cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

خیـ🔞ـانـ🩸ـت

بشینم روش تا ته بره توم🥺😈🔥 پارت گذاری: خیانت:هر روز✍️🏻 فصل اول「 انتـ🔥ـقام」تکمیل و فایل شده فصل دوم عــشــقــ🫀بــ❤️‍🔥ے پــایــان تکمیل و فایل شده رمان جدید فصل اول خیـ🔞ـانـ🩸ـت ژانر:#بزرگسال_صحنه_دار_عاشقانه به قلم:دختر یـ❄️ـخی

Show more
Advertising posts
1 397
Subscribers
-224 hours
-387 days
+330 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
#تریسام #گی‌لاو ❤️‍🩹🧸🏳‍🌈 بعد چند سال بی گناهی لیتلشون رو می فهمن و زورکی می دزدنش😭 دست مستر مرصاد روی شکم کرختم نشست و تفی روی شکمم ریخت نالیدم - چی میخواین از جونم؟ مگه ولم نکردین... رادین یخ رو روی بدنم کشید و دیکش رو لای پاهام گذاشت💢 - ساکت باش #تقاص رفتارت رو بدن شیرینت پس میده! 🔥 جفت شون شروع به بوسیدن بدنم کردن و تقلاهام فایده نداشت - ولم کنید از لمستون بدم میاد... مستر مرصاد روی دهنم کوبید و محکم #دیـکش رو دم سوراخم گذاشت - راند اول من #می‌کنمش رادین تا ادب بشه! 🔞💦 با سوزش #سوراخمجیغی کشیدم که ددی رادین دیکش رو روی لبم کشید - هیس لیتل کوچولو وقتش رسیده #ارباب‌هاتو سیر کنی! https://t.me/+MJa0CDtQL501Yzlk https://t.me/+MJa0CDtQL501Yzlk
10Loading...
02
دختره عاشق عموشه و...⁉️😱🙊 🍑🔞💦🧻🍆⚠️🍑🔞💦🧻🍆 با #تقه ایی که به در اتاقم #خورد حوله دور تنم #سفت کردم و همونجور که لباس زیرامو برمیداشتم لب زدم: ×بیا داخل شیما..الان لباسامو میپوشم میا.. ولی با دستی که #پیچیده شدن دور کمرم #ترسیده هینی کشیدم و #نگاهی به صاحب #دست انداختم با دیدن آرتام نفس راحتی کشیدم و لب زدم: ×دیونه شدی الان یکی میاد ..اونوقت ببینه من لخت تو بغل عمومم سکته میکنه که...⁉️♨️ بی توجه به حرفام# خمار سرشو برد لای گردنمو بوسه #خیسی زد و زیر گوشم پچ زد : +دست به سرشون کردم تا دوساعت دیگه هم نمیان 💢 بعد #حرفش دستی لای پام #کشید و ادامه داد : +دلم برای این کلوچه صورتیت تنگ شده 💯🍑 با این حرفش #خمار نگاهی به #چشمای سرخش کردم که با یه حرکت حولمو از تنم کند و پرتم کرد رو #تخت و اومد روم خواست چیزی بگه که با باز شدن در اتاق و ..♨️‼️ 🍑🔞💦🧻🍆⚠️🍑🔞💦🧻 https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 رابطه ممنوع با عمو 🙊 مچشونو وسط رابطه میگیرن😱🩸 17:30 پاک✅
240Loading...
03
یه گــ🔥ـنـج مخفی پـیدا کـردم براتون😱 رمان های که پولی آن و هیچ‌جا پیدا نمیکنی اینجا گذاشته🤤💦 با هر ژانری که میخوای رمان هست☄ حتی فایل رمان هایی که منتظرشونی🙇🏻‍♀🫶🏻 ژانر امپرگ گی ددی لیتل🙂‍↔️💕 https://t.me/+RhiLKvDEMZ5iOGU0 https://t.me/+RhiLKvDEMZ5iOGU0 17 پاک
620Loading...
04
پسری زیبا و ایرانی که اسیر به مرد مافیایی و خطرناک انگلیسی میشه و اون رو به عنوان برده و سرویس دهنده به مرد های خر پول دیگه میده تا بهشون خدمت کنه و.... 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥 دستام رو به نشانه ی #مقاومت روی #سینهاش گذاشته بودم که تک خنده ای زد و گفت: ببین #خوشگله #سک.سی من تا #خاموش نشم تو از #زیرم نمیتونی درآی...! 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥 https://t.me/+6wq0IXa3CbUzNjBk https://t.me/+6wq0IXa3CbUzNjBk
580Loading...
05
🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙 #خیانت #part68 زانوهام خم شد و افتادم رو زمین که عباسی و چند تا از معلم ها اومدن زیر بازوهامو گرفتن منو نشوندن رو صندلی. داشتن بهم آب قند میدادن که دیدم پلیس اومد با بهت به پلیس ها نگاه کردم که عباسی با ناراحتی گفت عباسی:من صداشون کردم حالم اصلا خوب نبود پلیس ها هم چند تا سوال پرسیدن نشونی نفس و ازم گرفتن عکسشو هم گرفتن رفتن. با دستای لرزون زنگ زدم به آراد که زود جواب داد. آراد:سلین کجایی تو؟ سلین:آراد بدبخت شدیم آراد میگن نفس بچه هامو دزدیده آراد من بیچاره شدم آراددد. آراد:قربونت برم آروم باشه پیداشون میکنم تو کجایی؟ به بابام اینا هم گفتم همه دارن دنبالشون می‌گردن. سلین:من تو مهد بچه هام آراد بچه هامو پیدا کن آراد من بچه هامو از تو میخوام. آراد:چشم آروم باش دارم میام دنبالت. با پاهای لرزون بلند شدم نمیتونستم سر پا وایسم دوباره گوشیم زنگ خورد ولی جواب ندادم. دوباره زنگ خورد که با حرص برداشتم دیدم مامانمه با دستای لرزون گوشی رو باز کردم گذاشتم دم گوشم. مامان:سلین مادر کجایی؟ سلین:مامان من بدبخت شدم. مامان:قربونت برم مادر آروم باش همه دنبال بچه هان نگران نباش ما داریم میریم خونتون الان آراد میاد دنبالت خب. سلین:باشه. گوشیو قطع کردم جلو مهد زانوهام خم شد و افتادم رو زمین هر کس از جلوم رد میشد با ترحم نگاهم میکرد خانوم عباسی برام آب قند آورد نخوردم. اشکام بند نمیومد جگر گوشه هام الان ترسیدن اونا بدون من نمیتونن جایی بمونن الان ترسیدن گریه میکنن من میدونم. بالاخره آراد اومد زود پیاده شد از بازوهام گرفت منو بلند کرد همونطور که منو میبرد به طرف ماشین گفت آراد:قربونت برم آروم باش. به من می‌گفت ولی حال خودش هم کمتر از من نبود هر دومون سرگردان بودیم خدایا این چه مثیبتی بود اومد به سرمون. مگه من به اون بدی کرده بودم اگه به خاطر اینکه بیرون انداختمش اینطوری کرده من باید چه گوهی بخورم؟ 🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙
760Loading...
06
#سک.س خشن 😈🩸❤️‍🔥 با فرو رفتن #آلتش داخل #بهشتم آخی گفتم و به پهلوهاش چنگ زدم.رد ناخونام روی پهلوش خراش انداخته بود و آرتام با تمام قدرت خودشو #داخلم میکوبید. - بگو زیر کی داری جر میخوری آهی کشیدم و جوابشو ندادم... سیلیه محکمی روی سینه هام کوبید و غرید: - بگو آیدا لب باز کن + آیی، زیر تو - من کی ام؟ میدونستم آرتام با لفظ بیشتر #تحریک میشه + تو، تو #عمومی ... #اوفی زیر لب گفت و #محکم تر خودشو داخلم کوبوند ، #سینه هامو بین انگشتاش گرفت و همزمان با کشیدنش خودشو داخلم #خالی کرد. https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 15:30 پاک✅
700Loading...
