چنگ زد:
-ناله کن حش.ری کوچولو ببین چقدر خیس کردی 👅👅👅👅💦💦💦💦💦💦💦💦
https://t.me/+SZKNNq4R4bs1NDM0
https://t.me/+SZKNNq4R4bs1NDM0
پارت واقعی رمانشه پارت اولشه تجا...وز #گروهیشو بخون🥵🔥 | 525 | 1 | Loading... |
34 - پاهاتو بازکن و از روی شورتت ک*صتو جوری بمال که آب بندازه...
- اوووم #ددی ... ولی من دوستدارم تو تپلمو بمالی...
- امشب #لیتل خوبی نبودی و ددی رو عصبانی کردی پیشی کوچولو... ددی میخواد با اسباببازی کلفتش جرت بده...
#دیلد🎤و رو روی ک*صم کشید و با یه حرکت...
https://t.me/+K8i1O-YLzqE5NTNk
https://t.me/+K8i1O-YLzqE5NTNk
رفیق باباش که ددی یه لیتل تخس شده و با دیلد👠وی سایز بزرگ تنبیهش میکنه...🍌👄 | 860 | 5 | Loading... |
35 دکتر روی تخت معاینه پاهامو از دو طرف باز کرد و دقیقاا اینور اونور من گزاشت من مابین پاهام نشست و زبون داغش تا ته فرو کرد تو #وا.ژن خیسم
_لیس بزن دکتر....اهههه...اره
همزمان با خشونت به سینه هام چنگ زد:
-ناله کن حش.ری کوچولو ببین چقدر خیس کردی 👅👅👅👅💦💦💦💦💦💦💦💦
https://t.me/+SZKNNq4R4bs1NDM0
https://t.me/+SZKNNq4R4bs1NDM0
پارت واقعی رمانشه پارت اولشه تجا...وز #گروهیشو بخون🥵🔥 | 506 | 1 | Loading... |
36 #تریسام🔥 #گروپبارفیقایحشریباباش🤤
https://t.me/+2d6n65Jwy9MwODM0
https://t.me/+2d6n65Jwy9MwODM0
- اگه میدونستم ک🍆یر #رفیقبابام ، از ک.یر شوهرم کلفت تره، هرشب به جای خودش، به رفیقای بابام ک🍓ص میدادم....
ح.شری کمرم رو چنگ زد و سرعت تلمبههاش رو بیشتر کرد، از لای دندون غرید:
- اشکال نداره ج...نده، حالا میتونی هرشب به هردومون #ک...ص بدی....
#شوهرم گازی از ن..یپل سیخ و صورتیم گرفت و #رفیقبابام جوری توی سوراخم تلمبه میزد که صدای شالاپ شالاپ برخورد تخماش با آب #ک.صم کل اتاق رو پر کرده بود... | 487 | 0 | Loading... |
37 -زیر #ک.یر رفیق بابات حال میکنی توله سگ؟!
اه غلیظی کشید و دستشو سمت ک.ص خیس و پر آبش برد.
-آییی تند تر ، تند تر بکن همشو میخوامممم
محکم دستاشو بالای سرش قفل کردم و غریدم:
-دست نزن بهش! همش مال خودمه ج.نده
خودمو تند تر توی #ک.ص تنگ و بی نظیرش تکون دادم که ناگهان صدای قدم هایی به گوشم رسید...
https://t.me/+rj5tfyCVTDA5ZmZk
https://t.me/+rj5tfyCVTDA5ZmZk
مخفیانه با رفیق باباش سک.س میکنه🥵🫦💦 | 175 | 0 | Loading... |
38 با انگشت لای# کـ صمو میمالید و محکم توی جام ثابت نگهم داشت.
