عــاشــِقــِ بــیــگــُنــاه
578
Subscribers
+1324 hours
+497 days
+11330 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 🔗آپدیت ترین چنل فارسی واندایرکشن⬇️
✅ @OneDWorlds ✅ @OneDWorlds | 21 | 0 | Loading... |
02 لیست رمان های جذاب با قوی ترین قلم😎🔥
خفن ترین رمانای انلاین😍🫀
مامور مخفی ای که توی ماموریت عاشق رئیس مافیا میشه🤤
🖤
عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞
🌪
دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥
🥂
با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧
🌙
شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن
🌱
دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣
🫧
پری کوهستان: شیطانی که عاشق
یه کشیش میشه!🔞
🕊
تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷
🧚♀️
من تو این قلعهی طلسم شده گیر کردم تانای؛ میشه خودتو برسونی؟! ⁉️
💕
دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩
✨
رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀
🎭
این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱
🔥
نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست
🫰
عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️🩹
🫀
اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و ..
🦋
مامور مخفی ای که توی ماموریت عاشق رئیس مافیا میشه
🖇
زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲
💍
اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳
👀
عاشقانهای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ
پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظرهای که واسشون میفته....!🤯
🍄
صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عموی مذهبیش میشه.....🔴🔴
👑
شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈
🎨
اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔
💎
تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠
🌸
ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد
❤️🔥
" روایت ِداستانِ مثلث عشقی "
سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋
❄
دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقهاش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه
🪐
ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده
🌈
جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. .
🎁
روایت دختر ستم دیده 16 ساله که برای رها
شدن از اجبار پدرش و برای ازدواج اجباری
مجبور میشه شبانه فرار کنه❤️🩹
♥
همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش میرسه و...
🌈
جهت شرکت در تب لیست👇
@Delbar_editam
10صبح پاک | 13 | 0 | Loading... |
03 پارت واقعی رمان👇👇👇
ساعت یک بعد از ظهر در دفتر کارم نشسته بودم و کاری برای انجام دادن، نداشتم؛ وارد برنامه دوربین شدم تا نگاهی به وضعیت خانه و آوا بیاندازم.
با فعال شدن برنامه، آوا را دیدم که روی کاناپه نشسته و با صدای بلند میخندد و با ذوق دست میزند؛ ناگهان زنی پشت به دوربین با پیراهنی گلدار و نسبتاً کوتاه در حالیکه خودش را تکان میداد به او نزدیک شد و گونهاش را بوسید.
چشمانم از تعجب گرد شده بودند، نمیتوانستم آن زن را شناسایی کنم؛ همان طور که به صفحۀ موبایل خیره شده بودم، دوربین دیگری را که زاویهٔ بهتری داشت، فعال کردم؛ چیزی را که میدیدم باور نمیکردم؛ خانم شاکری با آن پیراهن بدون آستین و کوتاه برای آوا میرقصید!
با هر چرخی که میزد چینهای ریز پیراهنش تکان میخوردند و پاهای کشیدهاش نمایان میشدند؛ کمر باریکش را با تبحر خاصی حرکت میداد، گویی سالها برای این کار آموزش دیده بود!
شلوار جینهای ساده و شومیزهای آستین بلند همیشگیاش، تصویر دیگری از او در ذهنم ساخته بود؛ تصور میکردم که در تنهایی و خلوت هم، همین گونه لباس بپوشد یا نهایتاً یک بلوز و شلوار کاملاً راحتی و پوشیده تن کند.
اندام موزون و هیکل بینقصش با آن پیراهن خیره کننده بود و نظر هر مردی را جلب میکرد؛ احساس گرما و گر گرفتگی باعث شد تا در این فصل سرما، پنجره را باز کنم و سرم را بیرون ببرم؛ هوای سرد را با دمی عمیق وارد ششهایم کردم و سعی کردم با برخورد هوای سرد به صورتم از حرارت بدنم بکاهم؛ با صدای پیمان سرم را داخل آوردم و پنجره را بستم:
-داداش! چی کار میکنی؟ میخوای مریض شی و بیوفتی تو خونه؟! میدونی چقدر کار ریخته سرمون؟! کلی طرح باید آماده کنیم برای دبی؛ قرارمون با فرهادی اوایل اسفنده، باید بریم دبی و طرحها رو نشونش بدیم، اون وقت تو این سرما کلهات رو از پنجره کردی بیرون که چی بشه؟!
دستی میان موهایم کشیدم و سوییچ ماشین و موبایلم را از روی میز برداشتم و در حالیکه به سمت در میرفتم، گفتم:
-میدونم پیمان، نمیخواد یادآوری کنی! تا اون موقع طرحها آماده میشه، نگران نباش! ولی الان میخوام برم خونه، خستهام، فردا میبینمت!
-جون پیمان، اتفاقی افتاده؟! آوا حالش خوبه؟ حاجی...عمه خانم، حالشون خوبه؟
پیمان در کمال تعجب و پشت سر هم، پرسیده بود و از نگاه کنجکاوش مشخص بود که منتظر جواب است؛ حوصلهٔ جواب دادن نداشتم؛ دلم میخواست هر چه زودتر به خانه برسم و از نزدیک او را با پیراهنی که به تن داشت ببینم، اما برای اینکه آماج سوألات بیشتری قرار نگیرم، پشت میزم نشستم و سیگاری روشن کردم.
پک عمیقی به سیگار زدم که باعث تعجب پیمان شد، چشمان گرد شدهاش را به من دوخت و بعد از مکث کوتاهی پرسید:
-دوباره سیگار کشیدنو شروع کردی؟! چند وقته؟! تو که ترک کرده بودی! نکنه از وقتی سایه...
