cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

🎻 ......کــــــامـــکــــــار......🎻

نویسنده : فر🕯 ⚜ روزی یک پارت تقدیم نگاه زیباتون ⚜ رمان دیگه امون : https://t.me/+23D0mpZKwdZhYmE0

Show more
Advertising posts
5 559
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

با دیدن خیار توی دستم پوزخندی روی لبش نشست و گفت: - درسته که مشکل دارم و نمیتونم زیاد تکون بخورم ولی اگه تو بخوای می‌تونم کار خیار و برات انجام بدم! با گیجی چشمام و گشاد کردم که به پایین تنه اش اشاره کرد. - سالار عین صورتم شیش تیغه‌اس، تمیز و خوردنی! بهت زده چی بلندی گفتم و مطمئن بودم پوست سفیدم عین لبو قرمز شده! خواستم از بی حیایی این مرد جیغی بزنم که یهو... 👌😈 https://t.me/+WVf2Q_kVkk4zZWJk https://t.me/+WVf2Q_kVkk4zZWJk
Show all...
-آراج ملکشاه بهت باج بده بیبی؟؟ دستش را روی دهانش گذاشته و آلتش را با بدن لرزان دخترک تنظیم میکند -فکر کردی راپورتمو بدی به اون پفیوز حرومزاده من نمیفهمم ایوا؟؟ امشب جرت میدم زیر خودم... پارت میکنم هرزه کوچولو... قبل از جیغ دخترک کلفتی‌اش را محکم داخل واژنش فرو کرده و با وحشیگری سینه‌اش را چنگ میزند. ضرباتش را انقدری محکم میکند که خون از لای‌پای دخترک بیرون میزند... -تاوان خیانت به من اینه ایوا کوچولو... مرگ!! https://t.me/+ufOnVveQEQIyMmY0 https://t.me/+ufOnVveQEQIyMmY0
Show all...
لیـ🔞ـکـتـــ💦ــور

﷽ لیـ🔞ـکـتـــ💦ــور... شیرِ درنده رو کسی قادر به رام‌ کردن نیست...حتیٰ جفتش! رویسا افشان. رمان‌های دیگرِ نویسنده👇 •|°اِگـــلاف°|• : آنلاین مونــ🌑ــات : به زودی! پارت‌گذاری: هر شب بجز جمعه ها 💚 تا انتها رایگان 🩶

وهاب... شیخ سکسی و شهوتی که علاوه بر زنش به تموم فاحشه‌های آبادی می‌خوابه💦 عطشش ناپذیره و هیچ زنی ارضاش نمیکنه تا این اون دختر کوچولوی شهری رو میبینه🔥 دختری که با مانتوی زرد گل‌گلیش بد روی حس وهاب راه میره... حالا اون دختر نازنازی تو ماشین وهابه و وهاب قصد داره همون وسط جاده...🔥💦 #بزرگسالان 🔥 https://t.me/+NFmZu_Jjwhs1YjJk https://t.me/+NFmZu_Jjwhs1YjJk
Show all...
درنـــ🔥ــــده

مي‌گويند انسان‌هاى خوب به بهشت مي‌روند اما من مي‌گويم: انسان‌هاى خوب هر جا که باشند، آنجا بهشت است... #کپی_از_رمان_ممنوع_و_پیگرد_قانونی_دارد

عبید راشد،نوه ناخلف شیخ صالح با تتو های خطرناک و چشمای نافذ که ترس تو دل همه میندازه مجبور میشه با دختر عمه نوجوون ازدواج کنه. یه دختر کوچولوی ریزه میزه که بدجور دل عبید سگ اخلاق رو میبره... https://t.me/+MHK4kDmuIl0xOTg8 https://t.me/+MHK4kDmuIl0xOTg8
Show all...
سرآشپز مغروری که دخترک رو توی آشپزخونه هتل گیر میندازه و وادارش میکنه براش بخوره 💦 https://t.me/+buJrIFEdyoFhYjU0
Show all...
- سینه هات معلومه دلوین! اینطوری نیا سرکلاس. با لجبازی بیشتر مانتویش را پایین کشید. - دوس دارم بریزم بیرون؟ شوهری که ۱۵ سال نبوده غیرتی میشه!؟ مرد بازویش را کشید و داخل اتاق اساتید کشاند. - ۱۵ سال پیش بودم که انقد پررو نمیشدی بچه مدرسه‌ای! خواست جواب بدهد که لبهای داغ سینه‌ی سفیدش را مکید و.... صیغه پسر عموش شده توی نوزادی و حالا استاد دانشگاهش شده و...🥹🔞😂🔥 https://t.me/+R5c-T8Vqj_5mYzhk https://t.me/+R5c-T8Vqj_5mYzhk
Show all...
همخونه اخموی من