07
پسر کوچولویی که رییس مافیاست و عاشق گروگانش میشه که بعدها میدزدتش و... با #گریه داد زد:چراااا؟!چرا باهام اینکار رو کردی؟!من #دوستت_دارم #میفهمیییی... #تقلا کرد تا دست و #پاهاش رو باز کنه. به قدر کافی از همه چیز #کلافه بودم و حالا این بچه و #وضعش بد تر میکرد وضع #اعصاب نداشتم رو! رفتم سمتش و از #موهاش گرفتم و به سمت #عقب کشیدم و توی #صورتش داد زدم: آروم بگیر تا ننداختمت جلوی #سگا... بدون مکثی توی صورتم #توفی انداخت و لب زد:برو به #درک... 🔞🔞🔞✨✨✨🔞🔞🔞✨✨✨ https://t.me/+6wq0IXa3CbUzNjBk https://t.me/+6wq0IXa3CbUzNjBk
720Loading...
08
آوا ، دختر هات و خوشگلی که برای سفر چند روزه میره جنوب و با حامی سپهری صاحب بزرگ ترین کشتی ایران و چندین اقامتگاه و هتله روبرو میشه و توی همون کشتی انقدر برای حامی عشوه میاد که حامی توی کشتی جلو بقیه ترتیبشو میده🔥🤤 ک..ص و کو..نش رو جوری جر میده که ناله دخترمون بلند میشه💦🍑 بعد از اون آوا شب به اتاق حامی میره و انقدر تحریکش میکنه که حامی همونجا روی میز وسط اتاق دوباره ک..صش رو جر میده. اما با اتفاقی که روز بعد برای آوا میوفته ، حامی به قدری بهم میریزه که توی مسیر..... https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk 9پاک✅
1610Loading...
09
_من عاشق جر خوردن زیر توام ،لعنتی دست دست نکن.💦 حزفم جری ترش کرد ،کمرم رو بیشتر خم کرد و با گذاشتن کلاهک ک..یرش دم سوراخم یک ضرب و با فشار زیادی واردم کرد.😈🔥 از درد پتو رو چنگ گرفتم و #جیغ عمیقی کشیدم. برای یک لحظه احساس کردم تا ته رحمم نفوذ کرده و داره به دیواره هاش فشار میاره . چند لحظه همون داخل نگه داشت و بعد اروم اروم شروع کرد به #ضربه زدن.🔥🔥 ضربه هاش به مرور شدیدتر و دردناک تر میشدن اما من عاشق همین پوزشین و همین حرکاتش بودم .🍑🔥 احساس تحریک بیشتری رو بهم میداد. _آههه ،اخ حامییی، #جر خوردمممم‌. اروم کیر بزرگش رو خارج کرد و یه دستشو آورد جلو و سینه مو گرفت تو دستش. همزمان سر اون کی.ر غول پیکرو با هدایت‌ دستش و با یه فشار هل داد توم. https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk پارت واقعی رمان 🔥😱 9پاک✅
1240Loading...
10
#ک*ص و کوو*ن صورتی و تنگ و پر آبمو ااز زیر دامن کوتاهم انداخته بودم بیرون و خم شدم و الکی مشغول گشتن توی کابینت ها شدم، که یکهو با احساس#کی*ر گنده ای دم ک*صم با عشوه نیم نگاهی انداختم بهش که یکهو تا ته توی#ک*صم کوبید و وحشیانه شروع کرد به تلمبه زدن و #جررر دادنم.💦🔥 _#اوففف، آههه ،چه #ک*ص تنگی داره دختری که تو خونم میمونه،کی*ر کلفتممم بهت حال میدهه؟؟🍆👅 با لذت خودم رو بیشتر بهش فشار دادم که یهوو بیشتر خمم کرد و #کی*رش رو بیرون اورد و بعد محکم چپوند داخل ک*صم . https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk 9پاک✅
390Loading...
11
بزرگترین مافیای خاور میانه و رئیس شرق و غرب با دیدن زنی که به عنوان وکیل بهش نزدیک میشه دل میده......طوری عاشق خانم وکیل میشه که حاضره قید همرو بزنه تا به غزل قصه برسه......اما خانم وکیل قصه همراهیش نمیکنه و اون شب جواب رد بهش میده .....اون شب مافیای بزرگ ایران جنون پیدا میکنه و دست به کاری میزنه که نباید.... لینک vipلو رفته و کافیه نویسنده بفهمه تا باطل کننده❌❌❌❌ https://t.me/+BeiWWR4R8XgyNmFk https://t.me/+BeiWWR4R8XgyNmFk فوق جنجالی و دارای محدودیت سنی🔞❌ صبح پاک
410Loading...
12
دکتر لوسی که اسیر یه مرد قلدر و غیرتی میشه و اون رو بزور برای خودش میکنه🥺🔥 #عضوم توسط #انگشت هاش اختیار هر کاری رو ازم گرفت و آه #عمیقی کشیدم که #خندید و به چهره ی #ملتهبم خیره شد و لب زد: میخواستم خودت #بخواییش و تا اون موقع صبر میکردم اما حالا که بحث رفتنه بهتره بفهمی برای کی هستی... هنوز حرفش تموم نشده بود که از #بازوم گرفت و سمت #اتاقی کشید. بعد از ورود در رو #قفل کرد و سمت #تخت بردم و #پرتم کرد روش و تا خواستم تکونی #بخورم اومد روم و قبل اینکه #لباش دوباره لبام رو #شکار کنه لبام رو #فرو بردم توی دهنم و سرم رو برگردوندم. سرش رو #نزدیک و نزدیک تر آورد و #نفس داغش رو توی صورتم #خالی کرد. واقعا عین گرگ #گرسنه ای شده بود و #میترسیدم نگاهش کنم! 🔞🔥🔥🔞🔞🔥🔥🔞🔞🔥🔥🔞🔥🔥 https://t.me/+3kYO2fN3DA4wMzQ8 https://t.me/+3kYO2fN3DA4wMzQ8
380Loading...
13
برده بیچارشو فقط بخاطر اینکه نتونسته تا وقتی برمیگرده بیدار بمونه تنبیه میکنه 🥺🔞 #مافیایی#BDSM اربابش مافیا مواده حتی بخاطر فرار نکردن معتادش میکنه اگه سر ساعت مشخصی تزریق نکنه خون بالامیاره _مگه به تو زبون نفهم نگفتم داگ استایل چرا زانو زدی؟ پاره شدن لبم و پر شدن خون تو دهنم حس کردم ولی نمیتونستم توفش کنم بیرون وگرنه بیشتر کتک میخوردم فقط بی حرف داگ استایل شدم که دیگه نتونستم تحمل کنم تمام خون جمع شده تو دهنم  پایین ریختم که عصبی تر از قبل شروع کرد پی در پی لگد زدن به شکم و پهلوم _سگ نفهم ببین چطوری همه جا به گوه کشید چندش وقتی لگداش تموم شد از پاهام گرفت رو زمین کشیدم تا به اتاق بازی رسیدیم تموم پشتم بخاطر کشیده شدنم زخمی شده بود میتونستم رد خون رو سرامیکا پشت سرم حس کنم https://t.me/+i68Ipn7WIC1iMWE0 https://t.me/+i68Ipn7WIC1iMWE0
370Loading...
