yᵢₙyₐₙg阴阳⸙ᴹᴼᴿᴺᴬ

⌊ᴛᴇᴀꜱᴇʀ𝗙𝗶𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻 🎥 °.•` «وانگجی! این چیه؟ چرا توی وان حموم توـه؟!» وانگجی روباه رو معرفی کرد: «این روباه کوچولوئه. با خودم آوردمش خونه چون زخمی شده بود و باید ازش مراقبت می‌کردم.» شیچن نگاهی بهش انداخت: «به نظر نمی‌رسه دیگه زخمی باشه... وانگجی! اون یه درنده‌اس!» وانگجی مخالفت کرد: «اون فقط یه موجود فانی و بی‌آزاره که هیچ درندگی ازش ندیدم!پاش هنوز زخمیه، اگه الان بیرونش کنم نمی‌تونه شکار کنه و ممکنه از گرسنگی بمیره.» شیچن با لحن نصیحت گونه‌ای جواب داد: «اگه می‌خوای نگهش داری پس یه کار کن سمت خرگوش‌های کم سن و سال نره.» وانگجی موافقت کرد و گفت: «باشه برادر. و همونطور که می‌بینی هیچ هولی جینگی این دور و بر نیست.» ___ وانگجی موقع گشت زنی شبانه‌ یه روباه کوچولوی زخمی رو می‌بینه. از طرفی هولی جینگ‌ها (روباه‌های معنوی که خرگوش‌های معنوی رو شکار می‌کنن) قرن‌هاست که دیده نشدن. پس به خیال اینکه دوست کوچولوش فقط یک روباه فانی و ساده‌اس اونو با خودش به مقر ابر می‌بره... ------- از هفته‌ی آینده، هر پنجشنبه منتظر آپ این فیک خفن باشید🦌♥️ ◄ #Teaser ▴ #SlyFoxDumbBunny ─ ᝰ @KuiYangFiction⏋

  *ੈ🗒✩‧₊•˚*ੈ🥃✩‧₊ حرف زدن با مردی که قراره بمیره چه فایده ای داره؟

این سریال پر از درسه، مثل بازی شطرنج، مثل بازی وی چی، باید حواست باشه حرکت بعدیت چی باشه چون هر حرکت تو سرنوشت خودت و یه عالمه ادم رو تحت تاثیر قرار میده.

#دیالوگ #شاهدخت_سلطنتی🦋

@YinYang_Daily 📖

این کصکش یه جور دیگه داره منو فشاری میکنه. حالا ببین تهش معلوم میشه اینم تناسخ کرده و داره با برنامه و حسابی این بار این دو نفرو میگاد که قشنگ خیالش راحت شه که یه بار دگ دهنشونو سرویس کرده‌ اینی که من دیدم هنوز دنبال انتقام زندگی قبلیشه. بعد تو این زندگی دختره اون اول داشت بهش نخ میداد نخ که هیچی رسما طناب خواستگاری رو انداخت گردنش این تاپاله رد کرد بعدم به ونشوان گفت من درحدش نیستم تو براش مناسبی بعد الان که ون شوان و لی رونگ باهم اوکی شدن دوباره داره خودشو میندازه به دختره😳😳 برگشته میگه اگه اون موقع من ازت خواستگاری میکردم باهام ازدواج میکردی. بیا برو کون باقالی شبیه سندرم دانایی با این قیافه مثلا عاشقت #شاهدخت_سلطنتی

شیچن مکث کرد: «ما هنوز درباره تنبیهی که بزرگان بخاطر رابطه تو و ییلینگ لائوزو برات در نظر گرفتن حرفی نزدیم.» وانگجی با صدای سرد و خشکی گفت: «پس حرف بزنیم.» شیچن لحظه‌ای درنگ کرد، بعد چرخید که باهاش رخ به رخ بشه. «با شلاق تأدیبه.» وانگجی می‌تونست صدای قلبشو تو گوشاش بشنوه. صدای برادرشو بطور مبهم و انگار از یه فاصله دور می‌شنید. «تعداد ضربات شلاق هنوز تعیین نشده.»

فقط کامنتای امشب کویانگ کلی تلفات داشتیم زیر چپتر امشب #دیمن_ددی_و_لان_کوچولوش از جمله خود من نمیفهمم چرا شیچن با اینهمه بالا پایین شدن غشارش ریق رحمت و سر نمیکشه و به امید خدا سکته نمیزنه بابا بمیر دیگه فقط جوری که عاشق ویینگه و شلاقم تخمشه حتی

  *ੈ🗒✩‧₊•˚*ੈ🪻✩‧₊ تو تنها خیر و شری هستی که تو این دنیا نمیتونم ازش اجتناب کنم.

#دیالوگ #شاهدخت_سلطنتی🦋

@YinYang_Daily 📖

امروز زیاد حرف سریالای یانگزی شد چند تا عکس از زیبایی و جذابیتای بانو ببینیم مستفیض بشیم✨

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ https://t.me/YinYang_daily/9671 اوکی حتما میام میگم واقعیتش نمی‌خواستم ببینم نمی‌دونم چرا جدیدا نمیتونم فیلم و سریال ببینم کلی سریال دانلود کردم ولی همشون همینجوری مونده🙁🙁☹️ ولی وقتی دیدم گفتین انگیزشیه و برا اونایی که رو مود خوبی نیستن و هر چی میدون به هیچی نمیرسن خوبه فکر کردم باید ببینمش😃

ایولللل دیدی حتما بیا نظرتو بگووو😍 منتظر بودید ما ببینیم؟😎

‌ ‌ ‌‌‌ ‌ راستی بچه ها منم فیلم وان اند انلی و دانلود کردم امروز فردا میبینم 😃😃😃 البته شاید بگید به ما چه ولی خب من دوست داشتم بگم😒😒😁😁😁

شیش ماهه بدنیا اومدیا😞