The Dragon's Lair

به حدی شتم رو لوز کردم که فقط آهنگای دهه هشتاد پی‌ام‌سی.

بررسی ادبیات مردم‌شناختی، مثال‌های متعدد دیگری را نیز به ما عرضه می‌کند. کتابی کلاسیک از مارگارت مید با عنوان روابط جنسی و خلق‌‌وخو در سه جامعه‌ی ابتدایی نشان می‌دهد جایگاه جنس‌ها و خصوصیاتی که به هر یک از آن‌ها نسبت داده می‌شود، نسبیت فرهنگی دارند. مید بر اساس پژوهشی که بر سه جامعه‌ی گینه نو انجام می‌دهد، می‌کوشد "سهم برساخته‌های ذهنی را نسبت به واقعیت رویدادهای زیست‌شناختی جنسی" تمیز دهد. در نزد آراپش‌ها و موندوگومور هر چند مردان و زنان نقش‌های متمایزی دارند، میان آ‌نها هیچ خلق‌وخوی متفاوتی دیده نمی‌شود. مید می‌نویسد:"هیچ پنداره‌ای مبنی بر این‌که ویژگی‌هایی از نوع سلطه، شجاعت، پرخاش‌جویی، عینی‌گرایی، انعطاف‌پذیری را باید لزوما خاص یک جنس در برابر جنس دیگر دانست، در این جوامع وجود ندارد." "اما نزد چامبولی‌ها برعکس. ما با تصویری واژگون از آنچه در جوامع خود می‌بینیم روبه‌رو هستیم. زن، نزد ‌آن‌ها شریک دارای سلطه است؛ زنان خونسرد هستند و رهبری را در دست دارند در حالی که مردان نسبت به ‌آن‌ها قابلیت کمتری دارند و عاطفی‌ترند." مشخصات فیزیکی و اخلاقی، خصوصیاتی که به یک جنس نسبت داده می‌شوند به شرایط فرهنگی و اجتماعی هر جامعه بستگی دارد و ربطی به گرایش طبیعی که در مرد یا زن در قالب‌های زیست‌شناختی ثبت شده باشد، ندارد. موقعیت زنان و مردان در موقعیت بدنی آن‌ها ترسیم نشده است بلکه به صورت اجتماعی ساخته می‌شود. -مثال‌هایی از مطالعات جامعه‌شناسی بدن

این نکته که بدن لزوما نشان‌دهنده‌ی تعلق زیست‌شناختی نیست را می‌توان برای نمونه نزد نویِرها مشاهده کرد. آن‌ها معتقدند فقط زنانی که کودکی به دنیا می‌آورند را می‌توان زن دانست. برای آن‌ها، زن نازا همچون یک مرد تصور می‌شود. چنین زنی می‌تواند یک یا چند زن بگیرد، البته اگر امکان مالی پرداخت شیربهایشان را داشته باشد. زنان او نیز می‌توانند به وسیله‌ی خویشان یا دوستان او یا حتی مردی از قبیله‌ای زیر سلطه‌ی نویرها (دینکاها) بارور شوند. اما چنین مردی پدر نوزاد به حساب نخواهد آمد؛ زن نازا پدر آن کودک شمرده می‌شود و از تمام امتیازات اجتماعی چنین موقعیتی برخوردار است. -مثال‌هایی از مطالعات جامعه‌شناسی بدن