✧ ساحلچشمانت ✧
به قلم : همتا . را معرفی رمان های نویسنده 👇 https://t.me/+u8NwWU7OczcwZWI0
Show more13 138
Subscribers
-2624 hours
-2867 days
+86330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
_لای این همه چربی چطوری میخوای اندامشو پیدا کنی آخه مادر ؟
اینم زنه که رفتی گرفتی ؟!
میبینم که محمدطاها تنها لبخند ریزی میزند و جرعه از چایش مینوشد
_ میشنوی چی میگم محمد ؟ مادر من به فکر خودتم ... الان باید دو سه تا بچه دورت رو گرفته بودن نه با این وضع
به حرف می آید : وضعم چشه مادر ؟ اگر مشکلتون ریحانه اس .... بذارین بگم بهتون کع من زنم رو همون طور که هست دوستدارم . لطفا تو زندگی ما دخالت نکنین
اولین بار بود که اینگونه محکم مقابل مادرش ایستاده بود
سر کج میکند و میخواهد بالا را نگاه کند که نگاهش به من می افتد و لبخند شرمنده ای میزند
https://t.me/+tgkEtYNsD28yNGVk
من جان میدادم برای این مرد
18500
#عروسکوچولو_2
_ شما بهم کلک زدی، قبل از ازدواج نگفتید دودول کوروش چقد بزرگه!
مامان جون ابرو هاش بالا پرید که کوروش نزدیک شد و آرنجم رو کشید.
_ شیطنت نکن گندم، بیا بریم بخوابیم!
_ آی ...ولم کن؛ چرا نمیزاری حرفمو بزنم؟ مگه دروغ میگم؟
به شلوار کوروش اشاره کردم.
_ اونجاش گندهس، دردم میگیره! باید عمل بشه.
انگار حرف من زیاد خنده دار بود که مامان جون ریز خندید.
_ عمل نداره که مادر، ما قبلا ختنهش کردیم بچه رو!
کوروش صورتش قرمز شده بود. بازومو چسبید و بی توجه به داد و هوارم تو اتاق رو تخت پرتم کرد و عصبی شلوارشو پایین کشید و ...
https://t.me/+TH-sljKRz5Y2MzBk
جلوی مادر شوهره میگه دودول پسرت بزرگه 😱😂😂😂 اونم به تلافی جلو و عقبشو جررر میدهه❌⚠️
27010
#عروسکوچولو_23
_ اجاقش کور میشه، یعنی چی؟
مامانجون نگاه عجیب و غریبی حوالهم کرد.
_ یعنی زبونم لال دیگه نمیتونه بچه دار بشه!
باز هم "هین" بلندی کشیدم.
_ مگه کوروش هم میتونه حامله بشه؟
صدای خندهش توی خونه پیچید و سرش رو تاسف بار تکون داد.
_ نه مادر؛ یعنی نمیتونه دیگه تورو حامله کنه!
لب هام رو جلو دادم و سرم رو کج کردم.
_ با دودول کوچولو تر بلد نیست حامله کنه؟
با صدای متعجب و حرصی کوروش لبمو گزیدم و پشت مادر جون قایم شدم که عصبی سمتم اومد و....
https://t.me/+TH-sljKRz5Y2MzBk
28010
#عروسکوچولو_2
_ شما بهم کلک زدی، قبل از ازدواج نگفتید دودول کوروش چقد بزرگه!
مامان جون ابرو هاش بالا پرید که کوروش نزدیک شد و آرنجم رو کشید.
_ شیطنت نکن گندم، بیا بریم بخوابیم!
_ آی ...ولم کن؛ چرا نمیزاری حرفمو بزنم؟ مگه دروغ میگم؟
به شلوار کوروش اشاره کردم.
_ اونجاش گندهس، دردم میگیره! باید عمل بشه.
انگار حرف من زیاد خنده دار بود که مامان جون ریز خندید.