به اینجا که رسید، حرفش را قطع کرد و ادامه نداد؛ خوب میدانست که یادآوری خاطرات سایه آزردهام
🦋تمام بنرهای این رمان پارتهای واقعی هستند🦋
🌟🌟🌟
https://t.me/+smeAUGepQStjNmI8
https://t.me/+smeAUGepQStjNmI8
https://t.me/+smeAUGepQStjNmI8
10صبح پاک | 26 | 1 | Loading... |
04 رمانی سراسر هیجان.خطر سکته قلبی❌🥲
وقتی شنیدم بدون من مجلس عقد گرفتن خون جلو چشامو گرفت
ماشین و سوار شدم و پا گذاشتم روی پدال و به سرعت رفتم سمت خونه..
مامان تا چشمش بهم افتاد ترسیده سمتم اومد و گفت:
آراج تو اینجا...؟
نتونست حرف بزنه
بدون در نظر گرفتن بقیه سریع وارد سالن شدم..
دست بردم و از کمر دختری که وسط سالن بود گرفتم..
وقتی دستم دورش حلقه شد و نگام کرد
نتونستم جلومو بگیرم و محکم لبامو قفل لباش کردم
بدون در نظر گرفتن جمعیتی که از تعجب شاخ دراوردن
ولییی بعدش چی میشه؟؟😱❗❌
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
پسره میفهمه براش عقد گرفتن میاد وسط سالن و دست اولین دختری ک جلوش میخوره و میگیرع و میبوستش💦🔥❌
24پاک | 12 | 0 | Loading... |
05 بمال رو این تا غرق بشی توی دنیای رمانهای صحنهدار🤤
24پاک | 10 | 0 | Loading... |
06 پارت جدید بالارتر❤️🫀 | 14 | 0 | Loading... |
07 ⸝⸝ ꒰ 𝟏𝟏 : 𝟏𝟏 ⁞ ⌑ snsd tumbler 🏹
اگه دنبال ادیت تامبلرای ترند از گرلزجنریشن هستید اینجا جای شماست🪘
⌑🎻پر از فنمید های جذاب از تک تک اعضا و ادیت های هات و صافت˖ ࣪⊹
سریع جوین شو..مطمئن باش پشیمون نمیشی📜
⠀﹫ ⸺ 𝐕𝐈𝐈 少女時代𝟢𝟪𝟢𝟧 . ° | 22 | 0 | Loading... |
08 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
چیدا
https://t.me/+OFLtCkhOFV85NzBk
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
بن بست واهیلا
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴 | 11 | 0 | Loading... |
09 #پارت_۳۳۲
پارت واقعی vip
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
-بخور دردت بجونم درست میشه همه چی..!
راست میگوید شاید درست شود اما بعضی زخمها خوب هم شوند جایشان می ماند..!
به عمه میگویم دلم قدم زدن میخواهد اصرار دارد تنها نباشم اما دلم تنهایی میخواهد !
حالا روبروی آپارتمانشم کلید دارم ..اما همراهم نیست ..!
سر ظهر شده که به اینجا رسیده ام دستانم یخ زده بویژه سر انگشتانم و نوک بینی ام قرمز..!
نگاهی به زنگ میکنم..احساس میکنم غریبه ام !همیشه با شور وارد این خانه میشدم ..! گفته بود آپارتمانمان..!
دو دلی را کنار میگذارم با همان انگشتان یخ زده ی دردمند ،زنگ را میفشارم و کمرم را به دیوار میچسبانم توانایی بیش از این ایستادن ندارم ..
طول میکشد باز زنگ میزنم ..!
باز نمی شود ..قدمی به عقب بر میدارم که صدای باز شدن در باعث می شود بر گردم ..او را با قیافه ای در هم میبینم با دیدن من لحظه ای چهره اش متعجب بعد در هم فرو میرود ..شلوارکی کوتاه و پیراهنی مردانه که مشخص است سریع پوشیده شده چون یقه ی آن هنوز رو به داخل است و تمامی دکمه هایش باز ..!
دهان باز میکنم تا سلامکنم که صدای زنانه جهت نگاهم را عوض میکند..!
-کیه سردار جان!؟
چه خودمانی ..شبیه صاحب خانه ها..!
هنگامه..همان همکار معروف..!
با شلواری چرم مشکی که بوتی جیر تا روی زانویش را پوشانده و نیمتنه ای چرم از همان جنس و رژ قرمزی که بر لب کشیده !حقا که تندیسی زیبا و دلفریبیست..!
بر میگردم او را نگاه میکنم دقیق شاید پی چیزی هستم ..یافتمش..
رد رژلبی سرخ بر گونه نزدیک به لبهایش..!
نمیدانم حالم چیست..لحظه ای حس میکنم چیزی از سر روی من ریخته شده و تا نوک انگشت ادامه دارد ..اما نمیدانم سرد است و من از سرمایش سوخته ام یا داغ است !
