قسم به سیاهی چشمانت
1 447
Subscribers
-424 hours
-277 days
-14430 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
_به دروغ به من گفتی این بچه ی من نیست...
ترسیدم هر قدمی که جلو میومد عقب رفتم
به چشمای قرمزش و صدای خشنش که هر لحظه امکان سکته بودنش بود نگاه کردم...
_جواب منووو بده...با اون چشمای بی پدرت به من زل نزن اینجوری
_من...دروغ نگفتم فقط نخاستم بچه امو...ازم...بگیری.
_توی لعنتی با یه اسم اومدی توی زندگی من، توو قاتل برادر من بودی اما من عوضی اومدم عاشقت شدم حالا بچه ای که از خون منه رو ازم قایم کردییی؟!
بعد از هر حرفش صدای داد بلندش هم گوشمو پر کرده بود...
خاستم حرفی بزنم که با یه قدم خودشو بهم رسوند...
گلومو چنگ انداخت و به دیوار چسبوندم همین طور که سرشو زیر گردنم میبرد خمار زمزمه کرد...
_چطوره باز مراحل بچه داری رو انجام بدیم؟! هوم؟!
لعنتی پوستت هم هنوز مثل سفیده.!
https://t.me/+KguzzHbdkwg2Y2U0
۱۴
3000
_قراره برای طرح با ادیب بریم بیرون از شهر . دوتاییییی. تنهاییییی.🫠 بیا کمکم کن بگو اونجا چیکار کنم تا توجهاش جلب بشه؟
_ والا این پسری که من دیدم مگه اینکه با دو تیکهی توری قرمز بری جلوش که سرشو بالا بیاره نگات کنه!
آیماه روی صندلیِ خود وا رفت و آه از نهادش بلند شد
_ وای نگو...نکنه دم و دستگاه پایینش خرابه و ترموستاتتش درست کار نمیکنه؟
صدای خندهی هر دو با صدای مردانهای که پیچید قطع شد.
_ هم دم و دستگاه پایینم و هم پروستاتم سالمه! خیلی هم خوب کار میکنه. زودتر راه بیفتید که عباس آقا منتظره.
آیماه از خجالت سرخ شد اما خودش را به پررویی زد.
_وااا ما با شما چیکار داریم؟ من درباره ترموستات ماشین عباس آقا که قراره ببرتمون، میگفتم...
ابروی بالا رفته و کجخند ادیب نشانهی خوبی نبود!
_ پس دو تیکهی توری رو قراره به فرمونش ببندید حتما...🤭😂
https://t.me/+DzjEtVHZxmdjMDlk
https://t.me/+DzjEtVHZxmdjMDlk
وای که این دختر خدای سوتیه و آخرش کار دست این پسر میده🔞😂
توصیه ویژهی نویسنده
7200
Repost from N/a
سلین..
دکتر داروسازیه ترک تبار. دختری که خیلی وقته دلش گیره پسره حاجی بازاریِ بالاشهره تهرانه و واسه یه نگاه مردونش تب میکنه.
اما دختر بد شانس قصمون خبر نداره قراره تو یک غروب غم انگیز خردادماه.. بدترین تراژدی عمرش و تجربه کنه و مردم اسم داستانشون و بذارن عشق و خاکستر.💞
قسمتی از داستان جذابمون با بیش از 500 پارت آماده: 👇
- سرکار خانم سلین افراشته آیابنده وکیلم شمارا به عقد دائم آقای احسان مرادی در بیاورم!؟
اشک کاسه چشم عروس طفل معصوم را خیس کرد و زیر توری که روی صورتش انداخته بودند هق زد..
عماد نیامده بود.. مرد رویاهایش کسی که از جان او را بیشتر دوست داشته بود نیامده بود و فقط لحظه آخر میان دستان آدم های پدرش فریاد زده بود:
- حرومه معشوقه کسی رو به کِس دیگه دادن.. حرومـــه.. اون دختـــر مال منه.. جون منو ازم نگیرین.. جون منو ازم نگیر حاجی.
اما عاقد بار دیگر….
#مهم
#توصیه_ویـــژه_نویسنده.