14
دستمو محکم دوطرف لبه قایق گرفتم که از شدت ضربات محکمش پرت نشم کف قایق خشن و بی وقفه توی سوراخ تنگ..گم ت..لمبه میزد🔞🍆🔥 _ چقدر تنگی ... اه ...ک..یرم سوراخ تنگ و کوچولوت رو فتح کرد _ایی اروم تر ... اهه دارم جر میخورم تو رو خدا اروم 🥂 _هه بیبی مگه تو نبودی میگفتی عاشق سوار کاریی، چه زود کم اوردی _اهه لعنتی فکر نمیکردم انقدر بزرگ باشه اخ جر...م دادیی🔞🔞 پاهامو رو با یک دست گرفت و روی شونه هاش گذاشت و عمیق تر شروع کرد به فرو کردن مردونگیش توی سوراخ خیسم ،کم کم....🍑🍑 https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk 1پاک✅
440Loading...
15
حامی سپهری...پسرجذاب و هیکلیِ بشدت هاتی که مالک بزرگترین هتل قشم هستش و یه روز اتفاقی با دختر بچه ای توی قایقی گیر دریا میفتن و کشش عجیبی نسبت به دختره پیدا میکنه طوری که توی همون قایق ترتیبش رو میده و...💯🔞🙈 عقب وجلوشو رو توی قایق جر میده و وقتی میفهمه دختره توی هتل خودش اقامت داره اونو به دفترش میکشونه و همونجام بهشتش رو جر میده، ولی فرداش با اتفاقی که برای دختره میفته دیوونه میشه و...💯❌🔞❌ https://t.me/+5GEuEcM6jwc4ZDRk https://t.me/+5GEuEcM6jwc4ZDRk
160Loading...
16
همینجور که خودش رو بهم میمالید گفت _درسته ،همه چیز رو فراموش کردم،اما شبا همش خواب یه ک..ص صورتیو میدیدمم امم💦 _آهه ،لعنتی فاک بکن داخلل، ب.گاا منو هوفففع🍆🍑 نیسخندی زد و گفت: _مثل اینکه خیلیی عجله داری سک.سی گرل💦🔥 و یهو محکم تا ته خودش رو داخلم کوبید که با صدای جیغ مادرش ...... https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk 23 پاک✅
270Loading...
17
آوا ، دختر هات و خوشگلی که برای  سفر چند روزه میره جنوب و با حامی سپهری  صاحب بزرگ ترین کشتی ایران و چندین اقامتگاه و هتله  روبرو میشه  و توی همون کشتی انقدر برای حامی عشوه میاد که حامی توی کشتی جلو بقیه ترتیبشو میده🔥🤤 دختره رو جوری جر میده که ناله دخترمون بلند میشه💦🍑 بعد از اون   آوا  شب  به اتاق حامی میره و انقدر تحریکش میکنه  که  حامی همونجا روی میز وسط اتاق دوباره نازش رو جر میده. اما  با اتفاقی که روز بعد برای آوا میوفته ، حامی به قدری بهم میریزه که  توی مسیر..... #هات‌سک‌.سی‌شورت‌خیس‌کن‌وآبدار‌💦💯 #محدودیت‌سنی‌حتما‌رعایت‌بشه‌جنبه‌نداری‌نیاچون‌باپارت‌اولش‌خیس‌میشی🔞💦💯 https://t.me/+5GEuEcM6jwc4ZDRk https://t.me/+5GEuEcM6jwc4ZDRk
270Loading...
18
سوراخ # تنگ و صورتیم پر شده بود دوباره از #کی.ر بزرگ صاحب هتلی که توش اقامت داشتم . دلم میخواست بلند آه بکشم و داد ولی سعی کردم با گاز دادن #لب هام جلوی فریادهام رو بگیرم و فقط ناله ریز از دهنم خارج بشه .🔥🔞 از شدت لذت داشتم پرواز میکردم . خم شد رو پشتم و گفت: _چطوره توت فرنگی. دوسش داری؟ ❤️‍🔥💦 _ آههه حرف نداری دیوونه. سوراخمو جر بدههه. https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk دختر زیر صاحب هتلش میخوابه شب ها و کرایه رو اینجوری پرداخت میکنه🔞💦 21 پاک✅
280Loading...
19
#گی     #برده    #خیسکننده پلیسی #که به خاطر جون #خانوادش حاضر  میشه برده #بزرگترین قاچاقچی #مواد بشه🔞 جلوی پاهاش #زانو زدم که دود #سیگارشو تو صورتم #خالی کرد _پس #جرعت کردی تنها بیای اینجا #توله چموش سرمو پایین #انداختم که #موهامو چنگ زد و لبشو به #گوشم چسبوند..با صدای دورگش به #خودم لرزیدم _اگه امشب از #زیرم جون #سالم به در ببری  #از جون ناچیز خانوادت میگذرم #توله سک‌.سی❤️‍🔥 https://t.me/+tNbCtcVAJHthYWE0 https://t.me/+tNbCtcVAJHthYWE0
330Loading...
20
- قراره توی دادگاه بدون سوتین حاضر شی خانم وکیل؟ با شنیدن صداش، نفسم حبس و پرونده توی دستم مشت شد. حرارت و خشم توی کل بدنم پیچید اما سعی کردم آروم باشم: - بهتره مراقب چیزایی که میگید باشید آقای تهرانی! - توی تخت نیمام توی دفترت آقای تهرانی؟ با عصبانیت پرونده رو بستم و نگاهش کردم: - بس کن لطفا ! نیما نیشخندی زد و درست رو به رو نشست: - درسته موکلت یه خرده کله شق بازی در آورده و خطر کرده حق داری عصبانی باشی اما بهت اجازه نمیدم روتو ازم برگردونی و چند روز باهام حرف نزنی! بازم جوابش رو ندادم که این بار با خشونت فاصله‌ی بینمون رو پر کرد و مجبورم کرد روی پاش بشینم و همین کافی بود تا وحشت کل وجودم رو به رعشه بندازه: - نیما توی محل کاریم‌‌...ولم کن تروخدا! اما در جوابم نیشخندی زد و با لحن حریص و داغی گفت: - بهت که گفتم روی حرف نزدنت خیلی حساسم ولی حالا عیب نداره نظرت چیه یه جور دیگه به حرف بیارمت؟ چشم هام از جوابش درشت شد: - چی...چی داری میگی؟ توجهی به ترس توی کلامم نکرد و این بار با ذوق گفت: - فکر کنم قراره دوقلوهامون مامانشونو توی دادگاه همراهی کنن! و به محض این حرف، امان نداد بهم...سرش رو جلو کشید و... https://t.me/+BeiWWR4R8XgyNmFk https://t.me/+BeiWWR4R8XgyNmFk دختره با موکلش رابطه داره و...🙈💦 20 پاک
490Loading...
21
پسر فقیری که به خاطر پول زیر خواب بزرگترین قاچاقچی اسلحه میشه و از قضا چشمشو میگیره💦❤️‍🔥 _نمیخوام لعنتیی..نمیخوام عر‌وسک جنسیت باشم بزار برمم.. دستمو رو صورتم گذاشتم از شدت گریه به هق هق افتاده بودم که ریلکس دستشو به لباسم رسوند و با یه حرکت تو تنم پارش کرد..انگشت های زبرشو رو سرشونه هام کشید و با صدای خشداری مماس با گوشم پچ زد..🔞🚫 _اونوقتی که پول میخواستی خوب برام زبون میریختی حالا که نوبت عمل شده داری جا میزنی بیبی من؟ از پشت پرده اشک بهش خیره شدم که دستشو وارد شلوارم کرد و بی مهابا تو حالت ایستاده💢💯 یه انگشتشو داخلم کرد که از درد به بازوهاش چنگ زدم و اخی گفتم.. _از امروز هر شب تختمو گرم میکنی بوی هات..بفهمم از وظیفت شونه خالی کردی عاقبت خوبی در انتظارت نیست قبل اینکه دهن باز کنم انگشت دوم و سومشو به زور واردم کرد که از درد نعره ای زدم https://t.me/+tNbCtcVAJHthYWE0 https://t.me/+tNbCtcVAJHthYWE0
150Loading...
