cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

خیـ🔞ـانـ🩸ـت

بشینم روش تا ته بره توم🥺😈🔥 پارت گذاری: خیانت:روز های فرد✍️🏻 فصل اول「 انتـ🔥ـقام」تکمیل و فایل شده فصل دوم عــشــقــ🫀بــ❤️‍🔥ے پــایــان:هر روز رمان جدید فصل اول خیـ🔞ـانـ🩸ـت ژانر:#بزرگسال_صحنه_دار_عاشقانه به قلم:دختر یـ❄️ـخی

Show more
Advertising posts
1 076
Subscribers
-424 hours
-367 days
+1530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
مافیاıllıllıی بی رحمی که برای بدست آوردن دختر عرب زاده دستاشو به خون آلوده کرد🥺💦🍆 https://t.me/+pWipqxFXRcNhMWY0 ⭐️8 شب پاک⭐️
Show all...
Repost from N/a
فیلم‌های صحنه‌دار رو از اینجا دانلود کن🎥🥂 بهترین چنل سریال‌های بدون سانسور🚫⛓ بهت پیشنهاد میکنم حتما فیلم #معلم‌کثیف رو از چنل‌مون دانلود کنی و ببینی !! 💦👩🏻‍🏫 https://t.me/+5DxgIUc-WDgwMmU0 https://t.me/+5DxgIUc-WDgwMmU0 پشیمون نمیشی😉🖇 19پاک
Show all...
00:04
Video unavailable
#ددی_لیتل_بوی #گی #بیناجنس پاهامو بهم چفت میکنم و دستمو روی #دودول کوچولوم میزارم -ددی #جیش دارمم دیگه نمیتونم خودمو نگه دارمم تا ددی نزدیکم شد دیگه نتونستم تحمل کنم و وسط حمام جیش کردم ددی با عصبانیت بعد از تمیز کردنم منو روی کولش میندازه و روی تخت پرت میکنه _ددی چیاکر... با وارد شدن #دیلدو گنده ای داخل سوراخم میکنه جیغ بلندی از درد میکشم ددی بی توجه به ناله هام دیلدو رو تند تند تکون میده و سیلی محکمی به کو*نم میزنه و...🍑💦 https://t.me/+BJgNt4b3GIg2ZjNk https://t.me/+BJgNt4b3GIg2ZjNk پسره بیناجنس خانوادش اونو توی قمار به یه مرد وحشی و ناخلف میبازن و باعث میشه تا...
Show all...
Repost from N/a
رمان دختر زخم خورده ای که برای اغوا کردن دشمنش پا ب عمارت‌ میذاره😳🔞 https://t.me/+MKi_dEQr9-kxZDI8 16پاک
Show all...
#رمان_گی#مثلث_عشقی💦🔥 -با سوختن سمت راست صورتم ب خودم اومدم ت..تو اینجا چیکار میکنی مائل! +داشتین چ غلطی میکردین دیان؟؟؟ تو زیر این ادم چ غلطی میکنی 🔞⛔️ببین چ بلایی سرش میاره👇🏻♨️ https://t.me/+FQS0s9h8cf43ZmU8 https://t.me/+FQS0s9h8cf43ZmU8
Show all...
Repost from N/a
جایزه پارت vip سفارش رایگان یه سرم پوستی به شما عزیزان:)💦 https://t.me/+WtoWlH3KBBs2MGQ0 14پاک
Show all...
00:02
Video unavailable
+امروز تنها نیستیم _یعنی چی؟ در باز شد و متیو اومد داخل با چشمای خماری به دیان که زیر من بود نگاه انداخت _تو اینجا چیکار‌می‌کنی؟ ÷اومدم عشق و حال سه نفره🔞💦 حواسش پرت متیو بود ک شلوارشو دراوردم و به شکم خوابوندمش وخودم رو واردش کردم‌ _ فاک آههه اروممم🥵🤤 شروع کردم‌ به حرکت و محکم‌ تو سوراخ تنگش #تلمبه میزدم🫣 ÷صدات خیلی سک.سیه دیان متیو خوابید رو تخت‌ و به من اشاره کرد که بیام سمتش دیان رو گذاشتم رو شکمش و خودم هم بین پاهاشون وایسادم و خودم رو واردش کردم‌ 🔞ناله های بلندی می‌کرد و خودش رو میکشید روش و ارضا💦 شد و بی‌حال خوابید رو تنش متیو #ژل رو روی باسنش🍑 ریخت و دوتا از انگشتاش رو واردش کرد ÷به نظرت این پسر خوب میتونه منم تحمل کنه؟ 🔴بنظرتون میتونه؟ اگه حشری نیستی نخون😒 🔞🔴#گیییی #مافیا #تریسام https://t.me/+FQS0s9h8cf43ZmU8 https://t.me/+FQS0s9h8cf43ZmU8
Show all...
Repost from N/a
دختره محافظ رییسه بعد رییسش رو در حال کارای خاک بر سری می بینه....😂🙈 از بی‌سیمی که توی گوشم بود با بقیه ارتباط برقرار کردم و گفتم + هی بچه ها رییس کجاست؟ میثم با حرص جواب داد _ اسکل تو بادیگاردشی ما بگیم کجاست؟ از ی خدمتکار سراغش رو گرفتم که بهم اتاقی رو نشون داد، با عجله به سمت اتاق رفتم درو باز کردم + شت...خودتون رو برسونید دارن می ک... با صحنه ای که دیدم سریع در اتاق رو بستم _ هی آنیتا چیشد؟ + هیچی داشتن رییس رو می کردن....نه ویژه یعنی رییس داشت یکی رو می ک...اه ولش کنید فقط بدونید فاتحم خونده است😪 صدای خنده های بلندشون سوحان روحم بود _ حتما صحنه های حساسی رو دیدی🙊☠ این رمان ته خنده و خرابکاریه...😂 https://t.me/+pWipqxFXRcNhMWY0 https://t.me/+pWipqxFXRcNhMWY0 ⭐️1 ظهر پاک⭐️