#عشقی_پاک_و_ممنوعه_بین_خانوم #دکتر_و_پسر_حاجی_بازاری_بالاشهر
https://t.me/+eleWV-LB4EhiY2M0
۹صبح
6010
Repost from N/a
00:08
Video unavailable
اصلان کیهان یه دورگه ایرانی و ترکه، پسر جذاب و مغروری، که پسر یکی از بزرگترین مافیاهای ترکیهست🤤🔥
پسری که شاهد کارهای بیرحمانه پدرش و دارو دسته اون بوده و به هر دری میزنه تا اون خوی وحشی و سیاهش بیدار نشه و رو به روی پدرش قرار نگیره!
ولی اصلان بخاطر پدرش و مراقبت از خانودهاش باعث مرگ یه نفر میشه.
و از اون روز به بعد مقابل پدرش قرار میگیره.
به آمریکا نقل مکان میکنه و به عنوان پلیس وارد #اینترپل میشه.
درست زمانی که برای گیر انداختن پدرش تلاش میکنه. دختری وارد زندگیش میشه
دختری که با تموم وجود اونو میپرسته و باهاش ازدواج میکنه.
ولی چی میشه اگر دشمناش از اون دختر به عنوان نقطه ضعف استفاده کنن🔞🔥
https://t.me/+lDJLBP0x7V4wY2Nk
https://t.me/+lDJLBP0x7V4wY2Nk
صب بپاک
1.26 MB
7000
Repost from N/a
بزرگترین مافیای خاور میانه و رئیس شرق و غرب با دیدن زنی که به عنوان وکیل بهش نزدیک میشه دل میده......طوری عاشق خانم وکیل میشه که حاضره قید همرو بزنه تا به غزل قصه برسه......اما خانم وکیل قصه همراهیش نمیکنه و اون شب جواب رد بهش میده .....اون شب مافیای بزرگ ایران جنون پیدا میکنه و دست به کاری میزنه که نباید....
لینک vipلو رفته و کافیه نویسنده بفهمه تا باطل کننده❌❌❌❌
https://t.me/+bVLqegjgLsc3YmQ8
فوق جنجالی و دارای محدودیت سنی🔞❌
#سرخوشی
۲۴
1000
Repost from N/a
آورکو تک فرزند یک خانواده سلطنتی که با یک طلسم جادو متولد شد طلسمی که اون رو تبدیل به یک خوناشام وحشی اصیل کرد.
بعد از ۲۰سال او به مردی ۳۵ساله تبدیل شد که فقط با مشاورش مهربان بود روزی بخاطر یک گوشوارهی تسخیر شده پا به کاخ کلاغ سیاه میذاره تا باهاش معاملهای برای حل مشکلش انجام بده اما با دیدن آن دختر قلبی که تپش نداشت بعد از چندسال شروع به تپیدن با سرعتی زیاد در سینهاش کرد، آن دختر کسی نبود جز….
https://t.me/+61JpOJNyOQE5N2Q0
https://t.me/+61JpOJNyOQE5N2Q0
8پاک
11900
Repost from N/a
وکیل جذاب و فوق هات که دل همه رو برده و دلش فقط پیش یکی گیره.........غزل قصه باهوشه اما عشق ذره ذره آبش میکنه و اختیارش رو از دستش میگیره .......عاشق موکلش میشه که بزرگترین مافیای خاورمیانس و یه شب وقتی غزل به اون جنون میرسه و میگه.........
لینک vipلو رفته و کافیه نویسنده بفهمه تا باطل کننده❌❌❌❌
https://t.me/+bVLqegjgLsc3YmQ8
فوق جنجالی و دارای محدودیت سنی🔞❌
#سرخوشی
۱۸
3500
#پارت_339
دیس توی دست هام محکم فشار میدم.
شیطونه میگه محکم بلندش کنم بزنم توی سرش...
این حق به جانب بودنش کجای دلم بزارم خدای من...
همون روزم همین زر های زد که کم مونده بود با دست بزنم توی دهنش...
کصمنگ فکر میکنه با دوتا حرف مثل بقیه دخترها براش خودم ردیف میکنم.
الان فقط دلم میخواد این غذا بزارم روی میز آشپز خانه و خورشت هم برای فرهاد بکشم برم توی اتاقم در بزنم حتی برای اومدن آرش خان هم بیرون نیام...
