بوسـ👅ـہ شـ🍭ـهوتۍ
ژانر: ددی مامی لیتل گرل💫🎀 به قلم: موکا💜🍡 روند پارت گذاری: روزی یک پارت🍑🍫 بنرا همگی پارت بنر هستن♥🔥 ناشناس نویسنده👇 https://t.me/Harfmanrobot?start=926087464
Show more4 120
Subscribers
-1224 hours
-857 days
-45330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
اوففف داره ک..ص دختره رو وسط خیابون میماله🔞🍑
https://t.me/+4EuFc45jVQ5jMjU0
🌙1 ظهر پاک🌙
17110
داستان تصویری گــــی 💦💦🔞🏳🌈
سسکی ترین داستان های شهوا'نی 🤤👇🏻
داستان تصویری سک.س با خواهرزن 🔥🔞
داستانای تصویری صحنه دار ددی لیتلگرل🍌💦🔞
https://t.me/+Mcj_c0g36WY3ZmQ5
https://t.me/+Mcj_c0g36WY3ZmQ5
🌙1 ظهر پاک🌙
17910
-چرا خیسی توله سگ...؟! 💦🔥
دستمو سمت ک.صم بردم و شیار ک.صمو مالیدم.
-آههههه آیییی امیررر ارضام کنننن
امیر لای پامو باز تر کرد و انگشتشو روی چاک ک.صم کشید: ببین جنده کوچولوم چطور حشری شده...؟! 🔥🔥
بی تاب کمرمو به تخت کوبیدم و نالیدم:
- زود باش ک.یرتو بکن توم اگه نکنیم بادمحون میکنم تو ک.صم آهییییی
اخمای امیر در هم شد:
- تو غلط می کنی جز ک.یر من چیز دیگه ای توش فرو کنی! دستت و بکش خودم ارضات می کنم توله سگ!
دو طرف ک..صمو گرفتم و بازش کردم... 🙈
امیر هم ک.یرشو وسط ک..صم مالید و به یک ضرب ک.یرشو تو ک.صم فرو کرد که جیغیراز سر لذت کشیدم.. 🔥🔞💦
https://t.me/+4EuFc45jVQ5jMjU0
https://t.me/+4EuFc45jVQ5jMjU0
🌙1 ظهر پاک🌙
20320
Repost from N/a
وقتی #ددی دست و پای #بیبیشو میبنده و به #اوج میرسوندش🔞🤤👇🏻
زنجیر وصل به #سینههامو برد تو دهنش و تکونش داد...#نیپلام حسابی سرخ و کبود و برآمده شده بودن که یهو زنجیرو با #دهنش کشید و ...💧👇🏻
https://t.me/+LGkISWq5RXNmZTY0
https://t.me/+LGkISWq5RXNmZTY0
🔥پارت #واقعی رمانمه🚷🤬
🌙1 ظهر پاک🌙
13000
Repost from N/a
پارت واقعی💀👇🏻#گی 💧
❗️از وسط پاش دستمو بردم جلوش و #دیک و #بیضشو گرفتم کشیدم......
_ عووففف ددیی! بسههه!! ببخشیددد!!!😭
_ حاضری چیکار کنی تا ببخشمت؟!!
_ عاایی!! هرکاری! هرکاری بگی میکنممم!!نشوندمش رو پام و من با پوزخند انگشتمو کوبیدم به دی*کش: میبینم یه نفر اینجا با وجود درداش سیخ شده!!
با دیدن اشکش عصبی شدم: من بهت گفتم جق نزن تا بیام؛ بعد تو اومدی با خرست سکس کردی؟؟🤨
https://t.me/+LGkISWq5RXNmZTY0
https://t.me/+LGkISWq5RXNmZTY0
🌙1 ظهر پاک🌙
15110
Repost from N/a
#رمان_گی❗️
خلاصه رمان: #گی_بودم اما به خانوادهی مذهبیم نگفته بودم تا اینکه بعد از دو سال موقتا از زندان آزاد شدم و فهمیدم اونا میدونن من با #پسر_همسایه...🤐😰👇🏻
قسمتی از رمان♨️ :
همشون #پاک بودن و منی که تو عمرم با هیچکس جز ارسلان نبودم، #نجس!...و چه #تلخ بود دیدن این عکس العملا...دیدن این نگاها و شنیدن پچ پچایی که گوشمو پر میکردن.....
