cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

رمان حاملگی ناخواسته

Show more
Advertising posts
839
Subscribers
No data24 hours
-147 days
-6630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#پارت_175 ناخودآگاه دلم لرزید و علی رضا صدایش آغشته به تمسخر شد: _زیادی خودت رو دسته بالا گرفتی زنداداش! لبم را گزیدم. فروشنده به طرفمان آمد و با لحنی پر از ناز و عشوه گفت: _این بهترین مارکمونه، عالیه! ضد آبه. اما من هنوز هم نگاهم به علی رضا بود که هر لحظه خشمگینتر از قبل میشد. با خود فکر کردم اگه جاش بود، یه‌سیلی میزد تو گوشم، این بشر واقعا بی عصابه! نگاهش را از پیشانی ام گرفت و پول خط چشم را حساب کرد. چرا به چشمانم نگاه نمیکرد؟ دخترک با عشوه سعی داشت مخ علی رضا را بزند، اما علی رضا عصبی تر از آن بود که هوش و حواسش را به دخترک دهد. بسته ی پلاستیک حاوی خط چشم را از فروشنده گرفت و تقریبا به سویم پرتاپ کرد. بعد هم عصبی به سوی در خروجی رفت .مات ماندم! مگر من چه گفته بودم که اینگونه خشمگین شد؟! لعنت به من! ‌از مغازه خارج شدم و خواستم به طرف ماشین بروم که ناگهان خشک شدم. جای خالی ماشین به من دهن کجی میکرد! دندان قروچهای کردم و از حرص نفس تندی کشیدم. به طرف خیابان قدم برداشتم. چطور به خودش اجازه میداد مرا اینگونه رها کند و برود؟! با حرص پایم را به جدول کنار خیابان کوبیدم و غریدم: _دیوونه ی گستاخ! با صدای ترمز وحشتناکی دو متر از جایم پریدم و با وحشت به پشت سرم نگاه انداختم. با دیدن علی رضا و لبخند روی لبانش ماتم برد. ابروهایش را بالا داد و با صدای بلندی گفت: _سوارشو زنداداش! صدای آهنگ بلند ماشینش تا هفت محله آنورتر هم میرفت. گیج بودم؛ چگونه میتوانست آنقدر تغییر شخصیت‌دهد؟ سست و بی حال سوار ماشین شدم و او بدون نیم نگاهی به طرفم، گاز داد و راه افتاد. کلافه از صدای بلند آهنگ چشمهایم را بستم، اما علی رضا با صدای بلند با خواننده همراهی میکرد و روی عصاب‌نداشته ی من ناخن میکشید. نیم نگاهی نامحسوس به نیمرخ اش انداختم. حاضر بودم قسم بخورم هیچ کدام از‌ حرف های خواننده را نمیفهمد!
Show all...
👍 5 2
#پارت_176 با حرص دست بردم و صدای ضبط را کم کردم. او هم ریلکس خم شد و صدایش را بلندتر از قبل کرد و همراه‌ خواننده داد کشید. جیغ زدم: _این ضبط کوفتی رو خفه اش کن! اما صدای جیغم در فریاد خواننده گم شد. دست به سینه و معترض به بیرون نگاه کردم. چرا اینگونه میکنی‌علی رضا؟ دردت چیست؟ آهی کشیدم. بالاخره رسیدیم! درِ ماشین را به هم کوبیدم و پیاده شدم و بدون توجه به علی رضا خودم را به خانه رساندم. با حرص ماتیک قرمز رنگ آتشین را روی لبم کشیدم، یکبار... دوبار... سه بار... نفس عمیقی کشیدم تا خشمم را کنترل کنم. موهایم را سفت بالای سرم جمع کردم. چشمانم کشیده‌ تر و زیباترشد. خط چشم را سخاوتمندانه به روی چشمانم کشیدم و قسم خوردم زیباترین چشم های آن مهمانی مال من باشد. آخر علی رضا گفته بود چشمانت همچین مالی هم نیست؛ باید به او ثابت میکردم. مژه هایم را با بهترین ریملم حجم دادم و لبخندی زدم. لباس مهمانی امشب را با احتیاط داخل کیفم جا دادم. یک ماکسی مشکی رنگ براق بود. به حلقه ی درون انگشتم نگاهی انداختم؛ اما فکر او همانند خوره به جانم افتاده بود ورهایم نمیکرد. سرم را جلو آوردم و با بغض نالیدم: _علی رضا داری با من چیکار میکنی؟ و زیر لب چندبار نامش را زمزمه کردم: _علی رضا... علی رضا... علی رضا. دلم به هم پیچ خورد. اسمش هم مثل خودش جذاب بود. با دست به دهانم کوبیدم. من چه داشتم میگفتم؟ با صدای پیامک گوشی ام به خودم آمدم. پویان نوشته بود: _پائین منتظرتم. لحن سردش از پیامک هم معلوم بود. شانه ای بالا انداختم: _خب به درک!
Show all...
