𝑫𝑬𝑳𝑻𝑨𝑵𝐆 🌑✨

📚📚📚 #زندگیم_باش 🌸 #دنیا #قسمت_صد_سی_دو 👀🌿 چشام ناخودآگاه بسته میشد و شدت صدام بالاتر میرفت . رو ابرا سیر میکردم که سرشو عقب کشید با اخم نگاش کردم که با خنده مرموز گفت : نمیخوام ارضا شی دستشو آورد جلو ، کیلتوریسمم میمالید انگشت فاکش کم کم داشت میرفت نزدیک سوراخ کص*م که خودمو کشیدم بالا _ من میترسم تو چشام نگاه کرد و گفت : ترس نداره ، آروم پیش میریم . تو چشاش آرامش دیدم ، باعث شد خودمو بهش بسپرم . وقتی دستش بهم میخورد باعث میشد بیشتر تحریک بشم و نفسام به شماره میوفتاد . : جوون ، چقد خیسی انگشتش کم کم فرو کرد توم _ آیییی درد میکنه   : دردش یکم دیگه تموم میشه تکون دادن انگشتش سرعت گرفت بعدش دومین انگشتشو واردم کرد سعی کردم تحمل کنم درد کم کم جاشو به لذتی وصف نشدنی داد _ آهههههه خیلی خوبه بهم نگاه کرد وقتی عقب و جلو میکرد ، سعی میکردم چشام بسته نشه ولی نمیشد  انگشتش در آورد اومد نزدیکم کی*رشو مالوند به کصم _ اوممم بکن توم کیرشو رو سوراخم نگه داشت تو چشای خمارم خیره شد ، فشاری بهش وارد کرد با وارد شدنش صدام در اومد _ آخخخ بخاطر من چندلحظه ای وایساد ولی کم کم حرکاتش اوج گرفت صدای شلپ شلوپی که تو اتاق می‌پیچید حشری ترمون میکرد . و همین باعث میشد محکم تر توم بکوبه ، و صبرم طاقت فرسا میشد _ آهههههه آییی آه و ناله هام امیر جری تر میکرد : بهار تو ماله کی؟ صدام از لذت زیاد در نمیومد _ ماله توام : جوون تو ماله منی ، همچیت ماله منه بند بند بدنت ماله منه چند لحظه چشام بسته شد و برای چند دقیقه اوج گرفتم ولی به چنددقیقه نرسید یدفعه تمام انرژیم خالی شد تند تند نفس میکشیدم که داغی یچیزی رو تو کص*م حس کردم متوجه شدم امیرم ارضا شده امیر همونطوری روم افتاد دستش دورم حلقه شد : خیلی دوستت دارم اومدم بگم : من بیشتر که لباشو رو لبام گذاشت و بوسیدم آروم پچ زد و گفت : بگیریم بخوابیم؟ _ بخوابیم بلند شد دستمال برداشت خودشو تمیز کرد بعد منم تمیز کرد لبخندی زدم اروم گفتم : مرسی لبخندی زد و چشاشو باز و بسته کرد و رفت وقتی امیر رفت به زندگی جدیدم فکر کردم به اینکه من الان دیگه مسئولیتی به عهده دارم دیگه من اون دختر کوچولو سابق نیستم چقد زمان زود میگذره همیشه دوست داشتم بزرگ بشم تو افکار خودم بودم که صدای امیر بغل گوشم شنیدم : بهارررر؟! _ جونم : دختر تو که هنوز لباساتو عوض نکردی 📚📚📚📚 📚📚📚📚 کپی ممنوع ❌ ••• 『 @deltang_dep 』 •••

📚📚📚 #زندگیم_باش 🌸 #دنیا #قسمت_صد_سی_دو 👀🌿 چشام ناخودآگاه بسته میشد و شدت صدام بالاتر میرفت . رو ابرا سیر میکردم که سرشو عقب کشید با اخم نگاش کردم که با خنده مرموز گفت : نمیخوام ارضا شی دستشو آورد جلو ، کیلتوریسمم میمالید انگشت فاکش کم کم داشت میرفت نزدیک سوراخ کص*م که خودمو کشیدم بالا _ من میترسم تو چشام نگاه کرد و گفت : ترس نداره ، آروم پیش میریم . تو چشاش آرامش دیدم ، باعث شد خودمو بهش بسپرم . وقتی دستش بهم میخورد باعث میشد بیشتر تحریک بشم و نفسام به شماره میوفتاد . : جوون ، چقد خیسی انگشتش کم کم فرو کرد توم _ آیییی درد میکنه : دردش یکم دیگه تموم میشه تکون دادن انگشتش سرعت گرفت بعدش دومین انگشتم واردم کرد سعی کردم تحمل کنم درد کم کم جاشو به لذتی وصف نشدنی داد _ آهههههه خیلی خوبه بهم نگاه کرد وقتی عقب و جلو میکرد ، سعی میکردم چشام بسته نشه ولی نمیشد انگشتش در آورد و کی*رشو مالوند به کصم _ اوممم بکن توم کیرشو رو سوراخم نگه داشت تو چشای خمارم خیره شد ، فشاری بهش وارد کرد با وارد شدنش صدام در اومد _ آخخخ صدای شلپ شلوپی که تو اتاق می‌پیچید باعث میشد امیرحشری تر بشه محکم توم میکوبید و من صبرم طاقت فرسا میشد _ آهههههه کم کم بیحال شدم داغی یچیزی رو تو کص*م حس کردم بلافاصله امیر همونطوری بغلم کرد لبام بوسید : خیلی دوستت دارم _ من بیشتر لبخندی زد و گفت : بگیریم بخوابیم؟ _ بخوابیم بلند شد دستمال برداشت خودشو تمیز کرد بعد منم تمیز کرد _ مرسیییی لبخندی زد و چشاشو باز و بسته کرد و رفت به زندگی جدیدم فکر کردم به اینکه من الان دیگه مسئولیتی به عهده دارم دیگه من اون دختر کوچولو نیستم چقد زمان زود میگذره همیشه دوست داشتم بزرگ بشم تو افکار خودم بودم که صدای امیر بغل گوشم شنیدم : بهارررر؟! _ جونم : دختر تو که هنوز لباساتو عوض نکردی 📚📚📚📚 📚📚📚📚 کپی ممنوع ❌ ••• 『 @deltang_dep 』 •••

رمان تینجری با دخترآروم و پسر شیطون🤤🔞 ⁷صبح

انواع محصولات مراقبت پوستی زیر 100🤩🔥 قیمتای عالی با اشانتیون و ارسال رایگان🫀💋 ⁷صبح

خدمتکار خونه‌اش ناخواسته شاهد یکی از قتل‌هاش میشه و برای ساکت‌ کردنش...🤫❌ ⁷صبح

لوازم آرایشی فانتزی که تو اینستا دو سه میلیون میزارن اینجا با قیمتای مفت گذاشته🫣💜🫦 ²²