22
عضوشو لای پای پسر گذاشت و چند ضربه به سوراخ متورم و قرمزش زد پاهای پسرو کمی بازتر کرد و همینطور که ایستاده بودن عضوش رو وارد اون سوراخ تنگ کرد که پسر از درد پاهاش لرزید و دستای مردی دور کمرش حلقه شد انگشتاشو وارد حفره داغ دهنش کرد و همزمان...🍑🔥 https://t.me/+Xcpy5AekcQA5NTc0 https://t.me/+Xcpy5AekcQA5NTc0 پسره دل میده به یه مرد کشیش که رابطه دو پسر رو گناه میدونه اما با دلبریهاش...
240Loading...
23
با دیدن بدن سفید و زیبای پسر رو به روش با شهوت و عذاب وجدان برای این رابطه گناه، دستشو روی نیپلاش کشید _به نظرت می‌تونی زیرم تحمل کنی و از حال نری؟ تند تند سرشو تکون میده که روی تخت پسرو پرت میکنه و روش خیمه میزنه زبونش رو روی نوک سینه وصورتی و نرم پسر کشید و گاز محکمی از اون تیکه گوشت خوشمزه گرفت پسر از درد قطره اشکی از چشماش سر خورد و سعی کرد با مالیدن نیپل دیگه خودش دردشو فراموش کنه پاهای سفید پسر رو بالا گرفت و به سوراخ صورتی و باکره ش نگاه کرد بدون آماده کردن یا تنگ کردن حفره صورتی ش دو انگشتشو واردش کرد با دیدن صورت سرخ از درد پسر با نیشخندی سرعت انگشت هاشو بیشتر میکنه و....🔞💦🔥 https://t.me/+Xcpy5AekcQA5NTc0 https://t.me/+Xcpy5AekcQA5NTc0 رابطه ممنوعه یه پسر با یه کشیش که سرانجام رابطه شون...
350Loading...
24
🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙 #خیانت #part67 گوشیو با حرص قطع کردم انداختم رو صندلی مثلا میخواست چیکار کنه میرفت به سلین میگفت سلین به حرفش اهمیت نمی‌داد باور نمیکرد. خودمو با این حرف ها گول میزدم ولی میدونستم اون خیلی خطرناکه پشیمون شدم از کارم زنگ زدم بهش که رد کرد هر چقد زنگ زدم بازم جواب نداد اعصبانی شدم. خواستم دور بزنم برم دم خونش که گوشیم زنگ زد از مهد کودک بچه ها بود دل شوره گرفتم یه لحظه. گوشیو جواب دادم آراد:بله؟ معلم:آقای علیزاده خواهش میکنم خودتونو برسونین آراد:چی شده خانوم؟ معلم:پرستار بچه ها اومد گفت مامانشون گفت امروز زود ببرم اجازه دادم که همکارم وقتی از بیرون میومد دید که رو دهن بچه ها دستمال گذاشت و بیهوششون کرد تا بهشون برسیم فرار کردن. گوشی از دستم افتاد رو پاهام یا امام حسین خدایا دستی دستی جون بچه هامو به خطر انداختم من چیکار کردم. ♡سلین♡ نمیدونم چرا دلم شور میزد کاش امروز بچه هارو نمیبردم مهد آخه از وقتی از خونه اومده بودیم بیرون یه ماشین سیاه تعقیبمون میکرد ولی من فکر کردم اشتباهه ولی تا جلو مهد بچه ها هم اومد آراد اصلا حواسش نبود. از مدیر مرخصی گرفتم زود ماشین گرفتم رفتم سمت مهد بچه ها. تا رسیدم پیاده شدم دوییدم داخل رفتم اتاق خانم عباسی . سلین:سلام خانم عباسی اگه میشه اجازه بدین من بچه هارو ببرم. دیدم با ناراحتی داره بهم نگاه میکنه بهش نگاه کردم و دوباره گفتم سلین:خانوم عباسی بچه ها کو؟ عباسی:خانم علیزاده به خدا ما نمیدونستیم شما نگفتین. با داد گفتم سلین:چی شدههههه عباسی:پرستار بچه ها اومد گفت مامانشون گفته امروز زود ببرم اجازه دادم که همکارم وقتی از بیرون میومد دید که رو دهن بچه ها دستمال گذاشت و بیهوششون کرد تا بهشون برسیم فرار کردن. با ناباوری بهش نگاه کردم نفس اومده بود پس اون ماشین سیاه مال نفس بود ولی چطور ممکنه نفس چرا باید بچه های من و بدزده مگه باهامون دشمنی داره؟ با گریه گفتم سلین:شما مطمئنین پرستار بچه ها بود همون که همیشه میومد دنبالش؟ عباسی:بله 🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙
2150Loading...
25
-ایییی بسه شیخ جر خوردممم...🍆 ک.یر درازشو بیشتر فرو کرد و داخلم و گفت : خفه شو جن.ده کوچولو. باید تا صبح زیرم گا..ییده بشی -نمی..تونم... خیلی درازه... حالم بده. وای سیلی محکمی روی سینم زد و گفت: هرچی جیغ و داد کنی صدات به هیچکس نمیرسه زنیکه! صبح فیلم جر خوردنتو میفرستم واسه اون نامزد اشغالت که بفهمه چه هلویی رو از دست داده با یاد آوری کاری که نامزد عوضیم باهام کرده بود اشکم در اومد و شیخ دست از زخم زدن بر نداشت -این روزا یه حیوون خونگی بیشتر از ده میلیون می ارزه. ولی تو رو فقط در ازای ده میلیون فروخت! ببینم؟ هیچوقت تقتو نزد؟ جلو که پلمپ بود! قبل از جواب دادنم انگشت فا🖕🏻کشو روی سوراخ کو.نم گذاشت و آروم تکون داد -نچ! تنگ تنگه. آکبند مونده واسه من.مردونگی نداشت یارو؟ چجوری این ک🍓ص و کو🍑ن تپل و قلمبه جلو چشمش بوده و تا دسته نکرده داخلش؟ انگشتشو بیشتر فرو کرد تو سوراخ عقبم که جیغ بلندی کشیدم نیپلمو محکم نیشگون گرفت و گفت : میخوام شب اول حسابی ازت پذیرایی کنم طلا! جوری عقب و جلوتو سرویس کنم تا یه هفته نتونی بلند بشی https://t.me/+xyhGGz4hiv82ZGRk https://t.me/+xyhGGz4hiv82ZGRk 9 صبح پاک✅
240Loading...
26
وکیل جذاب و فوق هات که دل همه رو برده و دلش فقط پیش یکی گیره.........غزل قصه باهوشه اما عشق ذره ذره آبش میکنه و اختیارش رو از دستش میگیره .......‌عاشق موکلش میشه که بزرگترین مافیای خاورمیانس و یه شب وقتی غزل به اون جنون میرسه و میگه......... لینک vipلو رفته و کافیه نویسنده بفهمه تا باطل کنه❌❌❌❌ https://t.me/+BeiWWR4R8XgyNmFk https://t.me/+BeiWWR4R8XgyNmFk فوق جنجالی و دارای محدودیت سنی🔞❌ #سرخوشی صبح پاک
320Loading...
27
-آموزش میبینی واسه سرویس دادن به مردا و خالی کردن کمرشون.... اگه کارت خوب باشه نونت تو روغنه!🍻 ترسیده عقب رفتم که به میترا اشاره زد و با اون دستای گنده اش لباسامو تو تنم جر داد رئیس سینه هامو چنگ زد و با پوزخند گفت : تو عاشق س*ک*سی طلا اینجا واسه تو بهشته🔞🔞 https://t.me/+xyhGGz4hiv82ZGRk https://t.me/+xyhGGz4hiv82ZGRk دختره انقد هاته شوهرش میفروشش به فاحشه خونه❌ 1:30 پاک✅
140Loading...
