گوڵەباخ|Gulebax
Show more
230
Subscribers
-124 hours
-27 days
+130 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
5400
Photo unavailable
در جهانی که ما زندگی می کنیم؛ هیچ چیز، غیر ممکن نیست! کسی که تا دیروز تو را دوست داشته، امروز میتواند دوستت نداشته باشد. آسمانی که تا دیروز صاف بوده، امروز میتواند ابری باشد. کهکشانی که تا دیروز تنها بوده، امروز میتواند در محاصرهی میلیاردها کهکشان باشد. جدولی که امروز صد و هجده عنصر دارد، فردا میتواند بیش از صد و بیست عنصر داشته باشد و کسی که امروز عقیدهای شبیه به تو دارد ، فردا میتواند عقیدهی دیگری داشته باشد! جهان، دائماً در حالِ ارتقا و تغییر است و نمیتوان انتظار داشت آدمها و تفکر و احساساتشان همیشه بر یک قرار بماند... اینجا هیچ چیز، همیشگی و ثابت نیست! من این را پذیرفتم و بعد از آن از هیچکس هیچ انتظاری ندارم! نه انتظارِ تا همیشه ماندن و نه انتظارِ تا همیشه یک جور ماندن! من این را پذیرفتم و به آرامش رسیدم...
📷Lerzok
🗓20.05.2024
🕒15:00
@gulebax
6210
عزیزم، من شبیه مراسم خاکسپاری یک آدم گمنامم. بیهوده، ملالآور، فراموششدنی و نمیتوانم خودم را در سیاهی عزیز چشمهای تو ببینم و گریهام نگیرد که چرا ابری سفید نیستم، یا اسبی مست، یا داستانی از یک نویسندهی خوب. نمیتوانم فکر کنم چرا مورچهای سیاهم روی سنگی سیاه، و وقتی نوازشت میکنم اندوه را از انگشتانم به پوست خوشرنگ کمرت منتقل میکنم.
تو باران اردیبهشت منی، زندهام میکنی. اما برای کسی که تازه به کفنش عادت کرده، زندهشدن کار راحتی نیست. برای آدمی که در آینه دنبال خودش میگردد و رنجهایش را میبیند، زیباشدن و برازندهی تو بودن آرزویی محال است، خوشایند و محال، چه ترکیب دردناکی.
تو مثل خورشید از آسمان من عبور میکنی و من نور ستارهای نامرئی هستم که هزاران سال قبل مرده. من از تو گرم میشوم، و تو امیدواری من دوباره زنده شوم. هردوی ما غمگینیم، و هربار میبوسمت غمگینترت میکنم، و این سرنوشتِ حلزون محزونیست که خواست از خانهی کوچکش بیرون بیاید تا تو را ببیند، ای معشوق تمام شاعران تاریخ.
قرار بود این نامهای برای خداحافظی باشد، اما آدم چطور میتواند قلبش را دور بیندازد؟ من به تدریج محو میشوم، مثل دانهی برفی که در زمستان کف دستت پناه گرفتهباشد، تا تماشایش کنی و لبخند بزنی. تو همینجا بمان، مست بخند و دیوانه برقص، تا مطمئن شوم زخم بیهودهای برایت نبودهام.
همین و شبخوش...
@gulebax
7220
01:11
Video unavailable
نازانم کێن و ناویان چییە، ئەگەر ئێوە دەزانن تکایە بینێرن بۆم.
@gulebax
8800
ما زندهایم! صبح چشمهایمان را که باز میکنیم، نگاهمان که از پنجره اتاق به ابرهای دلربای این روزهای بهار میافتد، یادمان میآید زندهایم. یادمان میآید خیلی وقت است برای همهی این نفسهای آرامِ معمولی خوشحال نبودهایم. اصلاً یادمان رفته آخرین باری که نفس کشیدیم و پیش خودمان فکر کردیم چقدر خوب که زندهام! کی بوده. راستش ما آدمها عادت داریم وقتی چیزی از دست میرود یادش کنیم. نفس کشیدن، نفسِ عميق، خندیدن، دیدن لبخند آنها که دوستشان داریم یا اصلاً آنها که حتی نمیشناسیمشان! قدم زدن، آفتابِ پهن شده وسط اتاق، ديداری تازه از بالكن كوچک خانه، صدای همسايه بغلی و همسرش كه آلزايمر دارد. صدای پسرک پر سر و صدای محله از توی كوچه، سر ظهر روز تعطيل...
ما زندهایم هنوز و دارد یادمان میآید لذت خوشیهای كوچكی که چقدر مهماند و دوستداشتنی.
ما که با هم دل قوی میداریم تا سحرِ نزديک، زودتر سر بزند و زندگی با همان خوشیهای كوچک دوباره به چشمهایمان بخندد.
@gulebax
8710
9130
باید برایت بنویسم «من قدردان بودن تو هستم». باید بنویسم «تو نور زندگی من هستی و قبل از تو چیزی جز تاریکی به یاد نمیآورم!». باید برایت از لحظههایی بنویسم که در دنیای من جنگ است و آغوش تو امنترین جای جهان میشود و آنوقت تمام سربازها اسلحههایشان را زمین میگذارند و با پوتینهای خاکی به خانه برمیگردند؛ به آغوش کسی که دوستش دارند و بعد بهار میشود و درختان گیلاس شکوفههای سفید کوچکشان را میریزند روی میز آن کافهای که توش همیشه صدای عزیزشان میآید و بهار میشود و بعد عطر بهارنارنج آن خانهی قدیمی میپیچد توی تمام قصههای عاشقانه دنیا…
باید برایت بنویسم «تو پناه منی وقتی از روزگاری خستهام که سهمم نیست!». که پناه بودن در این زمانه، رفیق میخواهد و تو رفیق بودن را بلدی.
باید برایت بنویسم «دوستت دارم» و بعد بهار بیاید و درختان گیلاس شکوفههای سفید کوچکشان را بریزند روی میز آن کافهی دور که زنی به آن تکیه کرده و آخرین خاکستر سیگارش را روی زیرسیگاری آن میتکاند و بعد باران بگیرد و شانهای پناه زنی شود که دنیا را روی انگشتانش میچرخاند، اما از پس دلتنگیهایش برنمیآید!
باید برایت بنویسم «دوستت دارم» و میدانم بعد از آن بهار برای همیشه خواهد ماند…
@gulebax
9420