「افشاگـ🔥ـࢪ」
مبارزه عشق و نفرت دو سر باخته:)🥂🔞 ❌نکته بسیار مهم❌ این رمان روانشناختی بوده و شخصیت های اصلی با اختلالات روانی مختلف خلق شدن! بعضا رمان دارای صحنه های خشن و دلخراشه، پس با آگاهی کامل این رمان جذاب رو شروع کنید!😈🫵🏻 نویسنده:مآه پنهان‹ هانیـــه ›
Show more15 218
Subscribers
-10324 hours
+7277 days
+35630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
بچهها اگر میخواید ادمین بشید و از تلگرام یا اینستاگرام ماهی ۸ میلیون درآمد داشته باشید بیاید گروه زیر تا براتون توضیح بدم👇
https://t.me/+N-yp4m6ILKk1MjY0
13510
از نظر امنیتی مشکل داره نباید پخش بشه هرکی کنکوریه سریع برداره رمزارو که پاک کنم!!!!
14200
🔴 فایل ZIP رمزدار سوالات نهایی دینی خرداد 1403 لو رفتتتت
رمز فایل رو به دلایل امنیتی اینجا میزارم👇🏻👇🏻
❌ دریافت رمز فایل ❌
62412
بچهها اگر میخواید ادمین بشید و از تلگرام یا اینستاگرام ماهی ۸ میلیون درآمد داشته باشید بیاید گروه زیر تا براتون توضیح بدم👇
https://t.me/+N-yp4m6ILKk1MjY0
1 19820
15500
Repost from N/a
_نکنه خایه هات میخارن؟!
بی نفس به بقیه نگاه کردم سعی کردم با لبخند فیک جمع کنم که پیام بعدی اومد
_بیام بخارونم؟
خوب میخارونم تازه دندونم نمیزنم
_کاربلد ها
با صدای یواش عمو که سرخ شده اینو گفت سریع ایستادم
_من...خب..من....برم.....اتاقم....اصلا با لپ تاپ تماس تصویری بگیریم بهتره
هول کرده به طرف اتاقم رفتم که پیام بعدی ریحانه رسما سکته کردم
_امروز رفتم تو آب انار چنان تنگ شدم که انگشتمم تو نمیره چه برسه به سالارت بیام پیشت؟
آخه دخترم انقدر حشری؟!
سریع شماره اشو گرفتم با حرص تلفن و کنار گوشم گذاشتم
_الــــــو آدریـــن عشقم کجایی
حرصی و تحریک شده از لحن پر نازش غریدم
_سر قبر عمه ام آخه دختر این چه کاری بود کردی..
انگار متوجه احوالم شد که هل کرده پرسید
_بخدا من کاری نکردم
به وسایلت دست نزدم
_ریحان منظورم فضولیات نیست این چه پیامی بود دادی
خایه هات و بخارونم آخه اینم حرفه؟
خجالت نکشیدی؟
تا گوشی رو روشن کردم پیام تو اومد رو صفحه عمو زن عمو بقیه همه دورم جمع بودند خیر سرم میخواستم با مامان بابا تماس تصویری بگیرم بی آبرو شدم....
ریحان وا رفته نالید
_همه خوندن
_بله خانم آبروم رفت
_برا این سرم داد زدی؟
با لحن بغض دارش کلافه دستی به موهام کشیدم
_نباید داد میزدم؟
_معلومه که نه یه خایه ناقابل بود خوبه نخارونمش که اینجوری بر گرفتی
_نه بیا بخارونش
_بیامـــم عزیزم
_ریحانه؟
_خب چیه دلم سکس میخواد اصلا تقصیر من نیست بچه ات ویار باباشو کرده نمیایی پیشم
صدای بغض دارش باعث شد کوتا بیام و دلجویانه بگم
_چرا خانمم بزار عمو اینا برن میام پیشت تو که میدونی نمیتونم بپیچونمشون اگه باد به گوش بابا برسونه پسر خلفش با این سن و سال اسیر یه دختر بچه شده ازش بچه داره و دلش واسه همخوابی با یه دختر کوچولو میره پوستمو میکنن
حین اینکه لپ تاپ و از کاور در میاوردم صدای ریحان زدم رو بلند گو تا گرفتن گوشی مانع کارم نشه
_باشه عشقم زودتر بیا خونه دستهام دارن برای خاروندن اون دوتا گردالو جون میدن
اصلا خاروند خایه هات یه حس دیگه داره
_باشه خانمم نوکر خودت و ویارات هم هستیم بزار برن چشم.....
