cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

wandering🔞girl♥️👻

🩸اگر بگویم حالم خوب است دروغ گفته ام چون سرگردانی روح من درمان پذیر نیست و من می دانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید🩸 #دختر_سرگردان♥️ ژانر:جنایی ، معمایی ، عاشقانه، مافیایی🩸 پارت گذاری روزانه"به جز جمعه ها"♥️ Link: @wandering_girll

Show more
Advertising posts
4 253
Subscribers
-824 hours
-567 days
-79530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Wandering🔞girl♥️👻 #part462 #تیانا +مهساااااا کجایی ، صدامو میشنوی؟!! +تو دیگه کدوم خری هستی دستمو ول کن تغییری ایجاد نشد برای همین عصبی زانومو آوردم بالا تا بزنم تو شکمش که سریعتر از من حرکت کرد و با دستش زانومو گرفت و مانع از ضربم شد. یهو نفهمیدم چیشد که حس کردم رو هوام و تازه فهمیدم که این آدم منو انداخته رو شونش و از صدای پاهاش فهمیدم که داره از یجا میره بالا و بعد از چند ثانیه یهو از یه ارتفاع پرت شدم پایین و کمرم محکم خورد به زمین که نه تشک رینگ بود انگار. تا اومدم بلند شم چراغا روشن شد و من تو همون حالت موندم و به کسی که جلوم وایستاده بود با شکاری ترین حالت ممکن داشتم نگاهش می کردم. +واکسن هاریتو نزدی این ماه؟! کمرم شکست بیشعور روانی وحشی‌ مثل آدم نمیتونی رفتار کنی نه ؟! تکیشه از بندای دور رینگ گرفت و اومد جلوی پام یه زانو نشست و دستشو دراز کرد تو صورتم و یه تار از موهام و کنار زد و آروم گفت: _با یه آدم مثل آدم رفتار میکنن عزیزم اینو یادت باشه همیشه تا دچار اشتباه نشی منم لبخند ملیحی زدم که چشماش رنگ تعجب گرفت و تا به خودش بیاد پامو آوردم بالا و از بغلم کوبیدم تو شونش و آرتا بود که به سمت چپ پرت شد. کمرم داشت تیر میکشید و چون نزدیک پریودیمم بود بدنم ضعیف شده بود واسه همین از طنابا گرفتم بزور بلند شدم و چپ و راست خم کردم خودمو تا گرفتگی کمرم بهتر بشه. یهو یادم مهسا افتادم و دور و اطراف و نگاه کردم اما ندیدمش به ناچار از آرتا پرسیدم: +مهسا رو چیکار کردی؟! _فرستادمش پیش به مربی خوب تا بهش دفاع شخصی یاد بده +خب مریضی مگه خودم بهش یاد میدادم _تو فعلا از خودت دفاع کن ببینم بلدی بعدا به یکی دیگه یاد بده +آها پس داری منو به مبارزه دعوت میکنی ، پس اگه اینجوریه همرو صدا کن بیان اینجا تا یه مسابقه واقعی تر داشته باشیم و کنارشم میتونیم شرط بندی کنیم و برنده هرچی‌ بگه بازنده باید انجام بده.
Show all...
❤‍🔥 22👍 3
Wandering🔞girl♥️👻 #part461 #تیانا پیام و دوباره بلند خوندم و خطاب به مهسا گفتم: +زود باش قصاب تو محل منتظره متعجب پرسید: _قصاب ؟! قصاب واسه چی‌ آوردن؟! از اینهمه سادگیش زدم زیر خنده و همونطور که جوراب پام میکردم گفتم: +خنگول منظورم آرتاعه دیگه قرار سلاخیمون کنه ترسیده نگاهم کرد و گفت: _تیانا جونِ تو خیلی میترسم من از این پسره واقعا حس میکنم گفته بریم باشگاه تا همونجا دخلمونو بیاره‌. +اینقدر ترسو نباش بچه جون _از من گفتن بود بعدا نگی نگفتی نفسمو با صدا بیرون دادم و بعد از گره زدن بند کتونیم رفتم در باز کردم و گفتم: +آماده شدی عروس خانوم؟! _آره آره بریم وارد باشگاه شدیم که مهسا پرسید: _اینجا که کسی نیست پس چرا تو گفتی اینجا منتظره؟! +اینجا نیست که گفت تو قسمتی که رینگ هست منتظرمونه یکم فاصله داره از اینجا اونور تر از استخره دنبالم بیا . بعد از یکم گشتن پیداش کردم که مهسا به چشمای از حدقه در اومده وایستاد و گفت: _یا خدا ، به جون هفت جدم من هنوز آماده مردن نیستم باور کن آرزوها دارم هنوز تیانا من نمیتونم من میرم . اومد برگرده که سریع از بازوش گرفتم و گفتم: +وای مهسا چرا اینقد ترسویی تو آخه این باتو کاری‌ نداره هدفش منم پس ساکت یه گوشه وایسا _من ترسو نیستم تو زیادی دل و جرعت داری چشم غره ای واسش رفتم و هولش دادم تا بره رو صندلی بشینه و خودمم رفتم سمت رینگ چشم چرخوندم ولی آرتا رو ندیدم ، شونه هامو بالا انداختم و به مهسا اشاره کردم بیاد پیشم و باهم شروع کردیم به گرم کردن. یکم گذشت و یهو کل سالن تاریک شد و چراغا خاموش شد و هیچ جا قابل دیدن نبود ، سریع دست انداختم کنارم و دست مهسا رو گرفتم و گفتم: +نزدیک وایسا تکون نخور تا بفهمم این پسره احمق داره چه غلطی میکنه همینطور که چشم میچرخوندم یهو حس کردم دست مهسا زیادی گنده شده و از حالت ظریف بودن خارج شده ، و تازه فهمیدم که این اصلا دست مهسا نیست و اومدم دستمو بکشم بیرون از دستش که نمیدونم کدوم خری بود که محکم دستمو گرفته بود تو دستش و ول نمی کرد.