هر چه هست هم جانم هم جسمم را می سوزاند..!
https://t.me/+FG9VeIKBR9RlOWFk | 16 | 0 | Loading... |
10 پارت جدید بالاتر❤️🫀 | 13 | 0 | Loading... |
11 💯با آفر های ویژه اکانت پرمیوم بگیر💯
🔠🔠🔠🔠🔠🔠🔠 🔠🔠🔠🔠
⭐️ اشتراک تلگرام
🖥 اشتراک یوتیوب
🎶اشتراک اسپاتیفای
🎥اشتراک نتفلیکس
🍏اشتراک اپل موزیک
🔼خـریـد VPN هـای پـرسـرعـت بـا قـیمـت هـای اسـتـثـنـایـی🔽
⭐️@premiumshop13 ⭐️@premiumshop13
⭐️@premiumshop13 ⭐️@premiumshop13 | 20 | 0 | Loading... |
12 پارت واقعی(vip)
#پارت_۳۴۰
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
آن روز جهنمی را هرگز فراموش نخواهم کرد..!
همان روزی که او و مادرش روبروی هم از زنش..زنی غیر از من سخن گفتن و ساعتی بعد در حضور همه خود او مرا با خاک یکسان کرده بود ..مرا..قلبم را..عشقم را…
آن رو ز باور نکردم شنیده ها را پی آنها رفتم ..
وقتی مرا دیده بود خیره در چشمان پف کرده زلالم خیره شد..اول نگاهش را دزدید ..زن عمو هم کنارش بود خوب یادم است وقتی به النا نگاه کردم ..رینگی طلایی در انگشت دست چپش بود..رنگ طلایی که برقش مثل خاری در چشمم فرو رفت..اما تا آنجا هم باور نکرده بودم ..!
وقتی دوباره نگاه اشکی ام او را نشانه رفت و اخمی کرد..نفسش را با صدا بیرون داد..!
-با اجازتون مطلبی و من و سردار جان میخواستیم بگیم البته باید زودتر میگفتیم ولی منتظر بودیم کمی حال چیدا جان بهتر بشه..!
بلاخره یه سیب میندازی بالا هزارتا چرخ میخوره تا پایین بیاد ..!قسمتشون نبود..!
درست نبود..نه پسرم ..تو میگی ..
-تمومش کن مامان ..
دستی به صورتش میکشد..!
رعایت حال مرا میکردن!؟الان یعنی بعد از یک هفته درستش بود !؟
-سردار و النا با هم نامزد شدن ..یعنی محرمن..یک هفته ای هست..!
سالن در سکوت فرو می رود ..!
دیدید اشک چشم را..!؟در این لحظه قلب من گریست ..قلبم اشک ریخت ..باور نداشت این بی وفایی را..!
دیگر نمی دانم چه شد ..عمه جیغ کشیده خانجون بر صورت خود زده..و آقاجان که روبروی او ایستاده و سیلی در گوشش نواخته ..!
https://t.me/+uj2uKevmvPg5NGQ0 | 17 | 0 | Loading... |
13 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
چیدا
https://t.me/+OFLtCkhOFV85NzBk
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
بن بست واهیلا
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴 | 6 | 0 | Loading... |
14 دورهمی حضوری در تهران / Listening Party آلبوم جدید ZAYN
ظرفیت محدود؛ تهیهی بلیت و کسب اطلاعات بیشتر از طریق ارسال Z به آیدی تلگرام @mahdi_khoshnoud
Channel: @mahdikhoshnoud13 | 15 | 0 | Loading... |
15 #پارت_۳۳۲
پارت واقعی vip
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
-بخور دردت بجونم درست میشه همه چی..!
راست میگوید شاید درست شود اما بعضی زخمها خوب هم شوند جایشان می ماند..!
به عمه میگویم دلم قدم زدن میخواهد اصرار دارد تنها نباشم اما دلم تنهایی میخواهد !
حالا روبروی آپارتمانشم کلید دارم ..اما همراهم نیست ..!
سر ظهر شده که به اینجا رسیده ام دستانم یخ زده بویژه سر انگشتانم و نوک بینی ام قرمز..!
نگاهی به زنگ میکنم..احساس میکنم غریبه ام !همیشه با شور وارد این خانه میشدم ..! گفته بود آپارتمانمان..!
دو دلی را کنار میگذارم با همان انگشتان یخ زده ی دردمند ،زنگ را میفشارم و کمرم را به دیوار میچسبانم توانایی بیش از این ایستادن ندارم ..
طول میکشد باز زنگ میزنم ..!
باز نمی شود ..قدمی به عقب بر میدارم که صدای باز شدن در باعث می شود بر گردم ..او را با قیافه ای در هم میبینم با دیدن من لحظه ای چهره اش متعجب بعد در هم فرو میرود ..شلوارکی کوتاه و پیراهنی مردانه که مشخص است سریع پوشیده شده چون یقه ی آن هنوز رو به داخل است و تمامی دکمه هایش باز ..!
دهان باز میکنم تا سلامکنم که صدای زنانه جهت نگاهم را عوض میکند..!
-کیه سردار جان!؟
چه خودمانی ..شبیه صاحب خانه ها..!
هنگامه..همان همکار معروف..!
با شلواری چرم مشکی که بوتی جیر تا روی زانویش را پوشانده و نیمتنه ای چرم از همان جنس و رژ قرمزی که بر لب کشیده !حقا که تندیسی زیبا و دلفریبیست..!
بر میگردم او را نگاه میکنم دقیق شاید پی چیزی هستم ..یافتمش..
رد رژلبی سرخ بر گونه نزدیک به لبهایش..!
نمیدانم حالم چیست..لحظه ای حس میکنم چیزی از سر روی من ریخته شده و تا نوک انگشت ادامه دارد ..اما نمیدانم سرد است و من از سرمایش سوخته ام یا داغ است !