28
شلاقشو لای ک*صم کشید و گفت : برده کوچولوی من آماده ای واسه جر خوردن؟ ترسیده نگاهش کردم و لب زدم فرداد.... شلاق رو روی پام کوبید و داد زد : حق نداری اسم منو صدا بزنی توی عمارت هرزه قبل از اینکه چیزی بگم چونمو بین انگشتاش کشید و تو صورتم غرید : یادت نره تو کی هستی طلا! تو زنی هستی که شوهرت به ازای چندرغاز فروختت به جنده خونه ی من. جایگاهتو یادت نره تو فقط یه زیرخوابی قرار نیست چیزی تغییر کنه. دلمو که بزنی پرتت میکنم زیر نگهبانا پاره بشی...🔞🔞 https://t.me/+xyhGGz4hiv82ZGRk https://t.me/+xyhGGz4hiv82ZGRk 23 پاک✅
160Loading...
29
یه #کانال فوق العاده اوردم براتون🔥 رمان جذاب و متفاوت #گنج_کارینا☠ داستانی سراسر معما و هیجان💫 اگه از #رمان های تکراری و کلیشه ای خسته شدی سریع بزن رو لینک زیر تا رمان از ژانر کمیاب دزد دریایی رو بخونی🏴‍☠️ #ژانر_طنز😂 #کلکلی😜#دزددریایی☠#هیجانی🔥 #معمایی🔎#ماجراجویی💡#اشرافی👑 از دستش نده🥹👇 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 22 پاک
160Loading...
30
🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙 #خیانت #part66 تا شب آراد اصلا از اتاق در نیومد نمیدونم چش بود خب اگه مشکل موندن نفس تو خونه بود که خب فرستادمش رفت دیگه چه مشکلی بود؟ واقعا سر درنمیاوردم ناهار هم بردم نخورد خیلی منتظر شدم بیاد نیومد مجبور شدم خودم دو سه قاشق بخورم چون ضعف کرده بودم من. شب بازم برا شام نیومد آخرش طاقت نیاوردم یه سینی پر کردم رفتم اتاق دیدم دراز کشیده اتاق هم پر دوده آراد خیلی وقته سیگار میکشید ولی همیشه پیش من نه جلو بچه ها نه جلو کس دیگه ای اصلا نمیکشید. سلین:آراد اتاق پر دوده بس نیس؟ آراد:سلین تو رو خدا بزار تنها باشم یه ذره اصلا حالم خوب نیس. سلین:خب چی شده بهم بگو منم کمکت کنم قربونت برم. آراد:هیچی نشده. با حرص بهش نگاه کردم ولی چیزی نگفتم قاشق و پر از برنج میکردم خودم میزاشتم دهنش ۵ قاشق خورد دیگه نخورد بلند شدم رفتم اشپزخونه اونجا رو جمع کردم. رفتم اتاق بچه ها خوابوندمشون خودمم رفتم اتاق کنار آراد دراز کشیدم سرمو گذاشتم رو سینش که موهامو بوسید. چشامو بستم و به خواب فرو رفتم. ♡آراد♡ وقتی سلین خوابید آروم بلند شدم وایسادم جلو پنجره چه گوهی باید میخوردم من چرا اون روز حواسم نبود من. یادم اومد که خودشو از قصد بهم فشار داد تا آبمو بریزم داخلش خدایا داشتم سکته میکردم که نکنه سلین بفهمه. چجوری اون بچه رو سقط کنم من الان ۳ماهه شده فکر نکنم دیگه جایی سقط کنن این بار دیگه نمیزاره همچین کاری کنم. تا خود صبح سیگار کشیدم تو بالکن اصلا حالم خوب نبود هی سلین می‌پرسید چرا اینقد آشفتم چجوری باید بهش میگفتم. صبح آماده شدم سلین و بردم مدرسه بچه هارو هم مهد کودک خودمم خواستم برم شرکت گوشیم زنگ خورد. برداشتم دیدم النازه با حرص داد زدم و گوشیو جواب دادم. آراد:چییییییی میگیییییییی؟ نفس:داد نزن عشقم چته بیا خونه کارت دارم. آراد:نمیام ببینم چه گوهی میخوای بخوری؟ نفس:عع جدی منم همینو میخواستم پس اگه روز به روز خانوادت از هم پاشید دونه دونه اونارو از دست دادی از من شاکی نشی بابا جون. با حرص محکم داد زدم آراد:هر گوهی میخوای بخور. 🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙
2020Loading...
31
چند پسر که توی مسابقه پارتنریابی کراش میزنن روی چندتا مرد و سعی میکنن مخشونو بزنن...🥵💦 دستشو میگیرم و اغواگرانه روی مبل میزارمش انگشتمو روی قفسه سینه ش میکشم و زبونمو از روی خط فکش تا گردنش میکشم که هیسی میکشه و کو*نمو چنگ میزنه _نکنه با اون دوستات نقشه کشیدید که ما رو اغوا کنید آره؟ شوکه از حرفش فاصله میگیرم که روی مبل پرتم میکنه و دستشو از روی شلوار روی آلتم میزاره _با این دو سانتی میخوای منو تحریک کنی پسر کوچولو؟ پیرهنمو توی تنم جر میده و با دندون به جون نوک سینه های حساسم میوفته و همزمان انگشتای بلندشو روی دیواره های مقعدم میکشه و سعی میکنه اولین انگشتشو وارد سوراخ باکره م کنه اما با اومدن یکی از بچه ها...🔞👅 https://t.me/+3NH99zLj1YE0MmI0 https://t.me/+3NH99zLj1YE0MmI0
220Loading...
32
#یکی_از_ #بهترین_رمان_های_♨️ #اشرافی_قدیمی_⭕️ https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 #قسمتی_از_گنج_افسانه‌ای_کارینا_🏺🗡 دنیل با نیشخند گوشه لبش گفت: پس اشراف زاده بودین و نقش آدم بدای داستان رو بازی میکردین؟! کمی به سمت شاین خم شد و ادامه داد: ولی خوبه! با وجود شماها سودمون دو برابر میشه!! شاین از شدت حرص به کبودی میزد، نفس هاش به حدی تند شده بود که.... - هم #نقشه گنج رو دارین، هم خانواده های پولداری که برای نجاتتون هرکاری میکنن.. پوزخندی زد و تاکید کرد: هرکاری! بانوی جوان ایندفعه دیگه نتونست ساکت بشینه، داد: #خفه شو! دستت به اون گنج نمیرسه! دنیل لبخند موذی‌ای زد و دستی روی شونه‌ی شاین کشید. - اما من همین حالا هم نقشه رو دارم! شاین لب باز کرد حرف بزنه که دنیل حرفش رو برید: تتوی کتف چپت! و به کتف‌ش اشاره کرد... همیشه بر پشته دروغ صداقتی هست، همیشه بر پشته شب روزی هست، همیشه بر پشت بی‌رحمی‌ای دردی هست، همیشه در پشت تجاوزی فرصتی هست! https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 ملکه‌هایی که دزیده شدن، اما چیزی نتونست اونها رو از زندگی کردن پشیمون کنه✨ 17پاک
370Loading...
33
پارت جدید
1450Loading...
34
سلام بچه ها شرمندم مثل اینکه این پارت پاک شده بود مجبور شدم الان دوباره بزارم خیلی معذرت میخوام
1470Loading...