و یڪ تُ تا ابد براے مـــــن... {میسنا_میم} پیـج اینستـاے مـا رو دنبـال ڪنیـد: 🆔

https://instagram.com/roman_misana_mim

پشت پایش به لبه استخر رسیده بود که دستان مرد دور کمرش محکم شد و در آب رها شدند. نتوانسته بود تعادلش را به دست آورد، زیر بوسه‌های گرم مرد رفت، بوسه‌هایی که با همه‌ی بوسه‌ها متفاوت بود، اینقدر عمیق که رد پا بزنند نه تنها بر قلب و دلش، که بر جز به جز تنش و یادگاری بمانند تا ابد... درون آب در آغوش او، با ریتم ملایم آهنگی که داشت پخش می‌شد و شبی که پر بود از بوی شقایق... غافل از اینکه امشب موجودی به سرنوشتشان گره خواهد خورد که زندگیشان را زیرورو خواهد کرد. https://t.me/+buJrIFEdyoFhYjU0 https://t.me/+buJrIFEdyoFhYjU0
Show all...
اوتای / اکرم حسین زاده

﷽ اکرم‌حسین‌زاده #چاپ‌شده:طواف‌وعشق/توهم‌عاشقے/فرصتےدیگر/نفس‌آخر/‌اعجاز/‌کات/آهوی‌وحشے/فایتر/بازنده‌هانمے‌خندند #فروش‌فایل:طواف‌وعشق #آنلاینVIP:اوتاے،توهم‌عاشقے،نفس‌آخر،ریسک 🚫کپی‌حتے‌با‌اسم‌‌‌‌‌نویسنده‌ممنوع‌‌مےباشد❌

