cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کانال احساسی🩵

ساده زندگی كن... اما، ساده عبور نكن... از دنيايی كه تنها یکبار تجربه اش ميكنی😍

Show more
Advertising posts
1 045
Subscribers
-224 hours
-187 days
-57330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

بیستون یار من آنجاست ، حواست باشد او نشان کرده ی اینجاست ، حواست باشد یار من موی سرش ، قیمت صدشیرین است قصه اش قصه ی لیلاست ، حواست باشد گرچه بدجور شکسته است دل تنگ مرا همچنان شاه غزل هاست ، حواست باشد او نگاهم نکند ، یا نخرد حرف مرا... هرچه هست بین خود ماست ،حواست باشد حرف یک عشق قدیمی ست که برعکس شده درد من درد زلیخاست ، حواست باشد آنچه فرهاد نوشته ست بروی تن تو ... شرح یک روزه غم ماست ، حواست باشد همه ی دلخوشی و زندگی ام ،بودن اوست برود ، آخردنیاست ،حواست باشد نگذاری ، احدی تیشه برویت بزند !!! شیشه ی عمر من آنجاست، حواست باشد
Show all...
افتاده‌ام در ابتدای كوچه‌ای بن بست از دست دارم می‌روم، اصلا حواست هست!؟ . بیرون زدم از خاطراتت برف می‌آمد من گریه كردم آخر این قصه را باید . بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم بعد از تو فكر ضجه‌های دفترم باشم . بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری كرد بعد از تو تهران پابه‌پایم بی قراری كرد . بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد . بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند . بعد از تو من زانو زدم، آینده را كشتم دیوار می‌زد هی خودش را بر سر و مشتم . بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد كابوس تنهاتر شدن آینده‌ام را خورد . حس می‌کنم بعد از تو تاریخم دو قسمت شد می‌خواستم باور کنی در من قیامت شد . از حسرت بازی دستت لای موهایم از گریه هایم لابه لای آرزوهایم . از بوسه‌های آخرت، از دستِ بر دوشم از لذت یك دوستت دارم در آغوشم . از من سكوت، از تو سكوت، از عشق پنهانی لبخندهای زورکی در اوج ویرانی . انگار بغضی در گلویم گم شده باشد انگار قلبم قسمت مردم شده باشد . انگار خواهم مرد از این کابوس وا مانده انگار نیمی از وجودم در تو جا ماند . انگار که بازنده‌ام در اوج رویای
Show all...
بیستون یار من آنجاست ، حواست باشد او نشان کرده ی اینجاست ، حواست باشد یار من موی سرش ، قیمت صدشیرین است قصه اش قصه ی لیلاست ، حواست باشد گرچه بدجور شکسته است دل تنگ مرا همچنان شاه غزل هاست ، حواست باشد او نگاهم نکند ، یا نخرد حرف مرا... هرچه هست بین خود ماست ،حواست باشد حرف یک عشق قدیمی ست که برعکس شده درد من درد زلیخاست ، حواست باشد آنچه فرهاد نوشته ست بروی تن تو ... شرح یک روزه غم ماست ، حواست باشد همه ی دلخوشی و زندگی ام ،بودن اوست برود ، آخردنیاست ،حواست باشد نگذاری ، احدی تیشه برویت بزند !!! شیشه ی عمر من آنجاست، حواست باشد
Show all...
ریمیکس شعر امدی جانم ب قربانت... شعر اول استاد شهریار شعر دوم شهراد میدری شعر سوم... شعر چهارم حسین محمودی با صدای علی بلک
Show all...
آمدی نعش غزل باخته را جان بدهی؟ جنگل سوخته را وعده ی باران بدهی؟ ب قلم:احسان افشاری گوینده:#علی_بلک
Show all...
حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم کم که نه! هر روز کم کم می‌خوریم آب می‌خواهم، سرابم می‌دهند عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند خود نمی‌دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب؟ خنجری بر قلب بیمارم زدند بی‌گناهی بودم و دارم زدند دشنه‌ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست . . . ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود انچه می پنداشتیم شعر از:حمیدرضا رجایی با صدای:علی بلک
Show all...
