💦𝙃𝙤𝙩 𝙠𝙞𝙨𝙨💯
پاهاشو از هم باز کنی زبونتُ بکشی رو به.شتِ خیسش🩸👅💦 #بزرگسال❗❌ نویسنده: صدف🐚
Show more10 233
Subscribers
-4124 hours
-3677 days
-1 12630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
-تا خا.یه فرو کن تو ک.صش
کی.رشو تو دست گرفتم و به چ.چول خیس مهسا مالیدم
-اومممم جرم بدههه لی.تل کوچولو اوووف چه کی.ر کلفتی دارییییی
شروین تند تند تلم.به میزد و منم با شه.وت ک.صمو تو دهن مهسا گذاشتم و شروین به سینه هام چنگ زد
-کی باورش میشه دارم دوتا زن سن بالا داف میکنم؟ چه ک.صای تپلی دارید
زبون مهسا توم فرو رفت که جیغی از لذت کشیدم و شروین خودشو از مهسا بیرون کشید و روی تخت خوابید و غرید
-جن.ده های پولدار وقتشه دوتایی برام سا.ک بزنید
https://t.me/+IAxAfrBB6yc1ZmI0
پسره دوتا داف سن بالا رو تو آشپزخونه جر میده🙈🔞💦
4100
Repost from N/a
-تا خا.یه فرو کن تو ک.صش
کی.رشو تو دست گرفتم و به چ.چول خیس مهسا مالیدم
-اومممم جرم بدههه لی.تل کوچولو اوووف چه کی.ر کلفتی دارییییی
شروین تند تند تلم.به میزد و منم با شه.وت ک.صمو تو دهن مهسا گذاشتم و شروین به سینه هام چنگ زد
-کی باورش میشه دارم دوتا زن سن بالا داف میکنم؟ چه ک.صای تپلی دارید
زبون مهسا توم فرو رفت که جیغی از لذت کشیدم و شروین خودشو از مهسا بیرون کشید و روی تخت خوابید و غرید
-جن.ده های پولدار وقتشه دوتایی برام سا.ک بزنید
https://t.me/+IAxAfrBB6yc1ZmI0
پسره دوتا داف سن بالا رو تو آشپزخونه جر میده🙈🔞💦
2500
Repost from N/a
نگرانِ آدمهای اطرافت نباش تو برایم آنقدر ماه هستی که هیچ ستارهای به چشمم نمیآید...
#حمیدرضا_عبدالهی🦢🍃
7400
#پارت57
#خانزادهیدلربا
_دخترکوچولو #خیص کردی؟!
با خجالت سرشو پایین انداخت
_ببخشید خانزاده من کاره اشتباهی نکردم!
خندیدم : کی گفته تو کار اشتباهی کردی؟!
چیزی نگفتم دستمو رو بهشت کوچولوش کشیدم دستم پر از اب شد
_اووف دخترجون چقدر تو #خیصی!
اب دهنشو پرصدا قورت داد
_نترس ، میدونی الان باید چه کاری انجام بدیم؟!
_خانوم بزرگ گفت باید زنتون شم!
_خب میدونی چطور باید زنم شی؟!
سرشو تکون داد : نه اقا نمیدونم
خندید و دستمو رو بهشتت کشیدم
_ اینجایی که خیص شده رو میخورم و #میکنم و زنم میشی
متعجب نگاهم کرد که
جلوش زانو زدم و اروم تپلیشو بررسی کردم کوچولو بود و خیص... اب از دهن ادم راه مینداخت
نتونستم طاقت بیارم و اروم زبونمو رو تپلیش کشیدم اهی کشید و من بیشتر زبونمو رو تپلیش چرخوندم که یهو...🔞💦
https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
#کورشماگهدروغبگمشبزفافوکاملتوضیحداده❌
#دختربچهچهخیصشدهواسهخانزاده😳
6500
- کدومش به سوراخت میخوره؟
+ حق انتخاب دارم ارباب؟
- آره
+ پلاگ بزرگتر
- چرا بزرگتر؟
+ موقع فرو رفتنش درد بیشتری میکشم تا شما لذت بیشتری ببرین
مثل کسی که سالها تجربه این کار رو داره صحبت میکرد شاید اون دختر پتانسیل تبدیل به بردگی رو داشت و فقط منتظر بود عاشق یک نفر بشه
- بیارش
پلاگ رو به دستم داد و منم جلوی لب هاش گرفتم دهنشو باز کرد و تمام آب دهنشو به پلاگ چسبوند بطوری که قطره های غلیظ آب از پلاگ چکید.