هر چه هست هم جانم هم جسمم را می سوزاند..!
https://t.me/+FG9VeIKBR9RlOWFk | 12 | 0 | Loading... |
16 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
چیدا
https://t.me/+OFLtCkhOFV85NzBk
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
بن بست واهیلا
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴 | 2 | 0 | Loading... |
17 . | 42 | 0 | Loading... |
18 ⛔دختر حاج مراد حجره دار معروف شهر با اینکه نامزد داره با راننده ی باباش ریخته رو هم 😰😰😱😱
زبونم رو روی لـ.بهای خشک شدهام کشیدم و به اون که حالا نگاهش روی لـ.بهام نشسته بود نگاه کردم و بی اراده دستم رو تو موهاش کشیدم که یک لحظه، شاید هم یک ثانیه یا یک صدم ثانیه طول کشید که جامون باهم عوض شد.
حالا من روی زمین بودم و مسیح با اون وزن سنگینش روی تـ.نم بود.
نفس زنان سرش رو بهم نزدیک کرد و غرید:
_داری چیکار میکنی دخت...
بی اراده لبامو روی لب های داغش گذاشتم و با چشیدن خیسی لـ.بهاش حرف رو تو گلوش خفه کردم.
با تمام نابلدیام تو این کار به موهاش چنگ زدم و لـ.بهای نرمش رو بیشتر بو.سیدم..!
حریصانه چنگی به پهلوم زد و دست شو روی شکمم به گردش در آورد
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
24پاک | 1 | 0 | Loading... |
19 -
بعد اینکه بچمو به دنیا بیاری میتونی گمشی از زندگیم بری🤰❌
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
با بغض نگاهی به صورت بی حسش می اندازم و با چشمانی پر لب میزنم:
- این بود عشقت؟ تو نبودی میگفتی سه نفری زندگی میکنیم؟!
پوزخندی به صورتم میزند و به شکم برآمده ام اشاره میکند و میگوید:
- چیه نکنه فکر کردی با دختر قاتل بابام و داداشم زندگی ایی عاشقانه میسازم؟
نچ خانوم خانوما از این خبرا نیست!
اشک هایم میچکد و من نمی دانم چه بگویم تا قانعش کنم و تنها چیزی که لب میزنم این است که من بی گناهم...
فریادش خانه را به لرزه در می آورد:
- من فقط ۱۰ سالم بود که اون پدر حرومزاده ی تو جلوی من خونوادمو کشت...
دیوانه وار وسایل خانه را میشکند و عربده هایش به آسمان می رود، در گوشه ایی از خانه خود را جمع میکنم و دستم را روی شکمم میگذارم و از درد به خود میپیچم...
- هیراد بچم....
توان اینکه حرف بزنم را دیگر ندارم و فقط به خونی که از بین پاهایم سرازیر شده خیره میشوم که هیراد با حیرت جلویم زانو میزند...
- نفس خانمم آروم باش خوب؟
قربونه اون چشمهای قشنگت بشم من غلط کردم گوه خوردم اصلا...
از زیر پاهایم میگیرد و به سمته بیرون میرود و من را هول زده داخله ماشین میگذارد و سریع خود سوار میشود.....
- هیراد فدای اون دردت بشه توروخدا دووم بیار من اشتباه کردم....
چشمهایم بسته میشود و دیگر صدایش را نمیشنوم....
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
#رمان_منتخب_سال👌‼️
23پاک | 1 | 0 | Loading... |
20 پارت جدید❤️🫀 | 10 | 0 | Loading... |
21 ❗️عضویت وی آی پی شروع شد.
بیا ببین تو وی آی پی چه اتفاقاتی افتاده.
برای خوندن پارتها وی آی پی و دریافت عضویت دائم به قیمت 40 تومان آیدی زیر پیام بدین.👇🔐
@mohaddeset | 58 | 0 | Loading... |
22 #part266
🧊🍬عاشق بیگناه🍬🧊
دستم را کشید و کنارش نشاندم و دستم را میان دستانش فشردم.
_تنهایی سخته دردونه.
سرم را تکان دادم و گفتم:
_الان بخواب صبح کلی کار داریم.
با فشار کم دستم روی تخت دراز کشید.
خواستم بلند بشم که دستم را گرفت و اجازه نداد بلند شوم.
_بیا کنارم بخواب.
مخالفتی نکردم و کنارش دراز کشیدم ، آغوش گرمش را برایم باز کرد.
پتو را روی هردومان کشیدم و منتظر ماندم بخوابد.
چشمان از خستگی روی هم افتاد و بخواب رفتم.
❀
❀
کنار مامان گلی نشستم ، چقدر سخت بود.
کسی را که این همه سال همدمت بود را به زیر خاک بفرستی.
بابا و عمو سرپا ایستاده بودند و من کنار مامان گلی کنار قبر آقاجون نشسته بودیم.
دو زنی که کنار مامان گلی بودند ، آمدند و عرض تسلیت کردند.
بابا با چشم و ابرو به چیزی اشاره کرد ، نامفهوم سرم را به منظور نفهمیدن تکان دادم.
به طرف جایی که اشاره میکرد برگشت و من نگاهش را دنبال کردم و با رسیدن به مردی که به سمتمان می آمد مات ماندم.
