cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

مرگ ماهی

حنانه فیضی نویسنده رمان های دلارای ، ماتیک ، مرگ ماهی کپی حرام است نویسنده کوچک ترین رضایتی در پخش این رمان ندارد و هرگونه کپی برداری توسط انتشارات پیگیری خواهد شد

Show more
Advertising posts
86 036
Subscribers
-22824 hours
-1 2597 days
-3 09830 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

کار پاره وقت دانشجویی با حقوق بالا
Show all...
بروبچ سلام به چند نفر نیاز داریم(30نفر) برای ادمینی کار سختی نیست حقوقش هم از ماهی ۳ شروع میشه چونکه کار شاخی نیست و راحته و فقط افرادی که وقت آزاد داشته باشن و چند تا ملاک دیگه که بهتون میگیم پیام بده ممنون   @admini
Show all...
ادمین میشید؟ (حقوق ۶تومن)
Show all...
آموزش و دریافت آیدیِ مدیر کانال
Repost from N/a
sticker.webp0.09 KB
Repost from N/a
دختره خدمتکاره یه هتله موقع تمیز کردن اتاق کاندوم پر اسپرم یک میلیارد و برمیدا تا باهاش حامله شه😱 #پارت_1 جاروی دسته بلند را به دیوار تکیه دادم و بی‌حوصله پشت گردنم را ماساژ دادم. نگاهی دور تا دور اتاق لوکس کردیم‌ و خسته آهی کشیدم. ملحفه‌ی چروکیده را مچاله کردم و با نیشخند در سبد رخت چرک‌ها انداختم. زرورق مکعبی پاره شده‌ی کاندوم که روی زمین افتاده بود را با چندش برداشتم و در سطل زباله‌ی همراهم انداختم. توت فرنگی؟! چرا میوه‌‌ای به آن دوست داشنتی را زیر سوال میبردند؟! اتاق دیشب برای یکی از خر پول‌های زمانه رزرو بود. از بچه‌های لاندری روم شنیده بودم که هرازگاهی وقتی به کیش می‌آید و می‌خواهد خلوت داشته باشد این اتاق را رزرو می‌کند. مرفه‌ی بی‌درد عالم بود که برای زن بازی‌هایش هم هتلِ به‌نام و پرستاره‌ی ما را در اختیار می‌گرفت. توی دلم حسرت تمام نداشته‌هایم را کشیدم و دختری که یک روزی زنِ این مرد تاجر می‌شد و مادر بچه‌هاش... بدون شک خوشبخت بودن. -باز که رفتی تو فکر... دست بجنبون کلی کار مونده. سطل زباله را برداشتم و تا برای منیژه سر تکان دادم موبایلم ویبره رفت. اسم و شماره‌ی موسی چهارستون تنم را لرزاند. معلوم نبود باز چی از جانم می‌خواست. -بله... سلام. صدای خمار از موادش گوشم را آزرد. -تنِ لَشتو جمع کن آخر هفته بیا خواستگاری و شیرینی خورونته. بغض تمام گلوم را پر کرد. می‌خواستند من را به آن پیرِ خرفت شوهر بدهند که جیره‌یِ کثافت کاری خودشان جور باشد و این وسط با قربانی کردن من به نوایی برسند. فریاد زد: -نشنیدم بگی چشم؟ لبم را گزیدم و برای ده سال هر روز کتک خوردن و تحقیر شدنم به زور گفتم: -چشم. بدون هیچ حرف دیگری قطع کردم و نگاهم بی‌اختیار به کاندوم پر و گره خورده‌ افتاد. -منیژه؟ با این که چندشم می‌شد ولی برداشتم و چند ثانیه زمان برد تا داخل سطل انداختمش. -بگو. از فکرِ توی سرم ترسیدم... ولی مرگ یک بار و شیون هم یک بار... یا می‌شد یا خودم را می‌کشتم تا اسیر آن مرد هفتاد ساله نشوم. این زندگی کوفتی که من داشتم فقط به درد ریسک کردن می‌خورد چون حتی اگر می‌بردی هم بازنده بودی. -چقدر طول میکشه تا بفهمی حامله شدی؟ با حسرت جوابم را داد. -سه هفته... یک ماه... چطور پرسیدی؟ کاندوم را لمس کردم... داخلش میلیون‌ها اسپرم از یک تاجر میلیاردر بود. چیزی شبیه یک برگ برنده‌ی بزرگ داخل این اتاق جا مانده بود. صدای توی سرم را بلند بلند برای خودم تکرار کردم: "باید حامله بشم" https://t.me/+s-_S_1Hhpd1hZTQ8 https://t.me/+s-_S_1Hhpd1hZTQ8 https://t.me/+s-_S_1Hhpd1hZTQ8 ➿️این رمان از یک ماجرای واقعی در آمریکا اقتباس شده است➿️
Show all...