Show all...
❤‍🔥 24😁 6👍 1
خوش اومدید ♥️🎉 ❌دوستان عزیز چنل VIP رمان #دختر_سرگردان 🔞💦 تاسیس شده و کلی از از چنل اصلی جلوتره امتیازات ویژه‌ی کانال vip شامل: 🩸شبانه 3 پارت 🩸بدون سانسور و شامل تمامی وانشات ها ❌تو چنل VIP دیگه خبری از تبلیغات نیست و فقط و فقط پارت های رمان گذاشته میشه ❌الان پارت 2000 ایم و شما اونارو هشت ماه دیگه میخونید و اینم بگم که🤫آرتا و تیانا عاشق هم شدن و تازههه روشامم عاشقِ.....شده بابای تیانا میره دبی و....🤭 ❌ روزانه پارت گذاری داره و پارت های #اروتیک و ممنوعه به دلیل مسائل #فیلترینگ کم کم از چنل اصلی پاک میشه و فقط و فقط تو چنل VIP گذاشته میشه‼️ برای دریافت چنل vip دختر سرگردان و پرداخت حق عضویت با قیمت ویژه ❌30❌ هزار تومن به آیدی زیر پیام بدید تا شماره حساب بگیرید👇 و یادتون باشه پیامک واریزی میاد پس فیش فیک نفرستید ♥️ @Imrobina 🩸 دوستان قیمت چنل VIP به مدت #محدود 🔞30🔞 هزار تومن هست اما به زودی افزایش قیمت میخوره❌ و اینم بگم حدودا یک ماه دیگه رمان به اتمام میرسه❌❌❌❌
Show all...
Wandering🔞girl♥️👻 #part460 #تیانا +به کتفم بابا بزار‌ هرچی‌ توانشه رو کنه واسم تا منم بهش نشون بدم تیانا کیه. همزمان که در اتاق و باز می کردم گفت: _هوفف از بس کله خری هیچی نمیتونم بهت بگم +آفرین به نتیجه خوبی رسیدی بعد مستقیم رفتم تو اتاق لباسا با چشمام دونه دونه لباس ورزشیارو نگاه کردم تا یدونه خوبشو پیدا کنم. یه نیم تنه جذب مشکی نایک با شورتک ستش و کتونی مشکی‌ نایک پوشیدم و به مهسا گفتم: +من برداشتم برو ببین تو چی میپوشی رفتم جلو آیینه و سرمو خم کردم پایین و موهامو جمع کردم و دم اسبی از بالا بستم که یهو یچیز یادم اومد و با ذوق گفتم: +دختر سر‌ میز داشتی با چشمات روشام و میخوردی همون لحظه با چشمای گشاد شده از اتاق اومد بیرون و متعجب گفت: _یعنی عین عقاب میمونی تو هیچی رو از دست نمیدی ، عوضی چشمت رو من بود کلا؟! +نه اسکل داشتم آرتا رو نگاه می‌کردم یهو چشمم به تو افتاد که داشتی روشام و نگاه می کردی. _خب چیکار کنم دست خودم نیست گفتم بزار یکم نگاهش کنم ببینم حسی چیزی بهم دست میده یا نه . +‏بنظرم بهترین نوع دوست داشتن اتفاقیه. موقعی که انتظار نداری میاد. اولشم با برنامه و شناخت و دیت بیشتر نیست. با هم که وقت میگذرونین میبینین هر چی میره جلو تر این فرق داره، حست متفاوته، بدون سؤال کردن از هم همو میشناسین. همو یاد میگیرین. این نوع کمه ولی خیلی خوبه. +توهم بسپر به زمان حالا الان که میخوایم باهم بریم مسافرت بهترین زمانه واسه لاس زدن نگران نباش خودم میندازمتون کنار‌ هم دمپاییشو از پاش در آورد و پرت کرد سمتم که جا خالی دادم و محکم کوبیده شد رو دیوار. _تو منو هی دست ننداز نمیخوام مارو کنار هم بزاری +ایشش بی لیاقت از خداتم باش با صدای‌ پیامک گوشیم حرفم نصفه موند ، سریع زدم روش و دیدم پیام از طرف آرتا بود. "من تو باشگاهم"
Show all...