➳❥🍂➳❥🍂➳❥🍂➳❥🍂➳❥ | 56 | 0 | Loading... |
23 خلاصه نویسی تمامی دروس :)))📚♥️ | 9 | 0 | Loading... |
24 ﴿🔮﴾➳دوستداری واقعاشیفت کنی تو هاگوارتز ؟
﴿⚡﴾➳همه چی داریم از فن آرت و میکس های مختلف گرفته تاپشت صحنه فیلمها❤️🔥
﴿😎﴾➳ منبع میکس های سمی پاتری با آهنگای ترند خودمونیم✨
﴿🚂﴾➳پس سریع بدو بیا سکوی ❾¾ تا قطار حرکت نکرده 🪄 | 15 | 0 | Loading... |
25 🗞˖࣪ ༘༘اخبار سریال جدید هری پاتر و بازیگران فیلمای کلاسیک🪄 | 14 | 0 | Loading... |
26 دروشاپ کلییی مرچ/تیشرت جدید از بیلی ایلیش آورده 💙💙
🔵 بهترین و معتبرترین شاپ اینترنتی محصولات چاپی ✰💙々
میتونی طرح دلخواهت رو هم سفارش بدی ⨳ 💙💙
✅ T SHIRT SHOP ✅ T SHIRT SHOP | 4 | 0 | Loading... |
27 ❌دختر شر و شیطون حاجی مراد بودم.‼️
به اجبار به عقد پلیس مذهبی در اومدم، که غیرت و مردانگیش زبان زد بود!
از لجش با دوستام به پارتی شبونه رفتم،
توی مهمونی مست بودم یهویی پلیسا ریختن
تو خونه وقتی شوهرم منو تو بغل اون مرد دید😈🔥❌
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
16بپاک | 19 | 0 | Loading... |
28 ❌❗اخطار
لینک بعد از 2ساعت پاک میشه سریع عضوشید🌈
گیلاس شربت رو از روی میز برداشتم و نامحسوس و پرحرص بهش خیره شدم!
اومده بودم تا دلش رو بسوزونم... اومدم بهش نشون بدم بدون اون هم میتونم خیلی راحت به زندگیم ادامه بدم!
ولی... ولی اون انگار بخشی از منو از بر بود... اون بخش حسود و لجبازم رو... که حالا دست پارتنر جدیدش رو گرفته بود و با لبخند خاصش با بقیه معاشرت میکرد!
با حرص ازشون که زیادی به هم میومدن، چشم گرفتم و خواستم برم سمت سرویس که یهو دستی کمرم رو گرفت و به خودش چسبوند. نگاه عاشق کیان رو دیدم و اینو دیگه کجای دلم میذاشتم؟!
_ کیان ولم کن... باید برگردیم!
_ چرا؟!
_ حالم خوب نیست... میرم سرویس... تو هم برو ماشینو آماده کن تا بیام!
بدون اینکه اصرار کنه، قبول کرد و رفت. وارد سرویس شدم. لوازم آرایشمو درآوردم تا صورت رنگ پریدمو درست کنم. باید برای خداحافظی باهاش روبهرو میشدم... نمیخواستم بغض چشامو بخونه!
کارم تموم شد و خواستم برم بیرون که یهو همه جا تاریک شد. با ترس سریع از سرویس خارج شدم. اونجا هم چیزی معلوم نبود. انگار برق کل باغ رفته بود.
چند قدم برداشتم و خواستم کسی رو صدا کنم که یهو دست محکمی پر قدرت دور کمرم پیچید و منو از پشت به خودش چسبوند.
با ترس گفتم:
_ کیان تویی؟ چیکار میکنی؟!
_...
همه جا تاریک بود و این ترسمو بیشتر میکرد. نالیدم:
_ کیان...
اینبار اما برخلاف انتظارم صدایی سرد و خشن زیر گوشم پیچید:
_ ششش... کافیه فقط یک بار دیگه اسم نحسشو به زبونت بیاری تا دندونات تو دهنت خورد بشه عروسک... آروم بگیر تا نرم اون مردک رو از زندگی ساقط کنم!
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
16بپاک | 17 | 0 | Loading... |
29 ❗️عضویت وی آی پی شروع شد.
بیا ببین تو وی آی پی چه اتفاقاتی افتاده.
برای خوندن پارتها وی آی پی و دریافت عضویت دائم به قیمت 40 تومان آیدی زیر پیام بدین.👇🔐
@mohaddeset | 69 | 1 | Loading... |
30 #part265
🧊🍬عاشق بیگناه🍬🧊
بیشتر به خودم فشردمش و سرش را بوسیدم.
_مامان گلی عمر که دست ما نیست آروم باش.
اشک هایش را پاک کرد و پرسید:
_چجوری آروم باشم؟
تمام نگرانیم بخاطر قلب مریضش بود تا وقتی که آقاجون بود نمیگذاشت آب تو دلش تکون بخوره ، اما الان که نیست موضوع فرق کرده.
بابا خودش را جلوتر کشید و جدی لب زد.
_الان که نیست خودت رو اذیت بکنی فک میکنی آقاجون خوشحال میشه؟
به بابا نگاه کردم ، هیچکس حالش خوب نبود.
عمو مهدی و بابا در حال آرام کردن مامان گلی بودند.
با سنگینی نگاهی برگشتم و با نگاه امیر حسین پسر عمویم روبرو شدم.
چشم گرفتم و نگاهم را به مامان گلی دادم.
بلاخره بعد از گذشت چند دقیقه آرام شد.
بابا روبه من گفت:
_عسل دخترم پاشو مامان رو ببر اتاقش.
زیر لب چشمی گفتم و از زیر بازوی مامان گلی گرفتم.
وارد اتاق که شدیم مامان گلی آرام گفت:
_دردونه چه اتفاقی یهویی برات افتاد؟
با یادآوری اتفاقاتی که افتاده تلخندی زدم.
_اتفاقات زیادی افتاده که اونقدر زیاده که تا فردا تعریف کنم تموم نمیشه.