Repost from N/a
#تاوان #پارت۱۳۵ _میعاد به خاطره زندگیمون.....من تنهایی نتونستم تو رو...... _بهت گفتم هر وقت نخواستی میریم طلاق میگیریم ولی تو ترجیحت این بود؟ _وقتی کنارم بودی و خودتو ازم گرفتی چاره ای برام من نذاشتی جز اینکه به عمه بگم شوهرم یک ساله نگام نمیکنه خم شدم تو صورتش _من تو زندگیم اشتباه زیاد کردم خطاهایی که فقط خدا ازشون خبر داره ولی بزرگترینش میدونی چیه؟؟ گیج داشت نگام میکرد _این بود که رو تو و حرفات حساب کردم و مثل یه آدم احمق باورت کردم..... یه دفعه صدای اون تو سرم اومد "_من باورت کردم میعاد هر چی تو بگی درسته" همون حرف بود همونی که اون دختر بعد از نامزدیمون بهم زده بود و من اعتمادش و ازش گرفتم دنیا گرده یعنی این؟؟؟ بازی دادم و بازی خوردم؟ _خب دایی جان پس با بابا حرف زدی اصلا نفهمیدم کی اومد همونطور که نشسته بودم خودمو جا به جا کردم نشست روبه روی من و دخترش _این چیزا ناراحتی نداره که مخصوصا تو که گذشته ی سختی با نامزدت داشتی شاید اصلا ریشه ی مشکلت تو همون باشه با یه پزشک خوب خیلی زود میتونی درمان بشی...... باورم نمیشه داییم راجع به خصوصی ترین بخش زندگیم داره خیلی راحت نظر میده لعنت بهت عسل _دکتر خوبو به دخترتون معرفی کنید که نمیتونه راز دار خونه ی شوهرش باشه و یادش رفته چه قول و قراری باهم گذاشته بودیم _میعاد جان...‌‌‌.. با عصبانیت برگشتم سمت _هیس......تو ساکت.... نمیخواستم بی حیا باشم ولی مجبور بودم _من بهتون ثابت کنم مشکلی تو مرد بودنم ندارم این حجم از نگرانی شما برطرف میشه؟بهتون ثابت کنم مشکل نخواستن من دختر خودتونه مشکل حل میشه؟ اخماش رفت تو هم.....عسل آروم پچ زد _میعاد.....خواهش میکنم بس کن _نمیشه که تنهایی همه منو مقصر بدونن سهم توام یه چیزایی هست.....بچه میخواستی که زندگیمون گرم بشه که من پابندت بشم...... خم شدم و کنار گوشش زمزمه کردم _میدم بهت......بچمو میگم........ولی ناامیدت میکنم چون مادرش قرار نیست تو باشی بلند شدم _من یه بچه دارم......یه پسرِ تقریبا دوساله...... نگاه بابا با افسوس روم بود مامان با اضطراب از آشپزخونه اومد سمتم _چی میگی میعاد؟؟ صدای دایی بود که چرخیدم به طرفش _دارم میگم دکتر نمیخوام مردونگیم قد درست کردن یه بچه اعتبار داره  چند سال پیش ازدواج کردم و بچه دار شدم الانم خودش و مادرش تو زندانن....بچه م میارم ومادرشم حالا حالاها آزاد نمیشه https://t.me/+AczViSKKARU1YWNk https://t.me/+AczViSKKARU1YWNk فکر میکردم آزاد نمیشه فکر میکردم تو زندان میمونه بیخبر از همه جا یه روز اومد سراغم سراغ بچه ای که برعکس چند سال پیش شده بود همه ی جونم.....
Show all...