_ عمل نداره که مادر، ما قبلا ختنهش کردیم بچه رو!
کوروش صورتش قرمز شده بود. بازومو چسبید و بی توجه به داد و هوارم تو اتاق رو تخت پرتم کرد و عصبی شلوارشو پایین کشید و ...
https://t.me/+TH-sljKRz5Y2MzBk
جلوی مادر شوهره میگه دودول پسرت بزرگه 😱😂😂😂 اونم به تلافی جلو و عقبشو جررر میدهه❌⚠️
42400
#عروسکوچولو_23
_ اجاقش کور میشه، یعنی چی؟
مامانجون نگاه عجیب و غریبی حوالهم کرد.
_ یعنی زبونم لال دیگه نمیتونه بچه دار بشه!
باز هم "هین" بلندی کشیدم.
_ مگه کوروش هم میتونه حامله بشه؟
صدای خندهش توی خونه پیچید و سرش رو تاسف بار تکون داد.
_ نه مادر؛ یعنی نمیتونه دیگه تورو حامله کنه!
لب هام رو جلو دادم و سرم رو کج کردم.
_ با دودول کوچولو تر بلد نیست حامله کنه؟
با صدای متعجب و حرصی کوروش لبمو گزیدم و پشت مادر جون قایم شدم که عصبی سمتم اومد و....
https://t.me/+TH-sljKRz5Y2MzBk
50220
#عروسکوچولو_2
_ شما بهم کلک زدی، قبل از ازدواج نگفتید دودول کوروش چقد بزرگه!
مامان جون ابرو هاش بالا پرید که کوروش نزدیک شد و آرنجم رو کشید.
_ شیطنت نکن گندم، بیا بریم بخوابیم!
_ آی ...ولم کن؛ چرا نمیزاری حرفمو بزنم؟ مگه دروغ میگم؟
به شلوار کوروش اشاره کردم.
_ اونجاش گندهس، دردم میگیره! باید عمل بشه.
انگار حرف من زیاد خنده دار بود که مامان جون ریز خندید.
_ عمل نداره که مادر، ما قبلا ختنهش کردیم بچه رو!
کوروش صورتش قرمز شده بود. بازومو چسبید و بی توجه به داد و هوارم تو اتاق رو تخت پرتم کرد و عصبی شلوارشو پایین کشید و ...
https://t.me/+TH-sljKRz5Y2MzBk
جلوی مادر شوهره میگه دودول پسرت بزرگه 😱😂😂😂 اونم به تلافی جلو و عقبشو جررر میدهه❌⚠️
32410
گندم دختری ۱۷ ساله که عروس یه تاجر جذاب و ثروتمند میشه!
پسری که خوشش از جنس زن نمیاد، اما شیرین زبونی های گندم کاری میکنه که پسره جذبش بشه و...🙊🔞💦
https://t.me/+TH-sljKRz5Y2MzBk
#ممنوعه_بزرگسال🔥🤤
شب زفاف دختره رو راهی بیمارستان میکنه🫢🥲
23600
Repost from ✧ ساحلچشمانت ✧
#عروسکوچولو_23
_ اجاقش کور میشه، یعنی چی؟
مامانجون نگاه عجیب و غریبی حوالهم کرد.
_ یعنی زبونم لال دیگه نمیتونه بچه دار بشه!
باز هم "هین" بلندی کشیدم.
_ مگه کوروش هم میتونه حامله بشه؟
صدای خندهش توی خونه پیچید و سرش رو تاسف بار تکون داد.
_ نه مادر؛ یعنی نمیتونه دیگه تورو حامله کنه!
لب هام رو جلو دادم و سرم رو کج کردم.
_ با دودول کوچولو تر بلد نیست حامله کنه؟
با صدای متعجب و حرصی کوروش لبمو گزیدم و پشت مادر جون قایم شدم که عصبی سمتم اومد و....
https://t.me/+TH-sljKRz5Y2MzBk
19900
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.