➳❥🍂➳❥🍂➳❥🍂➳❥🍂➳❥ | 75 | 0 | Loading... |
31 🚨 دختر امینم ازدواج کرد و تو هنوز عکساشو ندیدی و دراماشو نمیدونی🫵
🔥 تیلور سوییفت داره نامزد میکنه ❗️❗️
همایون شجریان به سحر دولتشاهی خیانت میکنه! و رئیس جمهور سقوط میکنه
✦ 。°˖ ✧✦ 。°˖ ✧✦ 。°˖ ✧✦ 。°˖ ✧
🔴 و تو هنوز هیچکدومو خبر نداری چون اینجا جوین نیستی😂
💬 𝐇𝐨𝐥𝐥𝐲𝐰𝐨𝐨𝐝 𝐖𝐨𝐫𝐥𝐝 | 33 | 0 | Loading... |
32 🤩اخبار جدید سه تا فیلم دیگه سیدنی سویینی که امسال منتشر میشن:
🤩فیلم کمدی 𝐀𝐦𝐞𝐫𝐢𝐜𝐚𝐧𝐚 با هالزی
🤩فیلم ثریلر 𝐄𝐝𝐞𝐧 با ونسا کربی و انا د ارماس
🤩فیلم ثریلر 𝐄𝐜𝐡𝐨 𝐕𝐚𝐥𝐥𝐞𝐲 با جولیان مور
🤔اولین چنل فارسی آپدیت سیدنی🤔
🤔🤩🤔𝑺𝒀𝑫𝑵𝑬𝒀 𝑺𝑾𝑬𝑬𝑵𝑬𝒀🤔🤩🤔 | 22 | 0 | Loading... |
33 سیدنی سویینی در نقش پرسفونه؟!؟🤩🤩 | 22 | 0 | Loading... |
34 برای اولین بار توی آسانسور باهاش آشنا شدم!
اون آروم بود... و بینهایت عصبانی... پارادوکس عجیبی که فقط از شخصیت اون مرد برمیومد!
درست لحظهای که انتظار داری داد بزنه و دعوا کنه، کلماتشو سرد و آروم توی صورتت میکوبه... تحکم صداش دقیقا همون چیزیه که برای تسلیم شدن بهش نیاز داری و اون اینو خوب میدونه!
گاهی هم تنها جوابی که ازش میگیری، سکوته... سکوتی که با هزارتا راز عجین شده و از همه چیز وهمانگیزتره!
یه ویژگی دیگه هم داره... یه عصای سفیدرنگ داره که همهجا همراهشه!
آره... اون نابینا بود ولی من کورتر بودم!
یه روز چشمامو باز کردم و فهمیدم همهچیز بازی بوده... حقیقت روبهروم بود... یه جفت تیلههای طوسیرنگ آشنا که پردهای از کینه و نفرت روشون سایه انداخته بود... تیلههایی که من از خیلیوقت پیش دلم رو بهشون باخته بودم!
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
https://t.me/+tyWMQbgh2OFhYTM0
10صبح پاک | 21 | 0 | Loading... |
35 بیا برات یه لیست چیدم از
بهترین رمان های تلگرام😎❤️🔥
در هر ژانری که دوست داری هست🥹
یه سر به خلاصه ها بزن👇😍
زن پلیس مذهبی بودم که غیرتش زبان زد بود.از لجش شبونه با دوستام به پارتی رفتم اما اون منو تو وضعیت دیدی که...🔥👀
🖤
عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞
🌪
دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥
🥂
با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧
🌙
شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن
🌱
دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣
🫧
پری کوهستان: شیطانی که عاشق
یه کشیش میشه!🔞
🕊
تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷
🧚♀️
من تو این قلعهی طلسم شده گیر کردم تانای؛ میشه خودتو برسونی؟! ⁉️
💕
دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩
✨
رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀
🎭
این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱
🔥
نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست
🫰
عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️🩹
🫀
اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و ..
🦋
مامور مخفی ای که توی ماموریت عاشق رئیس مافیا میشه
🖇
زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲
💍
اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳
👀
عاشقانهای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ
پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظرهای که واسشون میفته....!🤯
🍄
صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عموی مذهبیش میشه.....🔴🔴
👑
شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈
🎨
اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔
💎
تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠
🌸
ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد
❤️🔥
" روایت ِداستانِ مثلث عشقی "
سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋
❄
دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقهاش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه
🪐
ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده
🌈
جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. .
🎁
روایت دختر ستم دیده 16 ساله که برای رها
شدن از اجبار پدرش و برای ازدواج اجباری
مجبور میشه شبانه فرار کنه❤️🩹
♥
همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش میرسه و...
🌈
جهت شرکت در تب لیست👇
@Delbar_editam
10صبح پاک | 14 | 0 | Loading... |
36 ❌سرگذشت واقعی❌
خوندن این داستان به همه خانومها توصیه میشه... 👇👇
من مستانه شریف هستم
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
دخترِ یکی از معروفترین حجرهدارهای تهران، دور از چشم خانوادهام وارد مهمونیهای مختـ.لط میشدم.
وقتی بهم تجا.و.ز شد بخاطر ابروی خانوادهام سکوت کردم اما اونا با جون عزیزترین کسم تهدـیدم کردن تا با پلیسی که میخواست...ازدوج کنم، شب عروسیمون رازی برملا شد که...