پشتش رو به من و سرش رو پایین برد ک.ونش به بالا اومد با دو دستش ک.ون خودش رو باز کرد.
پلاگ رو به سوراخش مالیدم سوراخی که از آب ک.صش کاملا خیس بود با ورود نوک پلاگ کمی خودش رو جمع کرد.
سعی داشت صدایی ازش بیرون نیاد اما وقتی پلاگ به قسمت اوج برآمدگیش رسید ناله کرد و پلاگ در ک.ونش قرار گرفت.
باز و بست شدن سوراخش جالب و دیدنی بود و باعث تکون خوردن پلاگ شد دستمو به لای ک.صش کشیدم
- هنوزم زبون بازی میکنی؟
- من غلط بکنم ارباب
قلاده ش رو کشیدم رو به من شد و روی زانو نشست
- میخوایم یه بازی بکنیم
سرشو کج کرد و گوش به حرف شد
- یک تاس میندازیم اگه عدد زوج اومد باهات س.ک.س و دوباره ارضات میکنم اما اگه عدد فرد اومد با پلاگ توی ک.ونت باید کل خونه رو تمیز کنی
چشماش گرد شد و آب دهنش رو قورت داد...
ادامه پارت👇
https://t.me/+qKCQwq4C0rVkZTdk
https://t.me/+qKCQwq4C0rVkZTdk
#پارت_واقعی_رمان🔞
هـشـــدار❌
این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌
#براساس_واقعیت_زندگی_نویسنده🔞
4600
شیخ عربی که سوگولیشو جلوی زنش لخت میکنه و به زنش میگه بیا ک.صشو بلیس...🔞💦🍒
https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0
لخت توی بغل شیخ سینا نشسته بودم و خمار بوسش بودم که یدفعه زنش اومد توی اتاق و لبامو ول کرد.
خواستم از روی پای شیخ بلند بشم که محکم تر منو توی بغلش گرفت و ناچارا بیشتر تو خودم جمع شدم تا تنمو بپوشونم اما با حرف شیخ از جا پریدم
-بیا جلو ساریه وقتشه زن خوشگلم طعم ک.ص کوچولوی خیس عروسک تازه رو بچشه
ناباور بهش نگاه کردم که مصمم پاهامو از هم فاصله داد و ک.ص لختم جلوی چشمای دریده ی زنش به نمایش گذاشته شد
تقلا کردم و خواستم از دستش فرار کنم اما همش بی فایده بود و به محض اینکه زنش جلوی ک.صم خم شد نفسمو حبس کردم.
زبونشو آروم بیرون آورد و از پایین لیسی به تپلی خیسم زد که درجا جیغ بلندی کشیدم
خواستم پسش بزنم که حرکتشو تند تر کرد و مداوم روی #ک.ص صورتیم زبون کشید که کم کم شهوت تو وجودم رخنه کرد و داغ کردم
همینطور که سینا سینه هامو میمالید و نوکشونو میک میزد پاهامو بیشتر باز کردم و با فرو رفتن چ.چول صورتیم داخل دهن زن شیخ
جیغی از لذت کشیدم.
#چو.چولم داشت زیر فشار زبونش و لیس خوردن هاش متورم تر میشد و آب از سوراخم سرازیر بود و هر لحظه ممکن بود تو دهن زن شیخ به ارگاسم برسم
خمار لذت بودم که با فرو رفتن یهویی ک.یر کلفت شیخ تو باسنم نفسم از درد رفت وبلافاصله زن شیخ ذوتا از انگشتاشو توی سوراخ واژنم هل داد که جیغ بلندی کشیدم و............😱❌💯
https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0
https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0
https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0
دختر ایرانی که نامزدش اونو به یه شیخ عرب میفروشه و دست یه زوج جوون اماراتی میوفته و زن و شوهر هر شب سوراخای کوچولوشو به روش های مختلف به فاک میدن....⛔️🔥💦
7100
#پارت_5
صدای #تقه ی در باعث شد خودمو بیشتر زیر #میز فرو ببرم
سرمو بالا آوردم و به چهره سرد و #مرموزش نگاه کردم.
در باز شد و صدای شفیق به گوشم رسید:ـ اومدم دنبال کسی که متعلق به منه.بهم گفتن تو این شرکت اومده
به نفعته بگی کجاست وگرنه..
ــ وگرنه چی؟
تو داری تو شرکت من، تهدیدم میکنی؟
ــ زنم سر عقد #فرار کرده فکر کنم بدونی هر کاری میکنم تا اون دختر سلیطه رو به چنگ بیارم..
