cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

آنائل

آنائل Ānael؛ نامیست با ریشه عبری-فرانسوی به معنایِ؛. پناه دهنده و فرشته‌عشق

Show more
Advertising posts
1 412
Subscribers
No data24 hours
-37 days
-2530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

آخرین پناه خوابیدن بود، که خواب دیدن خرابش کرد...
Show all...
مدعی خواست از بیخ کَنَد ریشه‌ی ما غافل از آنکه خدا هست در اندیشه‌ی ما
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
مرا در کودکی شوق دِ گر بود خیالم زین حوادث بی‌خبر بود... - پروین اعتصامی
Show all...
در قیامت عابدی را دوزخش انداختند هرچه فریادش جوابش را نمی‌پرداختند داد می‌زد خوانده‌ام هفتاد سال ،هر شب نماز پس چه شد اینک ثواب آن همه راز و نیاز یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه‌ات؟ تا شود اینگونه حالت این جهنم خانه‌ات؟ گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی ظلم باشد زان بسوزم،ای خدا کن رحمتی آن ندا گفتا همان کس که زدی تهمت براو طفلکی هفتاد سال جمع کرده بودش آبرو
Show all...
در قیامت عابدی را دوزخش انداختند هرچه فریادش جوابش را نمی‌پرداختند داد می‌زد خوانده‌ام هفتاد سال ،هر شب نماز پس چه شد اینک ثواب آن همه راز و نیاز یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه‌ات؟ تا شود اینگونه حالت این جهنم خانه‌ات؟ گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی ظلم باشد زان بسوزم،ای خدا کن رحمتی آن ندا گفتا همان کس که زدی تهمت براو طفلکی هفتاد سال جمع کرده بودش آبرو
Show all...
انسان‌ها شبیه هم عمر نمی‌کنند یکی زندگی می‌کند یکی تحمل انسان‌ها شبیه هم تحمل نمی‌کنند یکی تاب می‌آورد ، یکی می‌شکند انسان‌ها شبیه هم نمی‌شکنند یکی از وسط دو نیم می‌شود ، دیگری تکه تکه‌ تکه ها شبیه هم نیستند تکه ای یک قرن عمر میکند تکه ای یک روز ...
Show all...
Show all...
Calm Instrumental Music - Sleeping Music Experience, Deep Sl.m4a1.92 MB
می‌توان در سن کم مانند یک انسان پیر قامتی خم ، دست لرزان ، درد بسیاری کشید
Show all...
‌‌حال و روزم را که میبینی؛ تعریفی ندارد. عمدا و سهوا به بطالت میگذرانم بلکه به سر برسم. اما انگار نه انگار. گویی که از عمقِ اعماقِ ته شروع کرده‌ام. عمدا و سهوا‌ اش را هم من مشخص نکردم. به گونه ای درونش دست و پا میزنم و تقلا میکنم که گاه‌گاهی حس میکنم خودم، خودم را در این مخمصه زندانی کردم. اما من در مقابل صفحه‌ی سرنوشت، هیچ قلمی در دست نداشتم!
Show all...
‌ ‌حال و روزم را که میبینی؛ تعریفی ندارد. عمدا و سهوا به بطالت میگذرانم بلکه به سر برسم. اما انگار نه انگار. گویی که از عمقِ اعماقِ ته شروع کرده‌ام. عمدا و سهوا‌ اش را هم من مشخص نکردم. به گونه ای درونش دست و پا میزنم و تقلا میکنم که گاه‌گاهی حس میکنم خودم، خودم را در این مخمصه زندانی کردم. اما من در مقابل صفحه‌ی سرنوشت، هیچ قلمی در دست نداشتم!
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.