پسری که به اشتباه به دختره سربه زیر دانشگاه تهمت میزنه ولی وقتی میفهمه اشتباه کرده که همه چیز دختره رو ازش گرفت هم آبرو هم نجابت و هم شرافتشو و دیگه برای اون جبران اشتباهش دیره چون دختره میذاره میره https://t.me/+Ek4UIdGYJ90yZDE8
Show all...
پسری که به اشتباه به دختره سربه زیر دانشگاه تهمت میزنه ولی وقتی میفهمه اشتباه کرده که همه چیز دختره رو ازش گرفت هم آبرو هم نجابت و هم شرافتشو و دیگه برای اون جبران اشتباهش دیره چون دختره میذاره میره https://t.me/+Tb79vEC-#MY_LITTLE_ANGEL #part_305 🔥🔥🔥🔥🔥🔥 _ اینجوری آروم میشی؟؟!؟! دستش خشک شد جوابشو نداد و باندو کامل بست و سفت کرد... برایان پیشونی شو بیشتر به سینه محکم و گرم سایروس فشرد : گرمه..... کارش تموم شد باید پسش میزد و عقب می کشید ولی تو همون حالت موند.... دستای مشت شده شو پشت برایان رو دیوار سنگی گذاشت.... کل بدنش منقبض شده بود حتی سرمای منجمد کننده دیوارم نمی تونست داغی که رو سینش احساس می کردو از بین ببره : باید میزاشتی برم..... باید همون موقع که فرار کرده بودم ولم می کردی...‌‌ اینجوری کمتر آسیب می دیدی.... سیبک گلوش تکون خورد : این حرفا چیزی از عذابی که باید بکشی کم نمی کنه.... _ هومم من خیلی وقته دارم درد می کشم.... از پس این یکیم برمیام.... ولی نمیدونم تو می تونی انجامش بدی یا نه‌..... می تونی شکنجم کنی؟؟!! سایروس با خشم موهاشو چنگ زد و سرشو عقب کشید : می خوای امتحانش کنیم؟!؟!؟ برایان چشماشو بست : فک نکنم بقیه کارات به اندازه این نگاه بتونن شکنجم بدن.... چنگش محکم تر شد.... نمی دونست چرا این حرفارو میزنه دلیلش هرچی که بود خیلی خوب داشت سایروسو دیوونه می کرد : نباید گولم میزدی..... برایان : اگه بهت می گفتم چیم چیکار می کردی؟!؟؟! همون ثانیه اول سلاخیم می کردی شایدم می دادیم به تارویان.... کاری که همین الانم خیلی دلت می خواد انجامش بدی مگه نه؟!؟!؟ موهاشو ول کرد بلند شد و یه قدم دور شد..... برایان آروم به دیوار تکیه داد سایروس خیره به دیوار اخمش غلیظ تر شد.... سرد بود... چطور انقد بیخیال بهش تکیه داده بود؟!؟؟! 🔥🔥🔥🔥🔥🔥#MY_LITTLE_ANGEL #part_305 🔥🔥🔥🔥🔥🔥 _ اینجوری آروم میشی؟؟!؟! دستش خشک شد جوابشو نداد و باندو کامل بست و سفت کرد... برایان پیشونی شو بیشتر به سینه محکم و گرم سایروس فشرد : گرمه..... کارش تموم شد باید پسش میزد و عقب می کشید ولی تو همون حالت موند.... دستای مشت شده شو پشت برایان رو دیوار سنگی گذاشت.... کل بدنش منقبض شده بود حتی سرمای منجمد کننده دیوارم نمی تونست داغی که رو سینش احساس می کردو از بین ببره : باید میزاشتی برم..... باید همون موقع که فرار کرده بودم ولم می کردی...‌‌ اینجوری کمتر آسیب می دیدی.... سیبک گلوش تکون خورد : این حرفا چیزی از عذابی که باید بکشی کم نمی کنه.... _ هومم من خیلی وقته دارم درد می کشم.... از پس این یکیم برمیام.... ولی نمیدونم تو می تونی انجامش بدی یا نه‌..... می تونی شکنجم کنی؟؟!! سایروس با خشم موهاشو چنگ زد و سرشو عقب کشید : می خوای امتحانش کنیم؟!؟!؟ برایان چشماشو بست : فک نکنم بقیه کارات به اندازه این نگاه بتونن شکنجم بدن.... چنگش محکم تر شد.... نمی دونست چرا این حرفارو میزنه دلیلش هرچی که بود خیلی خوب داشت سایروسو دیوونه می کرد : نباید گولم میزدی..... برایان : اگه بهت می گفتم چیم چیکار می کردی؟!؟؟! همون ثانیه اول سلاخیم می کردی شایدم می دادیم به تارویان.... کاری که همین الانم خیلی دلت می خواد انجامش بدی مگه نه؟!؟!؟ موهاشو ول کرد بلند شد و یه قدم دور شد..... برایان آروم به دیوار تکیه داد سایروس خیره به دیوار اخمش غلیظ تر شد.... سرد بود... چطور انقد بیخیال بهش تکیه داده بود؟!؟؟! 🔥🔥🔥🔥🔥🔥
Show all...
سکس خشن دختر پرورشگاهی با پرستار فلج تویه بیمارستان🔞💦 لباسامون رو در میارم و با استرس روی تنش دراز میکشم لباشو محکم میبوسم و کی_رش رو میمالم ناله ای تویه دهنم میکنه که کی_رش رو روی سوراخ ک_ص م تنظیم میکنم دستمو روی پاهای بیجونش میزارم و بی توجه به باکره بودنم کامل روی کی_ریش میشینم با دردی که تویه ک_ص م میپیچه جیغ بلندی میکشه که سریع دستشو روی دهنم میزاره _هیش جنده با این صدات کل بیمارستان رو خبر دار میکنی قطره های اشک رو پاک میکنم که با انگشت کلیستو_ریسم رو میماله🍑 https://t.me/+WVf2Q_kVkk4zZWJk https://t.me/+WVf2Q_kVkk4zZWJk
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.