35
خیـ🔞ـانـ🩸ـت: 🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙 #خیانت #part36 ♡سلین♡ صبح با صدای زنگ ساعت چشامو باز کردم چشمم به سینه ی لخت آراد افتاد. صحنه های دیشب اومدن جلو چشام با لبخند خم شدم لباشو بوسیدم که دست هاشو دور کمرم حلقه کرد. سلین:عشقم بلند شو قربونت برم یه دوش بگیر دیرت نشه. اراد:یه کم دیگه بخوابم؟ سلین:نه عشقم نمیشه بلند شو . با حرص چشاشو به هم فشار داد که خندیدم زود بلند شدم آراد هم بلند شد باهم رفتیم حموم یه دوش کوتاه گرفتیم اومدیم بیرون آراد آماده شد منم آماده شدم موهامو خشک کردم رفتیم پایین. دیدم نفس بچه هارو آماده کرده نشونده پشت میز داره بهشون صبحونه میده لبخند زدم بچه های من خون گرم بودن خیلی زود با کسی گرم میگرفتن. ما هم نشستیم تند تند صبحونه خوردیم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم اول بچه هارو گذاشتیم مهد بعد من و رسوند بعد خودش رفت. امروز زود تموم میشدم از مدرسه چون کم کلاس داشتم ظهر تموم میشدم . ظهر شد رفتم خونه خیلی خسته بودم به نفس گفتم سلین:نفس جان عزیزم ببخشید من یه ذره بخوابم خستم حواست به بچه ها باشه. نفس:چشم خیالتون راحت. سلین:مرسی عزیزم. نفس:خواهش میکنم. رفتم اتاق لباس هامو عوض کردم خودمو انداختم رو تخت و چشامو بستم و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی از خواب بیدار شدم ساعت ۴عصر بود من هنوز ناهار هم نخورده بودم بلند شدم رفتم پایین چشمم به بچه ها افتاد که وسط پذیرایی کنار اسباب بازی هاشون خوابشون بره بود. پس نفس کجاس آخه گفته بودم حواسش به بچه ها باشه اینا وسط پذیرایی رو فرش خوابشون برره گردن شون درد میگیره. رفتم آشپزخونه دیدم هیچکس نیس رفتم بالا که صدای کمی از اتاق نفس میومد رفتم جلو خواستم درو باز کنم که با صداش وایسادم. نفس: خیالت راحت باشه من حواسم به همه چی هس. ........ نفس:یه کاری میکنم مرغ های آسمون به حالش گریه کنن صبر کن. ........ نفس:انتقاممو ازش میگیرم تو فقط صبر کن. ....... نفس:باشه پس حواست باشه مواظب خودت باش من کار دارم باید برم فعلا. زود رفتم اتاقم نمیدونستم درمورد کی حرف میزد ولی حرف هاش ذهنمو مشغول کرده بود از کی میخواست انتقام بگیره؟ برای خرید vip خیانت به آیدی زیر پیام بدین. @haniyeh_gh83 🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙
1480Loading...
36
پسری که برای انتقام تبدیل به کابوس برادر‌بزرگترش می‌شه و هرشب به بدترین‌ و عذاب‌آورترین شکل ممکن باهاش سکس می‌کنه و به فاکش می‌ده❌🔞چی می‌شه وقتی می‌فهمه برادرش بی‌گناهه و سال‌هاست مظلومانه و از دور عاشقشه⁉️ "خواهشا اگر دنبال رمان هایی با صحنه های خشن و خیلی باز نیستید وارد نشید‼️" https://t.me/+2JAEcqBhc3NlMDNk https://t.me/+2JAEcqBhc3NlMDNk
110Loading...
37
🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙 #خیانت #part65 آراد:سلین. سلین:جانم عشقم صبر کن بزار برات توضیح بدم فقط تو رو خدا عصبی نشو. شروع کردم به توضیح دادن حرف های نفس به آراد هر دقیقه که میگذشت آراد سرخ تر میشد خیلی نگران بودم. نمیدونم چرا آراد اینطوری شده بود میدونم خیلی بد بود بالاخره این اتفاق ولی این دختر که گناهی نداشت بهش تجاوز شده بود اون هم جنس منه من به عنوان یه زن باید اونو درک کنم. با اعصبانیت بلند شد کل بدنش میلرزید. زود دست هامو دو طرف صورتش گذاشتم و گفتم سلین:آروم باش قربونت برم میدونم خیلی چیزه بدیه ولی اون به ما پناه آورده آراد خواهش میکنم. آراد:سلین چی میگی چه پناهی چه کشکی برو اونو بیرون کن وگرنه قاتل میشم من. با شوک بهش نگاه کردم یعنی چی قاتل میشم چرا اینطوری میگفت سلین:آراد چرا اینطوری میکنی خب به ما چه مگه به ما ربطی داره آخه خودش میدونه و اون پسره تو چرا اینقد واکنش نشون میدی؟ آراد:سلین دارم بهت میگم همین الان میری بیرونش میکنی وگرنه خودم میرم. سلین:خیلی خوب باشه الان میرم. با حرص رفتم بیرون حالا من چجوری به این بگم خدایا خودت هوامو داشته باش نفس تو اتاقش بود رفتم جلو در اتاقش در زدم رفتم داخل دیدم نشسته رو تخت و سرشو گرفته بین دستاش. رفتم کنارش که سرشو بلند کرد و با اشک بهم نگاه کرد صدای آراد اونقد زیاد بود که میدونم صدامون تا اینجا اومده بود به خاطر همون با شرمندگی گفتم سلین:نفس جان. نفس:میدونم سلین باید از اینجا برم هر کس بود قبول نمیکرد اشکال نداره من میرم دستتون هم درد نکنه تا اینجا هوامو داشتین. لبخند غمگینی زدم بلند شد همو بغل کردیم که گفت نفس:همین الان وسایل هامو جمع میکنم. با ناراحتی رفتم بیرون بچه ها تو اتاقشون بودن خدایا چرا اینطوری شد آخه اصلا دلم نمیخواست این دختر ناراحت بشه خیلی سخته واقعا. نفس همه ی وسایل هاشو جمع کرد اسنپ صدا کردم که رفت سوار شد و رفت خودمم رفتم خونه رفتم اتاقمون دیدم آراد قدم میزنه تو اتاق. با حرص گفتم سلین:تو چرا اینقد پریشونی؟ آراد:ول کن سلین برو بیرون میخوام تنها باشم. رفتم بیرون بچه ها رو صدا کردم غذاهاشونو دادم خودشون خوردن منم نشستم بالا سرشون ولی خودم اشتها نداشتم. 🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙
1180Loading...
38
تابان پسری که عاشق برادر ناتنی کوچیک‌ترش می‌شه و به اجبار هرشب بهش سرویس می‌ده😱🔥 آخرین تکه ی لباسمم توی تنم #پاره کرد و مثل یه گرگ گرسنه بهم خیره شد: _کاری می کنم امشبو هیچ وقت یادت نره #داداش!🔞 در حالی که سعی داشتم #بدن‌عریانم رو پنهون کنم روی زمین عقب عقب رفتم و نگاه پر از التماسم رو بهش دوختم اما اون بی توجه به حالم توی یه حرکت صورتم رو به دیوار چسبوند⛓💢انگشتش رو بین #شیارباسنم کشید که ناخودآگاه #آه‌بلندی از بین لب‌هام خارج شد.♨️❤️‍🔥بی قرار #زبون‌داغ‌وخیسش رو روی لاله ی گوشم حرکت داد و با صدایی که از شدت #شهوت دورگه شده بود ، لب زد: _ادای تنگارو در میاری ولی #سوراخ‌صورتی‌ و #هرزت بدجوری #خیس شده!💦‼️ https://t.me/+2JAEcqBhc3NlMDNk https://t.me/+2JAEcqBhc3NlMDNk لطفا اگه زیر سن قانونی هستید یا روحیه حساسی دارید وارد نشید❌🔞
190Loading...