Show all...
Repost from N/a
معتبر ترین بازار آنلاین لوازم آرایشی بهداشتی و اکسسوری 🥹🦋✨🌙 خود ادمینم اینجا خرید میکنه🌚 https://t.me/+WtoWlH3KBBs2MGQ0 زیر قیمت بازار:) 12پاک
Show all...
💙🦋💙🦋 🦋💙🦋 💙🦋 🦋 #فصل_دوم_انتقام #عشق_بی_پایان #part64 خندیدم و گفتم علی:نمیشه باید چشاتو ببندی. با حرص نگاهم کرد و گفت نیلای:علی از فوضولی دارم میترکم خب بزار نگاه کنم دیگه چی میشه؟ علی:نمیشه عشقم نمیشه سوپرایزمو خراب نکن چشاتو ببند بدو. با حرص چشاشو بست از دستش گرفتم آروم پیادش کردم با یه دستم بازوشو گرفتم با یه دستم هم چشاشو گرفتم تا شیطونی نکنه باز کنه چشاشو. آروم رفتیم داخل کافه تا وارد شدیم پریا برف شادی رو ریخت رو سرمون صدای خنده ی همه بلند شد دستامو از رو چشای نیلای برداشتم که چشاشو باز کرد و با ذوق به همه نگاه کرد. گروه موسیقی شروع کردن به خوندن تولدت مبارک. ما هم باهاشون میخوندیم. با چشای پر از اشک برگشت بهم نگاه کرد که دست هامو باز کردم محکم بغلم کرد کمرشو نوازش کردم و زیر گوشش گفتم علی:تولدت مبارک قلب من تولدت مبارک مامان کوچولو چه خوبه به دنیا اومدی و شدی همسر من مامان بچم همه کسم. زد زیر گریه و گفت نیلای:خیلی دوست دارم علی خیلیییی. علی:من که برا تو جونمو میدم قلبم من عاشقتم خانومم نبینم یه مروارید از چشات بیوفته پایین که قلبم درد میگیره خب؟ سرشو بالا پایین کرد که پیشونیشو بوسیدم از هم جدا شدیم دونه دونه با همه احوال پرسی کرد بعد نشستیم دور میز. همه بهش تبریک گفتن تولدشو که گفتم علی:خب خانوم من الان گرسنشه همه سفارش بدیم غذاهامون. احسان که کنارم نشسته بود محکم زد وسط کمرم و گفت احسان:خجالت بکش زن ذلیل. پریا:جانمممم احسان چیزی گفتی؟ احسان:اممم نه هیچی میگم این خیلی عالیه که اینقد به زنت اهميت میدی مثل من. هممون از خنده ترکیدیم. علی:عع چی شد آقا احسان؟ احسان:خفه شو داداش خفه شو. هممون خندیدیم سفارش دادیم غذاهامونو همه داشتن باهم حرف میزدن که نیلای با لبخند از زیر میز دستشو گذاشت رو دستم. دستمو بلند کرد گذاشت رو شکمش که خواستم حرف بزنم یهو احساس کردم که بچه دستمو لگد کرد به نیلای با ناباوری نگاه کردم که با ذوق خیلی آروم گفت نیلای:داره لگد میزنه حسش میکنی؟ با لبخند سرمو به معنی آره تکون دادم که دوباره لگد کرد از شادی بغض کردم یه روز باورم نمیشد که به نیلای برسم اینجوری خانواده تشکیل بدیم ولی آخرش تونستیم . خیلی خوشحال بودم من الان خوشبخت ترین مرد دنیا بودم. غذاهامونو آوردن شروع کردیم به خوردن وقتی همه غذاهاشونو تموم کردن گارسون اومد میز و جمع کرد. که پریا از کنار احسان سرشو خم کرد و گفت پریا:علی پیس پیس. خم شدم احسان هم سرشو خم کرد که پریا گفت پریا:کیک و بیارن؟ به احسان نگاه کردم و گفتم علی:بیارن؟ احسان:نمیدونم که زود نیس؟ الان ناهار خوردیم آخه . علی:احسان راس میگه بزار یه ذره بگذره بعد . پریا:باشه درست نشستیم که نیلای بهم گفت نیلای:عشقم دستت درد نکنه به خاطر همه چی اینجا خیلی خوشگل شده خیلی قشنگ تزئین شده دستت درد نکنه بابت همه چیز فقط علی کاش یه عکس میگرفتیم. علی:قربونت برم من همه کسم هر کاری انجام بدم بازم کمه برا پرنسسی مثل تو و اینکه خانوم خانوما اولا که این لحظه ها ثانیه به ثانیه ش داره ثبت میشه ولی عکس هم میگیریم هنوز صبر کن. با تعجب گفت میلای:یعنی چی ثبت میشه همه که اینجاییم کی داره فیلم میگیره؟ 🦋 💙🦋 🦋💙🦋 💙🦋💙🦋
Show all...
😘 4👍 1