👍 20👎 3 2
تورنومنت 500.000.000 تومانی بلک جک Galaxsys🏆🤩 از یکم تا هشتم آبان ماه🗓 هیجان انگیزترین تورنومنت ها را در تک بت تجربه کنید✅ ورود به سایت تکبت👇P4 http://tek903634.com http://tek903634.com تنها کانال رسمی تکبت👇🏻👇🏻 https://t.me/+GTBWThhtmVYxOTlk
Show all...
تورنومنت 500.000.000 تومانی بلک جک Galaxsys🏆🤩 از یکم تا هشتم آبان ماه🗓 هیجان انگیزترین تورنومنت ها را در تک بت تجربه کنید✅ ورود به سایت تکبت👇P4 http://tek903634.com http://tek903634.com تنها کانال رسمی تکبت👇🏻👇🏻 https://t.me/+GTBWThhtmVYxOTlk
Show all...
تورنومنت 500.000.000 تومانی هولدم فریز اوت♠️♥️ هر پنجشنبه ساعت 23:00⏰ هیجان انگیزترین تورنومنت ها را با ما تجربه کنید✅ برای شرکت در تورنومنت وارد پارس پوکر شوید👇p4 http://8NEYWAAK.com http://8NEYWAAK.com تنها کانال رسمی پارس پوکر 👇👇 https://t.me/+O-KeQ50nNK00YzE6
Show all...
تورنومنت 500 میلیون تومانی اسلات🎰🤩 📣 از 1 آبان ماه ساعت 11:00 صبح تا 5 آبان ماه ساعت 10:59 صبح ⏰ هیجان انگیزترین تورنومنت ها را با تکبت تجربه کنید✅ ورود به سایت تکبت👇p2 http://tek903634.com http://tek903634.com تنهاکانال رسمی تکبت👇 https://t.me/+GTBWThhtmVYxOTlk
Show all...
جنگ ایران و اسرائیل رسما کلی خورد، اطلاعات تکمیلی👇😱😳 خبرهای جنگ
Show all...
تورنومنت 100.000.000 تومانی بلک جک Galaxsys🏆🤩 از یکم تا هشتم آبان ماه🗓 هیجان انگیزترین تورنومنت ها را در تک بت تجربه کنید✅ ورود به سایت تکبت👇P1 http://tek903634.com http://tek903634.com تنها کاناب رسمی تکبت 👇👇 https://t.me/+GTBWThhtmVYxOTlk
Show all...
#پارت_173 لجبازی بیش از حد را جایز ندانستم. درحالیکه اخمهایم را به شدت به هم پیچیده بودم سوار ماشین شدم. اخمهایی که خودم هم میدانستم مصنوعیست! بعد از چند دقیقه تأخیر سوار ماشین شد و به راه افتاد. دستهایم را به هم قالب کردم و به روبه رویم خیره شدم. با خود گفتم: _انگار میپره تو استخر پر از عطر. چرا بوی عطرش اینطوریه؟ یه طوریه! خیلی خوبه. بی توجه به صدای ضربان قلب بیچاره ام، لبم را با زبان تر کردم و گفتم: _منو جلوی یه مغازه ی لوازم آرایشی پیاده کن. خرید دارم! آرام خندید و دل توی سینه ام گره خورد. جا خورده خیره اش شدم. گوشه ی چشمانش چین خورده بود و لبخند جذابی به لب داشت. آب دهانم را قورت دادم و حیرت زده نگاهم را دزدیدم. صدایش آمد: _بازم خرید؟ گیج گفتم: _چی؟ _بازم خرید داری؟ خریدات تموم نمیشن؟ گیج تر از آنی بودم که بخواهم جوابش را بدهم. ماشین را جلوی یک مغازه ی لوازم آرایشی پارک کرد و پرسید: _اینجا چطوره. باز هم جوابش را ندادم. در کمال تعجب زیپ ژاکتش را تا گردنش بالا کشید و کیف پول و گوشی اش را به دست‌گرفت. در ماشین را باز کرد و پیاده شد. با بهت نگاهش کردم. خم شد و از توی شیشه ماشین گفت: _چرا خشکت زده؟ مگه نمیخواستی خرید کنی؟ متعجب چشم گرد کردم: _مگه توئم باهام میای؟ صاف ایستاد و جوابم را نداد و به جایش ضربه ی محکمی به شیشه زد. از جایم پریدم و او غرید: _ماشینو بد جایی پارک کردم، میشه تشریف مبارکتونو بیارید؟ نفس عمیقی کشیدم و پیاده شدم. نگاه تندی به سویم پرتاپ کرد که باعث شد در خودم جمع شده و دست و پایم را گم کنم. جلو_ جلو به طرف مغازه راه افتاد و مرا مبهوت به دنبال خود کشاند. نگاه دقیقی به او انداختم. ژاکت مشکی رنگ و شلوار جین سرمه ای، شانه های پهن و ورزیده اش موقع راه رفتن تکان میخوردند و خوب دلبری میکردند.
Show all...
👍 2👎 1