با خداحافظی ریحان لپ تاپ و برداشتم سمت در رفتم بازش کردم که یهو عمو جلوم ظاهر شد
_نمیخواد لپ تاپ بیاری عمو بلند شو برو پیش زنت بزار خوب برات بخارونه
زن حامله اگر ویارش و بهش نرسونی چشمهای بچه ات لوچ میشه.
ماهم میریم به بابات اینام چیزی نمگیم
_لازم نیست عمو اخه..من..
_من نداره، از اون یاروی که راست شده مشخصه چقدر مشتاقی خانمت اهل خاروندن حق داره بخدا
متعجب به خشتک باد کردم نگاه کردم و........
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
https://t.me/+8-25xOVJNG0wMjM0
دختره ویارش خاروندن دم و دستگاه شوهرشه
اونم چه خاروندنی.......🔞 💦 🤣😈
👍 2
1 72420
Repost from N/a
-دختره ی احـــــــــمــــــق!!!وقـــــتــــی هنوز این قدر سواد نداری که فامیلی طرفو به جای شهیاد؛ شیاد تایپ کردی برای چی اومدی تو شرکت من؟!
جوری داد میزد که هر آن ممکن بود شیشه های پنجره خورد شه و چشمام از ترس گرد شده بود که دوباره داد زد:
-بهترین مشتری شرکتم پرید دختره ی احم...
این سری کوتاه نیومدم و پریدم وسط حرفش و مثل خودش داد که نه جیغ زدم:
- احمق خودتی و هفت جد ابادت هی من هیچی نمیگم مرتیکه پرو فکر کردی کی؟
رئیسی که رئیسی حق نداری با کسی این طوری حرف بزنی، یه غلط تایپی بوده دیگه!
حالا اون بود که مات زده نگاهم میکرد!
قیافش مثل پوکرای تلگرام شده بود و دوستش معیاد این سری دخالت کرد:
- آروم باشید دوستان چرا خشونت وقتی...
کیامهر نزاشت حرف معیاد کامل بشه و پر اخم لب زد:
- ببین خانوم محترم همون کاری که کردی باعث شده مشتری که سالیانه با من قرارداد میلیاردی میبسته بزاره بره طوری که پشتشم نگاه نکنه!
اصلا میدونی میلیارد چندتا صفر داره؟
نه نمدونی تو ته تهش الاستارای فیکی که میپوشی دویست میاره رو کل هیکلت
لال شدم، بغض کردم که به در دفترم اشاره کرد و ادامه داد:
- میای بیرون و جلو تمام کارمندا از اون ادمی که فامیلیشو اشتباه تایپ کردی عذرخواهی میکنی فهمیدی؟! وگرنه اخراجی
یه قطره اشک رو صورتم افتاد و معیاد پوفی کشید و کیامهرو صدا زد اما اون نگاهش میخ من بود. کیفمو برداشتم و تو صورتش لب زدم:
- باشه
معیاد با چشمای گرد نگاهم کرد و کیامهرم ابرو هاش پرید بالا و من مستقیم وارد سالن اصلی شرکت شدم و روبه طرف قرارداد که مرد جوونی بود بلند جوری که همه بشنون گفتم:
- من اشتباهی فامیلی شمارو تایپ کردم ببخشید جناب... منی که به قول رئیس شرکتمون سرتاپام فقط یه الاستار فیکش آدمم میکنه ازتون عذر خواهی میکنم
من که به قول رئیسمون صفرای میلیارد و بلد نیستم بشمرم ازتون عذرخواهی میکنم
لطفاً منی که قصد نداشتم عمدا فامیلیتون و اشتباه تایپ کنم و ببخشید
چشمای پسره گرد شده بودو صورتم خیس اشک شده بود و با تعجب به پشت سرم نگاه کرد. نگاهش و دنبال کردم و به کیامهری رسیدم که مات زده نگاهم میکرد و تمام نگاه ها به من بودو پسره از جاش پاشد:
- خانم اینا چه حرفیه من عذرخواهی شمارو قبول میکنم اشتباه دیگه پدرم یکم زیادی تند رفت
لبخندی زدم و سری به تایید تکون دادم و برگشتم و از کنار کیامهر رد شدمو بلند ادامه دادم:
- نیار نیست اخراجم کنید خودم استفا میدم
گفتم و تند تند رفتم تا بیشتر از این خورد نشم.