ـ
ـ
برای خوندن داستان زندگیم کانالم رو دنبال کنید👇👇
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
https://t.me/+csknYPLNK8ZhMGQ0
24بپاک | 14 | 0 | Loading... |
37 _فکرش رو نمی کردم معشوقه ی خیانت کارم رو اینجا پیدا کنم
نگاه هانا ترسیده رویش نشست،نفس به نفسش ایستاد
-می دونی تاوان خیانت چیه ؟
سکوتش ،فریاد مرد را بلند کرد
-مرگ
دست زیر تاپش برد و سینه هایش را چنگ زد
هانا جیغ بلندی کشید ،اما واران فرصت نداد و رویش خیمه زد
-اونقدر خودمو بهت می کوبم که مرگ برات آرزو بشه
https://t.me/+zWncRtAw6glhMzA0
https://t.me/+zWncRtAw6glhMzA0
https://t.me/+zWncRtAw6glhMzA0
23بپاک | 10 | 0 | Loading... |
38 -نمیتونم دیگه ارتباطی عمیق با آدم ها بگیرم، چیزی از درونم چنگ میزنه به زخم هام و به روحم...🪽 | 19 | 0 | Loading... |
Repost from N/a
لیست رمان های جذاب با قوی ترین قلم😎🔥
خفن ترین رمانای انلاین😍🫀
مامور مخفی ای که توی ماموریت عاشق رئیس مافیا میشه🤤
🖤
عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞
🌪
دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥
🥂
با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧
🌙
شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن
🌱
دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣
🫧
پری کوهستان: شیطانی که عاشق
یه کشیش میشه!🔞
🕊
تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷
🧚♀️
من تو این قلعهی طلسم شده گیر کردم تانای؛ میشه خودتو برسونی؟! ⁉️
💕
دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩
✨
رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀
🎭
این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱
🔥
نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست
🫰
عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️🩹
🫀
اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و ..
🦋
مامور مخفی ای که توی ماموریت عاشق رئیس مافیا میشه
🖇
زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲
💍
اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳
👀
عاشقانهای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ
پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظرهای که واسشون میفته....!🤯
🍄
صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عموی مذهبیش میشه.....🔴🔴
👑
شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈
🎨
اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔
💎
تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠
🌸
ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد
❤️🔥
" روایت ِداستانِ مثلث عشقی "
سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋
❄
دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقهاش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه
🪐
ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده
🌈
جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. .
🎁
روایت دختر ستم دیده 16 ساله که برای رها
شدن از اجبار پدرش و برای ازدواج اجباری
مجبور میشه شبانه فرار کنه❤️🩹
♥
همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش میرسه و...
🌈
جهت شرکت در تب لیست👇
@Delbar_editam
10صبح پاک
1300
Repost from N/a
پارت واقعی رمان👇👇👇
ساعت یک بعد از ظهر در دفتر کارم نشسته بودم و کاری برای انجام دادن، نداشتم؛ وارد برنامه دوربین شدم تا نگاهی به وضعیت خانه و آوا بیاندازم.
با فعال شدن برنامه، آوا را دیدم که روی کاناپه نشسته و با صدای بلند میخندد و با ذوق دست میزند؛ ناگهان زنی پشت به دوربین با پیراهنی گلدار و نسبتاً کوتاه در حالیکه خودش را تکان میداد به او نزدیک شد و گونهاش را بوسید.
چشمانم از تعجب گرد شده بودند، نمیتوانستم آن زن را شناسایی کنم؛ همان طور که به صفحۀ موبایل خیره شده بودم، دوربین دیگری را که زاویهٔ بهتری داشت، فعال کردم؛ چیزی را که میدیدم باور نمیکردم؛ خانم شاکری با آن پیراهن بدون آستین و کوتاه برای آوا میرقصید!
با هر چرخی که میزد چینهای ریز پیراهنش تکان میخوردند و پاهای کشیدهاش نمایان میشدند؛ کمر باریکش را با تبحر خاصی حرکت میداد، گویی سالها برای این کار آموزش دیده بود!
شلوار جینهای ساده و شومیزهای آستین بلند همیشگیاش، تصویر دیگری از او در ذهنم ساخته بود؛ تصور میکردم که در تنهایی و خلوت هم، همین گونه لباس بپوشد یا نهایتاً یک بلوز و شلوار کاملاً راحتی و پوشیده تن کند.
اندام موزون و هیکل بینقصش با آن پیراهن خیره کننده بود و نظر هر مردی را جلب میکرد؛ احساس گرما و گر گرفتگی باعث شد تا در این فصل سرما، پنجره را باز کنم و سرم را بیرون ببرم؛ هوای سرد را با دمی عمیق وارد ششهایم کردم و سعی کردم با برخورد هوای سرد به صورتم از حرارت بدنم بکاهم؛ با صدای پیمان سرم را داخل آوردم و پنجره را بستم:
-داداش! چی کار میکنی؟ میخوای مریض شی و بیوفتی تو خونه؟! میدونی چقدر کار ریخته سرمون؟! کلی طرح باید آماده کنیم برای دبی؛ قرارمون با فرهادی اوایل اسفنده، باید بریم دبی و طرحها رو نشونش بدیم، اون وقت تو این سرما کلهات رو از پنجره کردی بیرون که چی بشه؟!
دستی میان موهایم کشیدم و سوییچ ماشین و موبایلم را از روی میز برداشتم و در حالیکه به سمت در میرفتم، گفتم:
-میدونم پیمان، نمیخواد یادآوری کنی! تا اون موقع طرحها آماده میشه، نگران نباش! ولی الان میخوام برم خونه، خستهام، فردا میبینمت!