_آیی سیروان ولم کن برمم
+زیر داداشمم همینجوری با عشوه #ناله میکردی؟! تا آخرین قطرهی آبمو ندم بخوری ولت نمیکنم جـ نده کوچولو
تن ظریفم داشت زیر هیکل بزرگش له میشد و اب از #کـ صم سرازیر بود
انقد مالیدم و انگشتم کرد که...👅💦
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
هر شب دوستدختر داداشش رو با ارضـ ا کردن خواب میکنه👅🔞🔞 | 462 | 0 | Loading... |
39 -اولین باره قراره یه ک.ص ۱۷ ساله رو بکنم!👄🔞🍑
چکی به.شتم می زنه که با ترس پاهای جمع شدمو باز میکنم
-لنگات برای من فقط باید باز باشه کوچولو
نگاهی به خشتکش میندازم
-اما تو خیلی بزرگی
لبخند مهربونی بهم می زنه و به.شتمو می ماله
-اگه توله ی خوبی باشی خیست می کنم تا درد نکشی
خم می شه و زبونش که روی چو.چولم می شینه آهی می کشم
-آه سیروان اونجام میخاره بیشتر زبون بزن
جوووونی می گه و با مک محکمی که به چو.چولم می زنه می لرزم و با فشار تو دهنش🔥💦
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0 | 426 | 0 | Loading... |
40 - اهههه تند تر بخور زبونتو تو هلوم فرو کن اهههه
آرامش دست از خوردن #ک_یر سیروان برداشت و مشغول مالیدن چ..چلش به #مردونگی کل..فتش شد.
از روی صورت سیروان بلند شدم که دو تا انگشتش و به #سوراخم مالید و مشغول ور رفتن باهاش شد که ناله ای کردم و به زور انگشتاشو وارد #بهشت خیس و تنگم کردمو...🔞💦💦
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
https://t.me/+S7pCMDIXfl9kZTU0
سک..س گروپ دختر خدمتکار و شه..وتی با پسر ارباب🍑🔥🔥❌ | 406 | 1 | Loading... |
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
00:07
Video unavailable
_سک*س #گروپ بزنیم؟
داشتم به بچم شیر میدادم که نیما و رادان همراه دوقلوها داخل اومدن.
_بچه گرسنشه
نریمان اون یکی سینمو چنگ زد.
_تو به بچه شیر بده ما کار خودمونو میکنیم
تا خواستم مخالفت کنم نیما دامن کوتاهمو بالا زد و #ک*یرشو توی #بهـ*شتم کوبید!
_آیی... اوم...
رادان ک*یرشو توی دهنم فرو کرد و نریمان سینمو...
https://t.me/+x461h11cNG9mMzc0
https://t.me/+x461h11cNG9mMzc0
چهارتا شوهرش هر روز #ک.ص و ک.ونش رو پاره میکنن🍑⛔️
#سکس_گروپ🔥
20700
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
#بهشت_داغ 🔥 #Part_12🔞
روی #مردونگی نريمان نشسته بودم و رادان از پشت سو..راخم رو انگشت میکرد ، داشتم جر میخوردم ولی بازم این لذت لعنتی رو دوست داشتم ، جیغ زدم
_ای.. اههه جرم بدین
یهو سوزش شدیدی توی #سوراخ پشتم پیچید.. حالا دوتا مردو..نگی سوراخ هام رو پر کرده بود و...
https://t.me/+x461h11cNG9mMzc0
https://t.me/+x461h11cNG9mMzc0
#چهارنفری_ریختن_رو_سر_بهـ_شت_دختره 🔥
#س_سچهارنفره🚫
12000
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
شورت خیسم که به #ک.صم چسبیده بود رو کنار زد و با انگشت روی شیار ک.ص خیسم کشید🍑🔥
-آییی بابایی جیشم میگیرههه
پوزخندی زد و لبامو توی دهنش گرفت
-بزار بیاد ، جیشت نیست داری ار....ضا میشی کوچولوی من!
خودمو شل کردم که ناگهان آبم با فشار...