منی که نیاز داشتم به اون حقوق لعنتی حالا چیکار میکردم؟!
مگه نمیدونست من نیاز دارم؟!
خدایا بنده هاتو میبینی؟!
تو کوچه داشتم تقریبا میدویدیم که یک نفر صدام زد:
- وایسا خانومه...خانومه...
صدای کیامهر بود؟! هنوزم فامیلی من و یاد نگرفته بود؟!
- واسا میگم...
صدای پا اومد و به یک باره به عقب کشیده شدم:
- هیلا؟!!!
چشمام گرد شد که کمی اخم کرد و دستی بین موهاش کشید:
- باید باهات حرف بزنم!
- من حرفی ندارم!
و خدا حواسش به تمام بنده هایش بود!
کیامهری که دل شکونده بود دلش اسیر شده بود!
❌ادامه داستان در لینک زیر🥹👇🏻❌
https://t.me/+AypOfWuZjH9jNTE0
https://t.me/+AypOfWuZjH9jNTE0
هیلا دختری مهماندار که قبول میکند تنها یک روز، بهجای دوستش مهماندار پرواز خصوصی تاجری اقازاده شود...کیامهر معید!
مردی جذاب و باصلابت...و به هماناندازه بیرحم!
چی میشه اگر توی اون پرواز مدارک مهمی ازش به سرقت بره و هیلا تنها مظنون ماجرا باشه؟🔥
و اگر هیلا برای رد کردن اتهام مجبور به همکاری به کیامهر و شنیدن پیشنهاد عجیب و غریبش بشه چی؟
https://t.me/+AypOfWuZjH9jNTE0
1 69440
Repost from N/a
- شورت و سوتین بپوش دیگه! خودتو مسخره کردی یا منو؟
زن حسابی ما میخوایم بریم ساحل رامسر نه پاتایا!
با حرص ساحلی گل گلی قشنگم رو درآوردم و با همون شورت و سوتین ست دست به کمر جلوش واستادم.
- باشه با شورت سوتین میام! زود باش بریم!
چشم جاوید از این گردتر نمیشد.
اصلا، به هیچ وجه توقع نداشت لخت شم.
حقیقتا خودمم توقع نداشتم یهو بکنم همه چیو ولی از عصبانیت داشتم به جنون میرسیدم!
به لکنت افتاد:
- دا... داری... چه... غلطیییی میکنییی؟
کلمات آخرشو دیگه رسما داشت عربده میکشید.
نگاهش رو دور تادور ویلا که با یه نرده از ساحل اصلی جدا شده بود چرخوند و با عصبانیت سمتم اومد.
ساحلیم رو از رو زمین برداشت و بی توجه به من که یه پشت داشتم میگفتم:
- خودت گفتی دیگه! گفتی با شورت و سوتین بیا! بیا اومدم! نامرده هرکی نیاد ساحل!
یه ضرب منو بلند کرد و روی شونهش انداخت و سمت ویلا رفت.