#امیرسام نیم نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد
با استرس لب زدم:ـ تو رو خدا اینکارو نکن
سرشو بالا گرفت خونسرد گفت:ــ خب بفرمایید بشینید جناب با هم حرف میزنیم
با این حرفش #وحشت تمام وجودمو گرفت..
بدون فکر دستمو بردم سمت #زیپ شلوارش، اونو پایین کشیدم.
ازینکه جلومو نگرفت مطمعن شدم داره باهام #بازی میکنه.
نگاهی متعجب به مردونگی کلفت و بزرگش کردم و آب دهنمو #قورت دادم..
ــ گفتین چشماش مشکیه و قد کوتاهی داره درسته؟
با این حرفش هول شده سر مردونگی #قارچیشو تو دهنم بردم که مکثی کرد و پاهاشو باز تر کرد و کفششو به بهشتم مالید
محکم و با حرص مکیدم.
صدای هیجان زده پیرخرفت به گوشم رسید:ـ میدونستم اهل #معامله هستی پسر
هر چی بخوای بهت میدم فقط بگو کجاست
قطره اشکی از گوشه چشمم سرازیر شد و کل اون مر*نگیشو تو دهنم کردم که دستشو #پشت سرم گذاشت و نزاشت تکون بخورم
ــ اما من همچین شخصیو با این مشخصات ندیدم
بهتره بیشتر ازین وقتمو نگیرین و ازینجا برین...
صدای تهدید شفیق و بعد کوبیده شدن در به گوشم که رسید خواستم بلند شم که گفت:- خودتو اون جوری ک من میگم، با #بدنم ارضـ ا کن.
- بشین رو زمین ب*شتتو بمال به کفشم.
کاری ک خواست رو با بی میلی انجام دادم...
خودمو بهش میمالیدم بهشتم اب افتاد.
همون موقع دوباره #مردونگیشو وارد دهنم کرد...
گلوم از بی نفسی #تنگ و تنگ تر میشد.تند تند توی دهنم تلمبه میزد که با صدای آخش و #مایعی که با فشار.......
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
⚠️❌امیرسام قاچاقچی سرد و بی رحمی که دنبال خدمتکار دوران بچگیاش سلداس حالا سلدا خودش با پای خودش وارد شرکتش میشه ..
اما سلدا کسی نیست جز یه فاحشه که معتاد به سک×سه و .......
https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0
به خاطر اینکه تحویلش نده زیر میز براش سا*ک میزنه و مجبورش میکنه با کفشش ارضـ*ا بشه😳💦💥
4000
Repost from N/a
_حامله نشدی تخم سگ؟
بغض کرده ارام لب زد.
_ یه بار دیگه فقط باهام بخواب. قول میدم حامله شم.
چنگی به با.سن نرم و ژله ای دخترک زد و دم گوشش غرشی کرد.
_ چندبار بکنمت حامله شی؟ خسته شدم.
دستش رو لای پای دخترک لرزان گذاشت و گفت:
_همین یه بار باهات میخوابم. حامله نشدی طلاق...
ضربه ای به دخترک زد و...
https://t.me/+obfA2s_j-ZVlZjZk
قباد کاشفی، مردی قدیمی و متعصب که با نازا بودن زنش یه زن دیگه میگیره و...
4400
Repost from N/a
_حامله نشدی تخم سگ؟
بغض کرده ارام لب زد.
_ یه بار دیگه فقط باهام بخواب. قول میدم حامله شم.
چنگی به با.سن نرم و ژله ای دخترک زد و دم گوشش غرشی کرد.
_ چندبار بکنمت حامله شی؟ خسته شدم.
دستش رو لای پای دخترک لرزان گذاشت و گفت:
_همین یه بار باهات میخوابم. حامله نشدی طلاق...
ضربه ای به دخترک زد و...
https://t.me/+obfA2s_j-ZVlZjZk
قباد کاشفی، مردی قدیمی و متعصب که با نازا بودن زنش یه زن دیگه میگیره و...
3210
Repost from N/a
_حامله نشدی تخم سگ؟
بغض کرده ارام لب زد.
_ یه بار دیگه فقط باهام بخواب. قول میدم حامله شم.
چنگی به با.سن نرم و ژله ای دخترک زد و دم گوشش غرشی کرد.
_ چندبار بکنمت حامله شی؟ خسته شدم.
دستش رو لای پای دخترک لرزان گذاشت و گفت:
_همین یه بار باهات میخوابم. حامله نشدی طلاق...
ضربه ای به دخترک زد و...
https://t.me/+obfA2s_j-ZVlZjZk
قباد کاشفی، مردی قدیمی و متعصب که با نازا بودن زنش یه زن دیگه میگیره و...
4100