https://t.me/+vGwsr5vtzK02MmNk
https://t.me/+vGwsr5vtzK02MmNk
رو دست باباییش #ار.ضا میکنه باباییشم #ک.صشو کبود میکنه👙💦
𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣 🎀🔞
رابطهی دختر کوچولوی هورنی با رفیق باباش🤤🔞
8600
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
🫦❌از تخفیف طلایی vip جا نمونید❌🫦
❤️#اشتراکvip همهی رمانهام #تخفیف خورده😀
🫶🏻🔞رمانهای من👇🏻👙
1⃣روسالکا، رابطه ممنوعه و داغ فاحشهای سرکش با جناب سرگردی مذهبی و مقید👙(چنل اصلی به دلیل صحنههای ف.یلتر شده، الان فقط چنل vip موجوده، رمان در چنل vip از پارت ۵۰۰ گذشته و رو به اتمامه)
2⃣یاسمین، س*ک*س ممنوعه مردی متعصب و هات با خالهی ناتنیش🍒(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، چنل اصلی به دلیل صحنههای باز فیل.تر شد و الان فقط چنل vip در دسترسه)
3⃣هورنیمیلف، س.ک.س داغ و خشن زن ح.شری با حاجی مذهبی و مقیدی که اوستای پسرشه🍒
4⃣هیاهوی برکه، عاشقانهای هیجانی در دنیای گرگینهها💋🐈⬛(این رمان #کامل شده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده، ۷۰ پارت اول رمان در چنل عیارسنج موجوده، مبتونید مطالعه کنید و اگر خوشتون اومد بعد vip رو تهیه کنید)
5⃣هورنیکاپل، س.ک.س خیص کننده دختری ها.ت و شه.وتی که لیتل استاد خشنش که ۱۳ سال ازش بزرگتره میشه اما میفهمه که...🔞🍌
6⃣بنامشهو.ت، شوگر پولداری که چون از خو.ن فوبیا داره میده پرده بیبی سکسیشو پسر برادرش بزنه، اما اولین سکس خشن دانوش و #زنعموش و...🍑(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
7⃣اهورا، یه طلبکار ح.شری که قصد داره بدهی بدهکارشو، با گ.اییدن سوراخای تنگ و داغ دختر ها.ت و لوند بدهکارش صاف کنه😈🔞(این رمان #کاملشده و تمامی پارتهاش در چنل vip موجوده)
8⃣س.ک.س.گروپ، یه پسر فقیر اما ح.شری که به خاطر اینکه پولی جمع کنه تا بتونه با دختری که عاشقشه ازدواج کنه، مجبور میشه با خانم و دخترخونهای که مادرش توش کار میکنه #تریسا🔥م بره، اما یه شب که همزمان داره با این مادر و دختر #متاهل س.ک.س میکنه...
♥️🌓برای دریافت اینک چنل هرکدوم از رمانها و یا دریافت چنل vip رمانها، به ادمین پیام بدین📥
*آیدی ادمین جهت خرید اشتراک vip👇🏻
@Advip_gandomroman2
1000
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
00:06
Video unavailable
مدرسه سکسی💦🍑
#part1
-اوهییی اقا معلم فک کنم تپلم زخم شده اهییی میسوزه
پاهاشو از هم باز کردم با دیدن تپل صورتی وسط پاش اب از لبو لوچم اویزون شد دلم میخاست مردونگیمو توش فرو کنم و تند تند توش عقب جلو کنم با تصورش مردونگیم شروع به نبض زدن کرد و داشت شق میشد
-میخای برات خوبش کنم؟
سرشو تکون داد که سرمو نزدیک تپلش بردم و لیس پر تفی به کلوچش زدم
-اوهییی خیلی خوبه میشه بیشتر لیسش بزنین؟
+اره ولی نباید به مامان و بابات یا هر کس دیگ بگی یه راز بین منو خودت میمونه باشه؟
سرشو تکون داد که لیسی به تپلش زدم و شیارای تپلش رو از هم باز کردمو زبون خیسمو توش فرو کردم که از لذت جیغ بلندی کشید و در اتاق باز شدو مامانش با دیدنمون…💦👅😱
https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8
https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8
https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8
https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8
7200
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
+ برو توی اون اتاق لباساتو دربیار کامل لخت شو تا بیام
+ لباسامو دربیارم؟؟؟ لخت شم؟؟؟ بدن منو تا حالا کسی ندیده چجوری لخت شم؟؟؟
+ من برده هامو قبل رابطه معاینه میکنم
من هنوز شالمم از سرم برنداشته بودم چه برسه لخت شم دستام منجمد شد کنار شالمو از سرم برداشتم مانتو و تاپ و شلوارمو هم دراوردم حالا فقط شورت و سوتین برام باقی مونده بود
با کلنجار درونی زیاد سوتین و شورتمم دراوردم حالا کاملا لخت بودم دقیقا همون چیزی که گفته بود دستامو جلوی سینه و ک.صم گذاشتم اصلا باورم نمیشد جلوی مردی که برای اولین بار دیدمش کاملا لختم
+ قبلا سکس داشتی؟
+ نه
به سمتم اومد انگشتاشو روی بدنم کشید سر انگشت شصتشو دور نوک سینم چرخوند پوستم دون دون شد
با لمس بدنم انگار آتیشی لای پام روشن شد آرزو کردم دستشو به پایین نبره.