-جون پیمان، اتفاقی افتاده؟! آوا حالش خوبه؟ حاجی...عمه خانم، حالشون خوبه؟
پیمان در کمال تعجب و پشت سر هم، پرسیده بود و از نگاه کنجکاوش مشخص بود که منتظر جواب است؛ حوصلهٔ جواب دادن نداشتم؛ دلم میخواست هر چه زودتر به خانه برسم و از نزدیک او را با پیراهنی که به تن داشت ببینم، اما برای اینکه آماج سوألات بیشتری قرار نگیرم، پشت میزم نشستم و سیگاری روشن کردم.
پک عمیقی به سیگار زدم که باعث تعجب پیمان شد، چشمان گرد شدهاش را به من دوخت و بعد از مکث کوتاهی پرسید:
-دوباره سیگار کشیدنو شروع کردی؟! چند وقته؟! تو که ترک کرده بودی! نکنه از وقتی سایه...
به اینجا که رسید، حرفش را قطع کرد و ادامه نداد؛ خوب میدانست که یادآوری خاطرات سایه آزردهام
🦋تمام بنرهای این رمان پارتهای واقعی هستند🦋
🌟🌟🌟
https://t.me/+smeAUGepQStjNmI8
https://t.me/+smeAUGepQStjNmI8
https://t.me/+smeAUGepQStjNmI8
10صبح پاک
2610
Repost from N/a
رمانی سراسر هیجان.خطر سکته قلبی❌🥲
وقتی شنیدم بدون من مجلس عقد گرفتن خون جلو چشامو گرفت
ماشین و سوار شدم و پا گذاشتم روی پدال و به سرعت رفتم سمت خونه..
مامان تا چشمش بهم افتاد ترسیده سمتم اومد و گفت:
آراج تو اینجا...؟
نتونست حرف بزنه
بدون در نظر گرفتن بقیه سریع وارد سالن شدم..
دست بردم و از کمر دختری که وسط سالن بود گرفتم..
وقتی دستم دورش حلقه شد و نگام کرد
نتونستم جلومو بگیرم و محکم لبامو قفل لباش کردم
بدون در نظر گرفتن جمعیتی که از تعجب شاخ دراوردن
ولییی بعدش چی میشه؟؟😱❗❌
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0
پسره میفهمه براش عقد گرفتن میاد وسط سالن و دست اولین دختری ک جلوش میخوره و میگیرع و میبوستش💦🔥❌
24پاک
1200
Repost from N/a
Show all...1000
Repost from N/a
⸝⸝ ꒰ 𝟏𝟏 : 𝟏𝟏 ⁞ ⌑ snsd tumbler 🏹
اگه دنبال ادیت تامبلرای ترند از گرلزجنریشن هستید اینجا جای شماست🪘
⌑🎻پر از فنمید های جذاب از تک تک اعضا و ادیت های هات و صافت˖ ࣪⊹
سریع جوین شو..مطمئن باش پشیمون نمیشی📜
⠀﹫ ⸺ 𝐕𝐈𝐈 少女時代𝟢𝟪𝟢𝟧 . °
2200
Repost from N/a
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
چیدا
https://t.me/+OFLtCkhOFV85NzBk
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
بن بست واهیلا
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴
1100
Repost from N/a
#پارت_۳۳۲
پارت واقعی vip
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
-بخور دردت بجونم درست میشه همه چی..!
راست میگوید شاید درست شود اما بعضی زخمها خوب هم شوند جایشان می ماند..!
به عمه میگویم دلم قدم زدن میخواهد اصرار دارد تنها نباشم اما دلم تنهایی میخواهد !
حالا روبروی آپارتمانشم کلید دارم ..اما همراهم نیست ..!
سر ظهر شده که به اینجا رسیده ام دستانم یخ زده بویژه سر انگشتانم و نوک بینی ام قرمز..!
نگاهی به زنگ میکنم..احساس میکنم غریبه ام !همیشه با شور وارد این خانه میشدم ..! گفته بود آپارتمانمان..!
دو دلی را کنار میگذارم با همان انگشتان یخ زده ی دردمند ،زنگ را میفشارم و کمرم را به دیوار میچسبانم توانایی بیش از این ایستادن ندارم ..
طول میکشد باز زنگ میزنم ..!
باز نمی شود ..قدمی به عقب بر میدارم که صدای باز شدن در باعث می شود بر گردم ..او را با قیافه ای در هم میبینم با دیدن من لحظه ای چهره اش متعجب بعد در هم فرو میرود ..شلوارکی کوتاه و پیراهنی مردانه که مشخص است سریع پوشیده شده چون یقه ی آن هنوز رو به داخل است و تمامی دکمه هایش باز ..!
دهان باز میکنم تا سلامکنم که صدای زنانه جهت نگاهم را عوض میکند..!
-کیه سردار جان!؟
چه خودمانی ..شبیه صاحب خانه ها..!
هنگامه..همان همکار معروف..!
با شلواری چرم مشکی که بوتی جیر تا روی زانویش را پوشانده و نیمتنه ای چرم از همان جنس و رژ قرمزی که بر لب کشیده !حقا که تندیسی زیبا و دلفریبیست..!
بر میگردم او را نگاه میکنم دقیق شاید پی چیزی هستم ..یافتمش..
رد رژلبی سرخ بر گونه نزدیک به لبهایش..!
نمیدانم حالم چیست..لحظه ای حس میکنم چیزی از سر روی من ریخته شده و تا نوک انگشت ادامه دارد ..اما نمیدانم سرد است و من از سرمایش سوخته ام یا داغ است !
هر چه هست هم جانم هم جسمم را می سوزاند..!
https://t.me/+FG9VeIKBR9RlOWFk
👍 1
1600