که متاسفانه نمیشه.
_ به تو ربطی نداره..فاصله ات باهام حفظ کن چون بابا مسعود انقدر عصبی که کافی اشاره کوچیکی کنم و از تو و وجود نحست برای همیشه راحت بشم.
_ منو از چی مترسونی راستش بخوای کنجکاوم بدونم نظر دایی درمورد دخترش و پسر برادرش چیه؟؟؟
تو احمقی تو یک نفهمی حتی بدتر...آخه بی غرور چرا نمیفهمی نمیخواست تورو که اگر میخواست حالا سر خونه زندگیتون بودید.
قلبم تیر میکشه ولی آرتام میتازه...
_ حتی اگر زنش خیانت نمیکرد یادش نمی اومد طنینی وجود داره بدبخت اون تو نمیخواد دنبال چی هستی اونی که تو میخواد منم...خودت جمع کن
صداش کمی بالا رفته ولی من با قلب که تیر میکشه و سری که حرفش تایید میکنه تشر میزنم بهش..
_ اونی که باید خودش جمع کنی توی نه من اصلا نمیدونم حضورت اینجا به چه دردی میخوره نیاز به بودن آدم معتادی مثل تو توی این جمع نبود، مشاهده که نمودی همه از آدم های ممتازی هستن.
ممتاز کجا بود طنین؟؟ برای چزوندن این بشر چرا خالی ها که نمیبندی..
نیشخند میزنم حتی توی چشم های مشکی متعجبش زل میزنم که حرفم بهتر نوش جان کنه.
_ تو بنگی توی فاسد چطور به خودت اجازه میدی جلوی من وایسی و حرف بزنی چه برسه بخواهی ابراز علاقه کنی..من حالم از دیدن ریخت سالمت بهم میخوره چه برسه وقتی دربه داغون تراز این بشی.
با چنان لحن تحقیر آمیزی حرف میزنم که کرک و پر وجدانم میریزه،و متاسف خدا امداد میکنه...
ول کن بابا توهم حالا انگار بنده پاک خدا انگشت کردم.
مات نگاهم میکنه دیگه از اون تمسخر که توی صورتش میرقصید خبری نیست.
وقتی که داره فکر میکنه که کی و کجا و چه کسی بهم گفته تنها زمان برای فلنگ بستم...
همینم مونده آبرو بزارم کنار جیغ دنیا بزنم.
از کنارش میگذرم سرم کامل بیرون نبردم که با عصای بزرگ عمه گوهر روبه رو میشم.
سرم آرام بالا میارم و به قیافه شوک زده اش نگاه میکنم.
به نظرم همیم شوک کافیه که سکته دوم توی فامیل زده بشه.
_ من نمیتوانم بیخیالت بشم تو..
دیدن عمه کافیه که حرفاش توی گلوش دفن بشه..
پشت به من وایساده و تازه بیرون اومده که ای کاش نمی اومد...
لب که باز میکنه.
دست عمه که بالا میاد...
_ فعلا خفه شو...مادرت اومده بیا برو بتمرگ کنارش بشین....شما کمر به مرگ برادر من بستید.
❤ 21👏 3👍 2
171115
Repost from N/a
من تیام پارسیانم🤩
جراح پلاستیک جذاب، شناختهشده و باابهتی که چشم همهی دخترای فامیل و محل کارش دنبالشه و به کسی نگاهم نمیکنه!
ولی یه انتخاب اشتباه زمانی که خارج از کشور بودم، یه وابستگی مزخرف و وصلهی ناجور باعث شد یه مشکل روحی بزرگ برام به وجود بیاد، مجبور شدم برگردم ایران و از اون وضعیت دور بشم؛ این برگشتن مصادف شد با رو به روییِ دوباره با عشق دوران دانشجوییم!
دختر خوشگل و هاتی که من چندین سال پیش با غرور مسخرهم از دستش دادم و سهم یکی دیگه شده بود، اما حالا که، بدون نشونهای از حضور کسی تو زندگیش، تک و تنها به خونهم پناه آورده بود مگه میتونستم از اون زیبایی و ظرافت بگذرم؟!🔞🙊
https://t.me/+wEOuAv69QtwwOWY0
۱۵
5110
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.