کف دستشو روی شکمم گذاشت و از نافم به سمت لای پام برد چشامو بستم و دندونامو بهم فشار دادم.
با ضربه به بغل رونم بهم فهموند که پامو باز کنم منم مثل یه ربات گوش به فرمان شدم.
انگشتشو لای ک.صم کشید و به بالا آورد با باز کردن انگشتاش جلوی چشمام پرده ای از آب ک.صم بین انگشتاش ایجاد شد
+ اسلیوی که توی جلسه اول اینجوری خیس میشه رو میدونی بهش چی میگن؟
+ نمیدونم
+ هرزه
دستکش پزشکی به دست و نگاه اخم آلودی به من کرد
+ روی میز خم شو با.س.ن.تو با دستات باز کن
یه دستگاه از کنار صورتم برداشت و دسته شو چرخوند و هی باز و باز تر شد و دوباره جمعش کرد
سر دستگاه رو به سوراخ با.س.ن.م فشار داد و...
ادامه پارت👇
https://t.me/+XkPebVVPnWUwODJk
https://t.me/+XkPebVVPnWUwODJk
❌ بر اساس یک داستان واقعی ❌
هـشـــدار❌
این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌
6900
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟
با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم.
_کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست.
شاهرخ دستی زیر چونهام گذاشت.
_منو یادت رفته مهرا!؟
یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!!
الان میگی من اون ادم نیستم!!
خندیدم.
_هوم...
من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم.
داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه.
دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره.
شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد
_اعصاب منو بهم نریز مهرا...
ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟
_دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی
دستت رو بکش..
از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم.
_پس سک*س اروم میخوای...
منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید
مورمورم شد .
مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید
بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینههای گرد خوشگلم نمایان شد
قری بهشون دادم.
نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد
چشم هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم
_بخور پسر کوچولوم بخور....
همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه
با یه حرکت همینطور که داشت سینهام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت
منو انداخت روی تخت
روی پایین تنهام نشست...
زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شدهاش نمایان شد..
زیادی متورم بود.
پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم
_جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش میپیچه.
محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم.
عین وحشی.ها ضربه میزد.
_که رمانتیک میخواستی اره...
درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم.
حدود ده دقیقه بیوقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد
_توم خالی نکن احمق حامله میشم
نیشخندی زد
_منم همین رو میخوام.
میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی.
برم گردوند.
_دیگه نه شاهرخ ولم کن...
_نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست
باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد.
_لااقل چربش ک...
با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم
مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈
https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0
https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0
https://t.me/+I8m69Vf8c3tiOGI0
「 لبهیتــ🩸ــیغ 」
برام مهم نیست قاتلی، من باید اونی باشم که هر شب میکنیش...!!!!🔥🩸🎭 بقیه چنلامون👇🏻 @Haniyeh_Sn_novels
9900
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
#معشوقهیخراب
#پارت_1
- عزیزم لطفا لباساتونو در بیارید دراز بکشید روی تخت.
با خجالت نگاهم کرد و من دستگاه لیزر رو روشن کردم. همش این پا و اون پا میکرد و مردد بود.
- اولین بارتونه میاید لیزر؟
لبخند معذبی زد و سر تکون داد. کلافه نگاه به ساعت انداختم. از تایم جلسهاش داشت میگذشت.
دستگاه که آماده شد، بلاخره رضایت داد مانتو شلوارش رو در بیاره اما شورت و سوتینش رو نه!
نگاهی به دفترم انداختم.
- مگه فول بادی نیستید؟
دختر لاغر اندام مقابلم که اسمش بهناز بود و پوست سفیدی داشت، سری به معنای تایید تکون داد.
- خب خوشگلم باید شورت و سوتینتم در بیاری دیگه.
به ناچار اونها رو هم در آورد و با کلی سرخ و سفید شدن و جلوی ک..صش رو پوشوندن، اومد دراز کشید رو تخت.
سینههای گرد و بزرگش بنظر میرسید 80 باشه و نوک صورتی و سیخی داشت!
عینک رو دادم دستش:
- اینو بذار رو چشمات.
دستش رو از لای پاش برداشت و من خودم رو کنترل کردم تا به لای پاش نگاه نکنم.
اما همین که عینک رو گذاشت، خیره شدم به لای پاش. برخلاف هیکل لاغرش، ک..ص تپل و گوشتی داشت با یه چو..چول پفکی!