" پسرم میگفت عکسای #لختش تو گوشی ارسلان بوده"
" شنیدم چشمش دنبال #پسراست"
" آره من به چشم خودم دیدم به پسر شهربانو #نخ میداد "
" ارسلان گفته #پول میگرفته و بهش سرویس....استغفرالله "
" چطور روش شده #برگشته؟ "
" مادر بدبختش بخاطرش #فلج شده "
و نوبتم شد و رفتم جلوتر برای گرفتنِ نون، اما نانوا جلوی همه نونو پرت کرد تو صورتم و گفت....🥲💔👇🏻
https://t.me/+LGkISWq5RXNmZTY0
https://t.me/+LGkISWq5RXNmZTY0
پن: یکی از بهترین رماناست🥺🥲#پارت_واقعی #اسکی_ممنوع ❗️
🌙1 ظهر پاک🌙
18000
Repost from N/a
دختر سکسی و لوندی که توسط یه زن پولدار اجیر میشه تا مخ پسر مذهبیش و بزنه و بتونه براش وارث بیاره و...💦🔞🔥
https://t.me/+vBS63Q__xWVmY2I0
https://t.me/+vBS63Q__xWVmY2I0
#دارایصحنههایبزرگسالان🔥🥵
🌙1 ظهر پاک🌙
22420
Repost from N/a
#داستانک_صکصی🔞
کلی داستانک از چالش هایی که خود ممبرها میفرستن توی این کانال آپ شده🍓💦
تموم داستان ها براساس واقعیته و برای افراد اتفاق افتاده🍑💧
گی لزبین و کلی داستان استریت پسر دختری🔥
ددی لیتلی و تریسام♨️🔗
هرکی براش اتفاق سکسی افتاده توی این چنل توسط ادمینش میذاره و بقیه با خوندن متنش دلشون رابطه می خواد👅💦🔞
https://t.me/+dRbFlrjIbq1lYWU8
https://t.me/+dRbFlrjIbq1lYWU8
500
Repost from N/a
👅#پرستار_هورنی
💦 پرستار مظلوم پایین شهری که شوهر مریضش بد توکفشه و هر شب بعد خوابیدن زنش جوری حساب بهشت صورتی پرستار رو میرسه که...
https://t.me/+vBS63Q__xWVmY2I0
https://t.me/+vBS63Q__xWVmY2I0
#دارایصحنههایبزرگسالانه 💦
🌙1 ظهر پاک🌙
24610
Repost from N/a
پسرکی که با دوستاش میره بار از قضا خطرناک ترین مافیای شهر هم اونجا در حال مست کردن بوده که یهو چشمش رو میگیره و میدزدتش😱
وقتی سوار #ماشین شدیم.
البته من رو پرت کردن روی صندلی عقب و در رو محکم بستن و اون مرد #خوفناک هم کنارم نشست.
به جون #دستگیره ی در افتادم و با #جیغ و داد لب زدم:
بازش کن...این #لعنتی...هق... #بازششش...
میون حرفم بودم که دستمالی روی دهن و بین ام نشست و خواستم نفسم رو #حبس کنم تا یه وقت از #نفس کشیدنم و استشمامش #بیهوش نشم امانشد وقتی داشتم از بی اکسیژنی هلاک میشدم!
تنها مقداری دم باعث شد که هنوز #کار به بازدم نکشیده نگاهم #تار بشه و تموم دنیای اطرافم #سیاه!
https://t.me/+UwA05NdInZsyZTg8
https://t.me/+UwA05NdInZsyZTg8
https://t.me/+UwA05NdInZsyZTg8
🔞🔞🔞🔥🔥🔥🔞🔞🔞🔥🔥🔥
13:30 پاک
100