👍 24😱 4
Wandering🔞girl♥️👻 #part459 #تیانا +نه عزیزم بگا نرفتیم اوشون بگا رفتن الانم پاشو بریم صبحونه بخوریم بدجور گشنمه _وای تو دیگی کی هستی الان خیلی ریلکس میخوای بری‌ بشینی صبحونه ام بخوری؟! +آره دیگه قتل که نکردم مهسا چقدر‌ بزرگش میکنی _تو نکردی ولی امکان داره آرتا بخواد دست به کشتنت بزنه جدا من که جلو دارش نیستم خود دانی تو هوا دستمو به معنی برو بابا تکون دادم و زدم بیرون و پیروز رفتم سمت عمارت ، وای کاش یه دوربین داشتم و ری اکشنش رو میدیدم . +سلام صبح بخیر با صدام شیدا و روشام متوجه حضور من و مهسا شدن و اونام مثل من سلام گرمی دادن و بلافاصله نشستم پشت میز و شروع کردم به خوردن. _تیانا آرتا رو ندیدید؟! راحله گفت انگار چند ساعتیه رفته تو استخر ولی هنوز نیومده واسه صبحونه مهسا لگد محکمی از زیر‌ میز زد به پام که با چشم غره تیزی از سمتم مواجه شد و اومدم بگم ندیدمش که روشام زودتر گفت: _اون عادتشه مامان وقتی بره استخر زودتر از سه ساعت نمیاد بیرون از اونجا . _سلام با صدای آرتا چشمای من و مهسا چهارتا شد و دروغ چرا هم استرس گرفتم هم داشتم از فضولی میمردم تا بفهمم چیشد اونجا و انتظار داشتم بیاد همین وسط از یقه لباسم بگیره و خفم کنه ولی در کمال خونسردی اومد و سر میز‌نشست . مهسا خم شد و در گوشم گفت: _فک کنم اصلا ندیده که اینقدر خونسرده زیر چشمی آرتا رو زیر نظر گرفتم تا ببینم واکنشی نشون میده یا نه که اصلا نگاهمم نکرد چه برسه به اینکه بخواد کاری کنه. دپرس‌ رو کردم سمت مهسا و مثل خودش آروم گفتم: +ای زهرمار همش تقصیر توعه _به من چه این زود اومده بیرون ندیده احتمالا با اعصاب خورد به ادامه صبحونم رسیدم و بعد از دوتا تیکه نون تست سیر شدم و بعد از تشکر با مهسا از میز‌ بلند شدیم. _وایسا با صدای خشن آرتا سرجام خشکم زد ، نکنه دیده؟!! خیلی خونسرد برگشتم سمتش و منتظر نگاهش کردم _برید آماده شید امروز خودم با مهسا رزمی‌ تمرین میکنم ولی توهم باید باشی یبار دیگه میخوام ببینم چیا بلدی +باشه مشکلی نیست نیم ساعت دیگه پایینیم بعد رفتیم سمت آسناسور که مهسا آروم گفت: _بگا رفتیم با این لحنش مطمئن شدم که گند کاریتو دیده و میخواد دخلتو تو باشگاه بیاره
Show all...
😁 22👍 5😈 2
Repost from N/a
سکـ س زن بیوه و حاجیِ مذهبی🙊🔞 https://t.me/+DVt_Hs7q0CE0Y2Fk #دارای_صحنه‌های_باز 💯💦💦
Show all...
Repost from N/a
س‌کس با پرستار بچه خواهرم توی انباری💋💦مشاهده رمان
Show all...
Repost from N/a
_فکر کن مدیر دانشگاه بفهمه دهن دانشجوی نمونش داره زیر کیـ*ـر شر ترین پسر دانشگاه گا*ییده میشه. اووف دهن داغت فقط به درد این میخوره کیـ*ـرمو سا*ک بزنی بیبی‌بوی♨️💦💦 https://t.me/+uyQVzN2BcDI1NDVk
Show all...
💢تا تابستون زندگی و شرایط مالی‌تو متحول کن💢 اگه بلد نیستی اینجا روشش رو گفته 👇 link
Show all...