Repost from N/a
_ چرا لنگاتو وا کردی زیر شیر آب؟! دخترک با جیغ کوتاهی پاهایش را بسته و سیخ ایستاد. سعی کرد با دستانش ممنوعه هایش را بپوشاند اما موفق نشد. _ آ... آقا عامر... نگاه ترسیده اش را به چشمان ریز شده ی عامر دوخت و من و من کنان گفت: _ شما... کی اومدین؟ نفهمیدم... عامر وارد حمام شده و روی صورتش خم شد، نفس باوان بند آمد و چشمانش درشت شد. _ لنگات چرا باز بود؟ چه غلطی داشتی میکردی؟ _ هی... هیچی به خدا... داشتم، داشتم حموم میکردم... چانه اش اسیر انگشتان عامر شد و با حرص دندان قروچه ای کرد. _ از کی تا حالا موقع حموم لنگ وا میکنن زیر شیر آب؟! ها؟ باوان که لرزید و اشکش چکید، عامر فهمید که خطا کرده. _ من لباس ندارم... میشه برین بیرون... توروخدا... انگار تازه پوست براق و تن لختش را دید. نگاه تشنه و مخمورش روی برجستگی سینه ی باوان نشست و تنش گر گرفت. _ از کی تا حالا شوهر به زنش نامحرمه که نباید لخت ببینتش توله؟! نزدیکش شده و تن داغ و گر گرفته اش را به تن لرزان دخترک چسباند. _ ولی شما برادرشوهرمین... عقدمون‌... عقدمون الکی بود... فقط قرار بود مراقبم باشین آقا عامر... عامر نوک انگشتش را بالای سینه ی دخترک کشید و از لرزشش زیر دستانش غرق لذت شد‌. _ عقد عقده، الکی و راستکی نداره... من الان شوهرتم، حالیت شد؟! باوان چشم بست و سر به زیر انداخت. از نزدیکی عامر داشت حالش خراب میشد. بیوه ای بود که عاشق برادرشوهرش شده و اما میترسید حرفی بزند. عامر فقط برای کمک به او و پناه دادن عقدش کرده بود. _ ولی... ولی... پیشانی عامر به پیشانی اش چسبید و گرما تنش را در بر گرفت. _ رفته بودی زیر شیر آب که با فشار آب #ارضا شی؟! نفس باوان بند آمد. از کجا فهمیده بود؟ چند وقتی میشد که نیازهای زنانه اش را سرکوب میکرد و دیگر طاقتش طاق شده بود. در اینترنت روشی برای ارضا کردن پیدا کرده و بدبختانه موقع اجرا، عامر مچش را گرفت. دست گرم عامر را که روی پایین تنه اش حس کرد، هینی گفته و خجالت زده خودش را به دیوار چسباند. _ چی... چیکار میکنین؟ عامر روی صورتش خم شده و نفسش را در نزدیکی لبهایش خالی کرد. _ میخوام زنمو ارضا کنم! به نرمی انگشتانش را بین پایش بالا و پایین کرد و باوان ناخواسته ناله ای سر داد. _ آخ آقا عامر... توروخدا... _ جونم توله ی حشری من! مردانگی اش را به پهلوی باوان مالیده و آهی کشید. پاهای باوان ناخواسته از هم فاصله گرفت. مدتها بود که تشنه ی رابطه بود. _ زن شوهردار که به شیر آب متوسل نمیشه توله سگ... انگشتانش را بی هوا داخل واژنش فرستاد و جیغ باوان حمام را پر کرد.... https://t.me/+4Jmn6blH0lBiYTc0 https://t.me/+4Jmn6blH0lBiYTc0 https://t.me/+4Jmn6blH0lBiYTc0 https://t.me/+4Jmn6blH0lBiYTc0 https://t.me/+4Jmn6blH0lBiYTc0 https://t.me/+4Jmn6blH0lBiYTc0 https://t.me/+4Jmn6blH0lBiYTc0 مچ بیوه ی داداششو تو حموم موقع خود ارضایی میگیره و...💦🔞 #بزرگسال🔞 #ممنوعه🔥
Show all...
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
یه خنگ صفر کیلومتر مو فرفری داریم که دوتا دوست خنگ تر از خودش داره... 😐😂 اینا تصمیم میگیرن بازی کنن اونم بازی جرات و حقیقتی که میگن اولین نفری که از در داخل شد افسون باید ببوستش.... حالا کی میاد که بوسیده میشه...؟! رییس مافیایی که هویتش از همه پنهانه و بسیار خطرناک... و با دیدن دخترمون سنسورای حسیش یهو فعال میشه.... 🔥😈🍆 https://t.me/+2JZ9nugkylYwOTE0 https://t.me/+2JZ9nugkylYwOTE0 https://t.me/+2JZ9nugkylYwOTE0
Show all...
giphy.mp40.39 KB
کار پاره وقت دانشجویی با حقوق بالا
Show all...
بروبچ سلام به چند نفر نیاز داریم(30نفر) برای ادمینی کار سختی نیست حقوقش هم از ماهی ۳ شروع میشه چونکه کار شاخی نیست و راحته و فقط افرادی که وقت آزاد داشته باشن و چند تا ملاک دیگه که بهتون میگیم پیام بده ممنون   @admini
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.