او تمام غنچه ها را چید و رفت های و هوی گریه را نشنید و رف از تمام فصلها او کرد عبور با صدای خسته ای خندید و رفت از اتاقی تا اتاقی راز داشت رازها در قلب من پاشید و رفت من برایش حرفهایی داشتم با تمام گرمیش لرزید و رفت از تبار لاله و آلاله بود بر دلم مشتی نمک پاشید و رفت گرچه من شاعر نبودم لیکن او شعر من را یک غزل نامید و رفت با تمام اشکهایش ساختم اشک را بر گونه هایم دید و رفت چون دل او با بیانش فرق داشت از برای حادثه ترسید و رفت در دلم شوری به پا شد چون که او خاطراتم را به من بخشید و رفت . با صدای:علی بلک
Show all...
آمدی، رد شدی از دور نگاهم کردی چشم بر هم زدی و چشم براهم کردی بغلم کردی و دلبسته ی این زهر شدم بغلم کردی و دیوانه ی یک شهر شدم بغلم کردی و آفاق تماشا می کرد ماه تا دیدنمان روزنه پیدا می کرد در و دیوار پر از حس حسادت شده بود بوسه هامان جلوی آینه عادت شده بود تا سر درد و دل پیرهنت وا می شد بین چشم من و موهای تو دعوا می شد هرکسی فکر خودش بود که تنها نشود که سر و کله ی هر فاصله پیدا نشود من به این فکر که دنیا نکند بد بشود نکند چشم کسی از بغلت رد بشود من به تو خیره که دیوانگی آغاز شود تو به من خیره مبادا یقه ام باز شود عاشقی فرم جدیدی به نگاهم می داد حمله می کرد و خودش نیز پناهم می داد اصلا انگار منی نو متولد شده بود مثل یک کافر بالفطره که عابد شده بود تا نگاهم به نگاهت متقاطع می شد نور از مرکز این صاعقه ساطع می شد جز خدا هیچ کسی شاهد این نور نبود چه شد آن شب؟ به خدا چشم خدا شور نبود آسمان بار امانت دگر از من نگرفت عشق را هیچ کسی بعد تو گردن نگرفت مادرم دل نگران بود و دعایم می کرد توی خوابم وسط گریه صدایم می کرد پدرم کفری رفتار بعیدم می شد دزدکی خیره به موهای سفیدم می شد ب قلم منصور یال وردی با صدای:علی بلک
Show all...
بی تو مهتاب شبي باز از آن کوچه نه هرگز هرگز بیتو مهتاب کجا کوچه کجا شعر کجا بی تو حتي شب من ماه ندارد پای سست و تن فرسوده ام آخر که به آن کوچه دگر راه ندارد بی تو يک شب من تنها هوس کوی تو کردم هوس موي تو بوی تو وروی تو کردم سر سجاده ی خود تا به سحر گاه نشستم بند از پای گسستم چشم ها بستم و در خويش شکستم بیتو از باقی این عمر گذشتم گله کردم ز نگاهت آن دو چشمان سياهت بوسه ی گاه به گاهت گله کردم به خدايت بی تو شب ماه ندارد ابر هم گاه ندارد به سحر راه ندارد در بساط آه ندارد دل سنگي که تو داری بخدا شاه ندارد دوش گفتم به خدايت که شب و روز ندارم که ز دستت نفسم حبس در اين سينه و مبهوت نگاه و همه جانم نگران است نيمه شب بود و هوا رام قطره ی اشک خدا پنجره را شست چشم ها خيس پای ها سست لرزه افتاد به جانم تو کجايي نگرانم نکند باد بيايد حالت موی تو بر هم بزند يا بخرامد در اتاقی که تو خوابی نکند زوزه ي يک گرگ ز سرت خواب پراند نگرانم نگرانم بیتو از باقی این عمر این گذشتم من پر از دغدغه و شب پر از آرامش و محجوب من قسم ميخورم اين بار به آرامش اين شب به سياهی سماوات به کواکب به سيارات حذر از عشق ندارم سفر از پيش تو هرگز نتوانم
Show all...
افتاده‌ام در ابتدای كوچه‌ای بن بست از دست دارم می‌روم، اصلا حواست هست!؟ . بیرون زدم از خاطراتت برف می‌آمد من گریه كردم آخر این قصه را باید . بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم بعد از تو فكر ضجه‌های دفترم باشم . بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری كرد بعد از تو تهران پابه‌پایم بی قراری كرد . بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد . بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند . بعد از تو من زانو زدم، آینده را كشتم دیوار می‌زد هی خودش را بر سر و مشتم . بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد كابوس تنهاتر شدن آینده‌ام را خورد . حس می‌کنم بعد از تو تاریخم دو قسمت شد می‌خواستم باور کنی در من قیامت شد . از حسرت بازی دستت لای موهایم از گریه هایم لابه لای آرزوهایم . از بوسه‌های آخرت، از دستِ بر دوشم از لذت یك دوستت دارم در آغوشم . از من سكوت، از تو سكوت، از عشق پنهانی لبخندهای زورکی در اوج ویرانی . انگار بغضی در گلویم گم شده باشد انگار قلبم قسمت مردم شده باشد . انگار خواهم مرد از این کابوس وا مانده انگار نیمی از وجودم در تو جا ماند . انگار که بازنده‌ام در اوج رویای
Show all...