دقیقا شبیه سکانسی شده بود که شرک فیونا رو انداخت رو دوشش.
با الهام گرفتن از اون صحنه، با تمام توانم به شونهش مشت کوبیدم و با جیغ و داد گفتم:
- بذارم زمین! غول بی شاخ و دمِ موجی! شرک! بذارم زمین... دو قطبی مگه خودت نگفتی با شورت و سوتین بیا! خب اومدم دیگه! چرا رم میکنی یهو؟
خودمو هی تکون تکون میدادم و با جیغ و فریاد میگفتم:
- آهای ایهالناس! به دادم برسید... این غوله میخواد منو بخوره!
خودمم نمیدونستم این حجم از چرتو پرت چطور به ذهنم میرسه ولی میدونستم از استرس بود.
جاوید رو عصبانی کرده بودم و میدونستم آینده ی خوشی در انتظارم نیست.
انقدر غرب بازی درآوردم، دستشو برد بالا و محکم ضربهای روی باسنم کوبید.
با عصبانیت و صدایی خش دار غرید:
- ایوا ببند دهنتو تا بریم داخل حالیت کنم. برا من تو ساحل لخت میشی؟ زن جاوید توتونچی چطور به خودش اجازه میده تو مکان عمومی لخت بشه؟ غیرت من شوخی بازیه برا تو؟ حالیت میکنم بذار!
دیگه واقعا ترسیدم.
از یه در دیگه وارد شدم.
تا توی سالن ویلا گذاشتم رو زمین، سریع مثل بچه های با ادب دست به سینه یه گوشه واستادم.
یه لبخند جاوید خر کنی هم نشوندم رو لبم و تند تند پلک زدم.
صدامو آروم کردم و با ناز گفتم:
- شوهری قشنگم...
چنان چشم غره ای بهم رفت که نزدیک بود خودمو خیس کنم.
- زهرمار! باید تنبیه بشی! دست و دهنت هرز شده! اشتباهات یکی دو تا نیست. تو ساحل لخت میشی، منو میزنی! بهم گفتی چی؟ غول بی شاخ و دم؟ موجی؟ شرک؟ دوقطبی؟
با استرس خندهی مضحکی کردم و با غلبه به ترسم، جلو رفتم و دستم رودور گردنش حلقه کردم.
تند تند صورتشو میبوسیدم.
یعنی از ترس غالب تهی کرده بودم ولم میکرد خم میشدم دستش هم ماچ میکردم.
پشت سر هم گفتم:
- غلط کردم واسه همین موقع هاست دیگه. الهی من قربون شوهر غیرتیم برم... عزیزم... من واسه تو لخت شدم اصلا!
چشمشو ریز کرده بود و با حرص داشت نگام میکرد.
میدونستم هم خیلی عصبانیه هم وقتی اینجوری جلوش عشوه خرکی میام و ناز میکنم نمیتونه جلو خودشو بگیره.
با لحن مرموزی گفت:
- که واسه من لخت شدی... هان؟
حالا خوب شد.
لحنش که میگفت بدبخت شدی ایوا خانوم. بزن به چاک!
اما عقل حکم میکرد این غلطی که کردم رو تا ته واستم پاش.
پس گفتم:
- آره عشقم.... فقط واسه خودت!
لبخند مرموزتری زد و با یه حرکت دوباره منو مثل گونی سیب زمینی انداخت رو دوشش.
بی توجه به جیغ گوش خراشی که کشیدم سمت اتاق خوابش رفت و با لحن خبیثی گفت:
- منم یه جوری الان از این پیشنهادت استقبال کنم.... که دیگه جرئت نکنی تو ساحل از این غلطا کنی... خانومم!
https://t.me/+GiLuAMFno900YTI0
https://t.me/+GiLuAMFno900YTI0
https://t.me/+GiLuAMFno900YTI0
https://t.me/+GiLuAMFno900YTI0
#پارت_رمان❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️
👍 2
2 00820