روی بدنش ژل ریختم و خوب زیر بغل و دست هاش رو بهش آغشته کردم. بعد از اینکه اون قسمت ها رو لیزر کردم، نوبت نوک سینه هاش بود.
کمی ژل ریختم کف دستم و خوب نوک سینههاش رو با ژل خیس کردم. اما حواسم بود که اشتباهی نوک سینههاش رو نمالم چون همین الانش هم خیلی معذب بود.
وقتی قسمت بالا تنهاش رو تموم کردم و رسیدم به پایین تنهاش گفتم:
- عزیزم کف پاهاتو بچسبون بهمدیگه.
انجام داد و حالا ک..ص تپلش، کاملا مقابل چشمام بود جوری میتونستم تا توی سوراخ خیس و صورتیش رو ببینم.
چند بار صدای نوتیف گوشیم بلند شد و کلافه نگاهمو از ک..ص مشتری گرفتم. طبق معمول آرش بود که داشت زرت زرت پیام میداد.
گوشیمو برداشتم و پیام هاش رو خوندم که نوشته بود:
- مشتری جدید داری امروز؟ یادت نره از ک..ص و ک..ونش بهم عکس بدی.
لب گزیدم و نگاه به ک..ص دختره کردم. آرش عاشق ک..ص های تپل و گوشتیه. کاش الان اینجا بود و با اون ک..یر کلفتش جرش میداد.
بی سر و صدا دوربین گوشیمو باز کردم و چندتا عکس واضح، از ک..ص مشتری گرفتم وحواسم بود گوشیم فلش نزنه. عکس هارو فرستادم واسه آرش که پسرهی گشنه سریع سین زد! انگار من شبها کم بهش سرویس میدم و کم جلو عقبمو یکی میکنه که انقد گشنهست!
- خانوم چیزی شده؟ پاهامو ببندم؟
هراسون گوشی رو گذاشتم کنار و ژل رو برداشتم.
- نه عزیزم منتظر بودم دستگاه داغ شه.
کف دستم ژل ریخته و ریختم روی ک..صش. خوب ژل رو پخش کردم و چند بار انگشتم رو روی کلی..توریسش کشیدم....
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
https://t.me/+cGYdJ1S8DMk3M2Ex
ساناز اپراتور لیزره و بدون اینکه مدرک تخصصی لیزر داشته باشه، واحد بالایی خونهاش رو کرده سالن لیزر و مشتری میاره. اما داستان از اونجایی شروع میشه که مشتریها خبر ندارن ساناز حین انجام دادن لیزر از ک..ص و ک..ونشون عکس میگیره میفرسته واسه دوست پسرش و حتی گاهی میمالتشون! تا اینکه یه روز یکی از مشتریهاش با مالش دست ساناز خیس میشه و وقتی آرش دوست پسر ساناز سر میرسه تریسام...🔞🔞💦
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞
اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞
👍 1
17210
Repost from 𝐇🔞𝐑𝐍𝐘 𝐌𝐈𝐋𝐅 💦
#𝙝𝙤𝙩_𝙥𝙖𝙥𝙖🫦🔥
#پارت۱⛔️
همزمان که داشتم جلو #پدربزرگ_ناتنیم خم و راست میشدم و حرکتای یوگا رو انجام میدادم یه چشمم به #خشتکش بود که کی...رش با هر #لرزش_باسنم سیخ و سیخ تر میشد و همزمان که داشتم رو زمین پاهامو باز میکردم و زانوهای خودمو کش میدادم با صدای #جر خوردن شلوارم چشمام گرد شد و شک نداشتم #تپل صورتیم از زیر بند لامبادام بیرون پرید!
فک میکردم حواسش بهم نیست اما با قفل شدن نگاهش رو #ک...ص تپلم لبمو گزیدم و دستمو رو ک...صم گذاشتم
_ک...صمو میخوای #لیس بزنی #بابابزرگ؟🍌
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
https://t.me/+iYJgywiV-cRhYzc0
#پدربزرگناتنیش کو*ن تپلشو جر میده🍑💦
𝐒𝐄.𝐗𝐘 𝐏𝐀𝐏𝐀👅
انقدر حواسش بهت باشه که حتی نزاره جـ.ق بزنی خودش مدام بهت بده🤤🔞 نویسنده: lilium صحنه دار و ابدار🔞💦💦
22810