cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

'𝐂𝖺̂𝗅𝗂𝗇

میشود بغلم کنی؟! دلم تنگ است؛برای بوی تنت؛برای دستانت که دورم گره شود و برای حس امنیتی که آغوشت دارد ..

Show more
Advertising posts
406
Subscribers
No data24 hours
-47 days
-5330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

00:03
Video unavailableShow in Telegram
خوشوقتم.
Show all...
https://t.me/calindvl/31090 گا هستم همراه با دو قاشق عصاره ادم
Show all...
'𝐂𝖺̂𝗅𝗂𝗇

من الان یک استرس هستم با دو قاشق چاشنیِ آدم .

من الان یک استرس هستم با دو قطره چاشنیِ آدم .
Show all...
Repost from S̷UNA̷MI
فور‌کنید یکی از فـیوتـرین پستاتونو فور‌کنم .
جوین‌نشدی‌فور‌نکن‌عزیز .
Show all...
+اوه، بلاخره اومدی رئیس‌ جون؟ _اون بدن مزاحمت رو به ماشینم نچسبون جئون. پسر خنده‌ی کوتاهی کرد و سریع روی کاپوتِ ماشینِ سفید رنگی که پشت سرش پارک شده بود نشست. +هِی رئیس چندبار بهت بگم اگر بهم دستور بدی دقیقا برعکس کاری که گفتی رو انجام میدم؟ تهیونگ آروم قدم‌های استوارش رو به سمت نیمکت فلزی‌ای که توی محوطه‌ی پارکینگ قرار داشت برداشت و بعد از قرار دادن کیفِ چرمش روی نیمکت، تن خسته‌اش رو مهمونِ اون کرد. لیوانِ کاغذی‌ای که توی دست‌های مردونه و کشیده‌ش گرفته بود رو آروم تکون داد و نگاهش رو به پسرِ تخسی که به تازگی توی زندگیش حضور پیدا کرده بود دوخت. _چی از من میخوایی بچه؟ پسرک زنجیرِ سیلور رنگی که دور گردنش حلقه شده بود رو بین انگشت‌هاش چرخوند. +چشمم تورو گرفته. مرد بزرگتر خنده‌ی آروم و کوتاهی کرد و سپس دوباره به پسر خیره شد. _بچه‌ای. جونگکوک تکیه‌اش رو از ماشین گرفت و به سمت تهیونگ رفت. +اینطور فکر میکنی؟ سپس سرش رو به مرد نزدیک کرد. +نمیدونی چه کارایی ازم برمیاد کیم تهیونگ. بعد از خالی کردن نفس گرمش توی گردن مرد، کمی ازش فاصله گرفت. چشم‌های رنگِ شبِ تهیونگ تمامِ بدن و صورتِ پسر رو آنالیز کرد. _هنوز تحت تاثیر هورمونای سرکشتی. طی یک حرکتِ ناگهانی بدنِ سنگین و خوشبوش رو روی پاهای مرد رها کرد و دست‌هاش به آرومی روی شونه‌هاش خزیدن. +فقط هورمون‌هام نیستن که سرکشن رئیس، قلبم از اون‌ها هم سرکش‌تره. تهیونگ نگاه بهت‌زده‌اش که حاصل حرکتِ ناگهانی جونگکوک بود رو بهش دوخت. _داری از حدت میگذری پسر. جونگ کوک با لبخند لوندی سرشو خم کرد و نزدیک لبای تهیونگ شد. +ولی بنظر نمیاد ناراضی باشی رئیس.. و سپس با نیشخند نگاهِ کوتاهی به شلوار مرد که حالا کمی براش تنگ شده بود انداخت. تهیونگ سرش رو به جونگکوک نزدیک کرد و با صدای آرومی لب زد‌. _گفتی از دستور دادن بدت میاد... ولی اگر اون دستوری توی تخت باشه چی؟!
Show all...
یکی از پست‌های چنل رو به همراهِ این پیام فور کنید تا سه‌تا از پست‌های جذابتون رو فور کنم ویو بگیرن.
جوین نیستی فور نزن.
Show all...