خاطراتِ خاطره
1 424
Subscribers
-124 hours
-127 days
-4330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
به آدمایی که همیشه حالشون خوبه و همیشه پرشور و انرژی ان و رنگ و بوی زندگی میدن و وقتی حرف میزنن حس خوب میدن به آدم، عمیقا حسودیم میشه.
هربار که میفهمم اینترنتی نباید کفش
بخرم بازم دفعه ی بعدش این اشتباه رو مرتکب میشم. اگه شما هم مثل منید نکنید این کارو ممنون.
هربار که میفهمم اینترنتی نباید کفش بخرم بازم دفعه ی بعدش این اشتباه رو مرتکب میشم.
یه کفش گرفتم از maison.mazaheriyan
بعد نه تنها بعد از دوماه رسید دستم بلکه به حدی آشغاله که به لعنت خدا هم نمی ارزه.
هرروز که میرم دانشگاه اسمم رو مینویسن به دلایل مختلف، یه روز بخاطر پیرسینگ، یه روز بخاطر طرح شالم، یه روز بخاطر رنگ لباسم، یه روز بخاطر سیگاری که خارج از دانشگاه میکشم، یه روز بخاطر اینکه با دوسته پسرم بیرون از دانشگاه دست دادم، یه روز بخاطر اینکه به حراستی سلام ندادم، یه روز بخاطر اینکه شال سر کردم درحالی که همه سر میکنن تو دانشگاه و ...
و من دیگه نمیدونم باید دقیقا تو این نقطه ناراحته کدوم بخش از زندگیم باشم؟ ناراحت از دختر بودنم؟ ناراحت از جبر جغرافیا؟ ناراحت از بی پولیم؟ ناراحت از اینکه هیچ اینده ای قرار نیست داشته باشم؟ ناراحت از اینکه نمیتونم حتی مهاجرت کنم؟ دقیقا باید ناراحت کدوم بخش از این زندگی تخمی جهنمی باشم؟
امروز صبح با دامن بلند گلدار مشکی و یه شومیز مشکی کاملا اسلامی و شال مشکی که محجبه بودم رفتم دانشگاه و بهم گیر دادن و به سختی رام دادن داخل؛ تصمیم گرفتم برم از نمازخونه یه چادر گلدار بردارم و از این به بعد با چادر بیام دانشگاه؛ شاید باورتون نشه ولی با چادر گلدار هم نذاشتن برم داخل دانشگاه و حراست منو انداخت بیرون و گفتن این حرکت مسخره بازیه و من هم گفتم مسخره بازی نیست و میخوام با چادر بیام دانشگاه از این به بعد و گفتن که با این چادر مجاز نیست بیای دانشگاه بفرما بیرون وگرنه میفرستیمت کمیته.