39
پارت واقعی براتون آوردم 💦😫🫦 دختره حاملس ولی دلش‌ دیک بزرگ رییسش و می‌خواد! 🫢🌶🔥 👇👇👇 این بار اون ازم لب گرفت و زبونش و وارد دهنم کرد، حشری شده زبونش و ساک زدم و خودم و روی برجستگی خشتکش عقب جلو کردم. نمی‌دونم چرا انقد می‌خواستمش! لبام و روی گردنش گذاشتم و مکیدم که با ناله گفت: - نمی‌خوام واسه بچه ضرر داشته باشه کژال. نمی‌تونستم حتی از این پسرک خوشمزه جدا شم. از جدا شدم و با خماری گفتم: - ولی من ک‌*یر کلفتت و می‌خوام برسام! ابروش بالا پرید و این بار اون تنم و گرفت و روی مبل کوبید که جیغم در اومد. - خودت خواستی پیشی چموش! خندیدم و لباش و به دندون گرفتم دلم می‌خواست تمام بدنم از کبودی هاش سرخ باشه! حالا اون بود که هورنی شده بود! گردنم و لیس زد و لباسم و از تنم کند، وسی سینه هام و لیسید که ناله ام به هوا رفت. https://t.me/+1O5FCZs-QqU0YzZk https://t.me/+1O5FCZs-QqU0YzZk https://t.me/+1O5FCZs-QqU0YzZk https://t.me/+1O5FCZs-QqU0YzZk 9 صبح پاک✅
210Loading...
40
دختر اشراف زاده‌ای که به اسارت گرفته میشه و برای باج گیری ازش سواستفاده میشه و..🙈🔥 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 دست و پاهام به صندلی چوبی‌ای بسته شده بود و نمی‌تونستم تکون بخورم. #نزدیکم شد و دور تا دورم #چرخید و #چونه‌ام رو با دستش بالا آورد. غرید: -فکر فرار به سرت نزنه دختر کوچولو چون هیچ جوره نمی‌تونی از دستم فرار کنی🔞 ترسیده نگاهش کردم و با صدای لرزونی گفتم: -ولم کن برم از من چی می‌خوای؟! نیشخندی زد و دستش رو نوازش‌وار روی گردنم کشید و گفت: -نظرت چیه یه دور ازت استفاده کامل و بکنم؟! آب دهنم رو قورت دادم و ترسیده لب زدم: -تروخدا ولم کن... پوزخندی زد و به سمتم اومد و دستش رو به سمت لباس‌هام برد و..🔞💧🔥 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 https://t.me/+n3bkGK7K6T83ZGE8 #ظرفـــیت_محــــدود🔞💦 صبح پاک
370Loading...
00:09
Video unavailable
#تریسام #گی‌لاو ❤️‍🩹🧸🏳‍🌈 بعد چند سال بی گناهی لیتلشون رو می فهمن و زورکی می دزدنش😭 دست مستر مرصاد روی شکم کرختم نشست و تفی روی شکمم ریخت نالیدم - چی میخواین از جونم؟ مگه ولم نکردین... رادین یخ رو روی بدنم کشید و دیکش رو لای پاهام گذاشت💢 - ساکت باش #تقاص رفتارت رو بدن شیرینت پس میده! 🔥 جفت شون شروع به بوسیدن بدنم کردن و تقلاهام فایده نداشت - ولم کنید از لمستون بدم میاد... مستر مرصاد روی دهنم کوبید و محکم #دیـکش رو دم سوراخم گذاشت - راند اول من #می‌کنمش رادین تا ادب بشه! 🔞💦 با سوزش #سوراخمجیغی کشیدم که ددی رادین دیکش رو روی لبم کشید - هیس لیتل کوچولو وقتش رسیده #ارباب‌هاتو سیر کنی! https://t.me/+MJa0CDtQL501Yzlk https://t.me/+MJa0CDtQL501Yzlk
Show all...
animation.gif.mp40.82 KB
Repost from N/a
دختره عاشق عموشه و...⁉️😱🙊 🍑🔞💦🧻🍆⚠️🍑🔞💦🧻🍆 با #تقه ایی که به در اتاقم #خورد حوله دور تنم #سفت کردم و همونجور که لباس زیرامو برمیداشتم لب زدم: ×بیا داخل شیما..الان لباسامو میپوشم میا.. ولی با دستی که #پیچیده شدن دور کمرم #ترسیده هینی کشیدم و #نگاهی به صاحب #دست انداختم با دیدن آرتام نفس راحتی کشیدم و لب زدم: ×دیونه شدی الان یکی میاد ..اونوقت ببینه من لخت تو بغل عمومم سکته میکنه که...⁉️♨️ بی توجه به حرفام# خمار سرشو برد لای گردنمو بوسه #خیسی زد و زیر گوشم پچ زد : +دست به سرشون کردم تا دوساعت دیگه هم نمیان 💢 بعد #حرفش دستی لای پام #کشید و ادامه داد : +دلم برای این کلوچه صورتیت تنگ شده 💯🍑 با این حرفش #خمار نگاهی به #چشمای سرخش کردم که با یه حرکت حولمو از تنم کند و پرتم کرد رو #تخت و اومد روم خواست چیزی بگه که با باز شدن در اتاق و ..♨️‼️ 🍑🔞💦🧻🍆⚠️🍑🔞💦🧻 https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 رابطه ممنوع با عمو 🙊 مچشونو وسط رابطه میگیرن😱🩸 17:30 پاک✅
Show all...
❤️‍🔥𝐒𝐄𝐗𝐘 𝐔𝐍𝐂𝐋𝐄❤️‍🔥

ولی بهشت واقعی لایِ پای توعه✨️❤️‍🔥

Repost from N/a
یه گــ🔥ـنـج مخفی پـیدا کـردم براتون😱 رمان های که پولی آن و هیچ‌جا پیدا نمیکنی اینجا گذاشته🤤💦 با هر ژانری که میخوای رمان هست☄ حتی فایل رمان هایی که منتظرشونی🙇🏻‍♀🫶🏻 ژانر امپرگ گی ددی لیتل🙂‍↔️💕 https://t.me/+RhiLKvDEMZ5iOGU0 https://t.me/+RhiLKvDEMZ5iOGU0 17 پاک
Show all...
پسری زیبا و ایرانی که اسیر به مرد مافیایی و خطرناک انگلیسی میشه و اون رو به عنوان برده و سرویس دهنده به مرد های خر پول دیگه میده تا بهشون خدمت کنه و.... 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥 دستام رو به نشانه ی #مقاومت روی #سینهاش گذاشته بودم که تک خنده ای زد و گفت: ببین #خوشگله #سک.سی من تا #خاموش نشم تو از #زیرم نمیتونی درآی...! 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥 https://t.me/+6wq0IXa3CbUzNjBk https://t.me/+6wq0IXa3CbUzNjBk
Show all...
🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙 #خیانت #part68 زانوهام خم شد و افتادم رو زمین که عباسی و چند تا از معلم ها اومدن زیر بازوهامو گرفتن منو نشوندن رو صندلی. داشتن بهم آب قند میدادن که دیدم پلیس اومد با بهت به پلیس ها نگاه کردم که عباسی با ناراحتی گفت عباسی:من صداشون کردم حالم اصلا خوب نبود پلیس ها هم چند تا سوال پرسیدن نشونی نفس و ازم گرفتن عکسشو هم گرفتن رفتن. با دستای لرزون زنگ زدم به آراد که زود جواب داد. آراد:سلین کجایی تو؟ سلین:آراد بدبخت شدیم آراد میگن نفس بچه هامو دزدیده آراد من بیچاره شدم آراددد. آراد:قربونت برم آروم باشه پیداشون میکنم تو کجایی؟ به بابام اینا هم گفتم همه دارن دنبالشون می‌گردن. سلین:من تو مهد بچه هام آراد بچه هامو پیدا کن آراد من بچه هامو از تو میخوام. آراد:چشم آروم باش دارم میام دنبالت. با پاهای لرزون بلند شدم نمیتونستم سر پا وایسم دوباره گوشیم زنگ خورد ولی جواب ندادم. دوباره زنگ خورد که با حرص برداشتم دیدم مامانمه با دستای لرزون گوشی رو باز کردم گذاشتم دم گوشم. مامان:سلین مادر کجایی؟ سلین:مامان من بدبخت شدم. مامان:قربونت برم مادر آروم باش همه دنبال بچه هان نگران نباش ما داریم میریم خونتون الان آراد میاد دنبالت خب. سلین:باشه. گوشیو قطع کردم جلو مهد زانوهام خم شد و افتادم رو زمین هر کس از جلوم رد میشد با ترحم نگاهم میکرد خانوم عباسی برام آب قند آورد نخوردم. اشکام بند نمیومد جگر گوشه هام الان ترسیدن اونا بدون من نمیتونن جایی بمونن الان ترسیدن گریه میکنن من میدونم. بالاخره آراد اومد زود پیاده شد از بازوهام گرفت منو بلند کرد همونطور که منو میبرد به طرف ماشین گفت آراد:قربونت برم آروم باش. به من می‌گفت ولی حال خودش هم کمتر از من نبود هر دومون سرگردان بودیم خدایا این چه مثیبتی بود اومد به سرمون. مگه من به اون بدی کرده بودم اگه به خاطر اینکه بیرون انداختمش اینطوری کرده من باید چه گوهی بخورم؟ 🪼💙🪼💙🪼💙🪼💙
Show all...
💘 2
Repost from N/a
#سک.س خشن 😈🩸❤️‍🔥 با فرو رفتن #آلتش داخل #بهشتم آخی گفتم و به پهلوهاش چنگ زدم.رد ناخونام روی پهلوش خراش انداخته بود و آرتام با تمام قدرت خودشو #داخلم میکوبید. - بگو زیر کی داری جر میخوری آهی کشیدم و جوابشو ندادم... سیلیه محکمی روی سینه هام کوبید و غرید: - بگو آیدا لب باز کن + آیی، زیر تو - من کی ام؟ میدونستم آرتام با لفظ بیشتر #تحریک میشه + تو، تو #عمومی ... #اوفی زیر لب گفت و #محکم تر خودشو داخلم کوبوند ، #سینه هامو بین انگشتاش گرفت و همزمان با کشیدنش خودشو داخلم #خالی کرد. https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 https://t.me/+goh3OBKZHkllYTE0 15:30 پاک✅
Show all...
❤️‍🔥𝐒𝐄𝐗𝐘 𝐔𝐍𝐂𝐋𝐄❤️‍🔥

ولی بهشت واقعی لایِ پای توعه✨️❤️‍🔥

00:05
Video unavailable
پسر کوچولویی که رییس مافیاست و عاشق گروگانش میشه که بعدها میدزدتش و... با #گریه داد زد:چراااا؟!چرا باهام اینکار رو کردی؟!من #دوستت_دارم #میفهمیییی... #تقلا کرد تا دست و #پاهاش رو باز کنه. به قدر کافی از همه چیز #کلافه بودم و حالا این بچه و #وضعش بد تر میکرد وضع #اعصاب نداشتم رو! رفتم سمتش و از #موهاش گرفتم و به سمت #عقب کشیدم و توی #صورتش داد زدم: آروم بگیر تا ننداختمت جلوی #سگا... بدون مکثی توی صورتم #توفی انداخت و لب زد:برو به #درک... 🔞🔞🔞✨✨✨🔞🔞🔞✨✨✨ https://t.me/+6wq0IXa3CbUzNjBk https://t.me/+6wq0IXa3CbUzNjBk
Show all...
animation.gif.mp41.01 KB
👍 1
Repost from N/a
آوا ، دختر هات و خوشگلی که برای سفر چند روزه میره جنوب و با حامی سپهری صاحب بزرگ ترین کشتی ایران و چندین اقامتگاه و هتله روبرو میشه و توی همون کشتی انقدر برای حامی عشوه میاد که حامی توی کشتی جلو بقیه ترتیبشو میده🔥🤤 ک..ص و کو..نش رو جوری جر میده که ناله دخترمون بلند میشه💦🍑 بعد از اون آوا شب به اتاق حامی میره و انقدر تحریکش میکنه که حامی همونجا روی میز وسط اتاق دوباره ک..صش رو جر میده. اما با اتفاقی که روز بعد برای آوا میوفته ، حامی به قدری بهم میریزه که توی مسیر..... https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk 9پاک✅
Show all...
😈سکـــ 𝑮𝒊𝒓𝒍 ــسی😈

تو محکم تلمبه بزن ،من اونجوری ک دوس داری لبامو گاز میگیرم وحشی شی💦❤️‍🔥 نویسنده : محدثه (شکوفه شب) تبلیغات: @nightee_blosoom

Repost from N/a
_من عاشق جر خوردن زیر توام ،لعنتی دست دست نکن.💦 حزفم جری ترش کرد ،کمرم رو بیشتر خم کرد و با گذاشتن کلاهک ک..یرش دم سوراخم یک ضرب و با فشار زیادی واردم کرد.😈🔥 از درد پتو رو چنگ گرفتم و #جیغ عمیقی کشیدم. برای یک لحظه احساس کردم تا ته رحمم نفوذ کرده و داره به دیواره هاش فشار میاره . چند لحظه همون داخل نگه داشت و بعد اروم اروم شروع کرد به #ضربه زدن.🔥🔥 ضربه هاش به مرور شدیدتر و دردناک تر میشدن اما من عاشق همین پوزشین و همین حرکاتش بودم .🍑🔥 احساس تحریک بیشتری رو بهم میداد. _آههه ،اخ حامییی، #جر خوردمممم‌. اروم کیر بزرگش رو خارج کرد و یه دستشو آورد جلو و سینه مو گرفت تو دستش. همزمان سر اون کی.ر غول پیکرو با هدایت‌ دستش و با یه فشار هل داد توم. https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk پارت واقعی رمان 🔥😱 9پاک✅
Show all...
😈سکـــ 𝑮𝒊𝒓𝒍 ــسی😈

تو محکم تلمبه بزن ،من اونجوری ک دوس داری لبامو گاز میگیرم وحشی شی💦❤️‍🔥 نویسنده : محدثه (شکوفه شب) تبلیغات: @nightee_blosoom

Repost from N/a
#ک*ص و کوو*ن صورتی و تنگ و پر آبمو ااز زیر دامن کوتاهم انداخته بودم بیرون و خم شدم و الکی مشغول گشتن توی کابینت ها شدم، که یکهو با احساس#کی*ر گنده ای دم ک*صم با عشوه نیم نگاهی انداختم بهش که یکهو تا ته توی#ک*صم کوبید و وحشیانه شروع کرد به تلمبه زدن و #جررر دادنم.💦🔥 _#اوففف، آههه ،چه #ک*ص تنگی داره دختری که تو خونم میمونه،کی*ر کلفتممم بهت حال میدهه؟؟🍆👅 با لذت خودم رو بیشتر بهش فشار دادم که یهوو بیشتر خمم کرد و #کی*رش رو بیرون اورد و بعد محکم چپوند داخل ک*صم . https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk https://t.me/+Ath8dPmWxV9kMjRk 9پاک✅
Show all...
😈سکـــ 𝑮𝒊𝒓𝒍 ــسی😈

تو محکم تلمبه بزن ،من اونجوری ک دوس داری لبامو گاز میگیرم وحشی شی💦❤️‍🔥 نویسنده : محدثه (شکوفه شب) تبلیغات: @nightee_blosoom