cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

𝐕𝐊𝐓𝐊

وی‌ـ‌ـ‌ـ‌𝙑𝙆 ـکـ‌ـ‌ـ‌ـ‌وکـ‌ـ‌ـ‌ـ ꗃ 𝑼𝑵𝑲𝑵𝑶𝑾𝑵 : http://t.me/HidenChat_Bot?start=1278227099 ꗃ 𝑪𝑯𝑨𝑵𝑵𝑬𝑳 : https://t.me/Taekook_lovers0 ꗃ 𝑮𝑷 : https://t.me/taekook_gp

Show more
Advertising posts
926
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
-4030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

فکر کنم این اخرین پیام اینجاست مرسی که برای دوسال پیشم بودین، این واقعن برام ارزشمنده و قابل احترام ممنونم نازدونه ها باعث شدین کنارتون حس بودن کنار خانوادم رو داشته باشم و این اجازه رو داشتم که بزرگ شم،رشد کنم، و مکان امن برای کلماتِ خسته ی متن هام  و غصه هایی که تو قلبتون پنهان بود باشم و بابت این کاملا رضایت دارم. تو دیلی های بیشترتون هستم اما اگر دوست داشتین میتونین لینکش رو برام تو ناشناس بفرستین... هر چند سخت اما هر بودنی،نبودنی رو داره و هر اومدنی،رفتن. این موضوع ناراحتم میکنه، اما من دیگه اینجا چیزی نمینویسم. و در اخر اگه میخواین باهام در ارتباط باشین این دیلی پرایوتمه https://t.me/+NkN3ENioq6s4MTA8 و اگر شایستگی این رو داشته باشم قطعا روزی میرسه که شما رو به عنوان ریدر های فیکی که مینویسم میبینم و این باعث افتخارمه که تا الان هم نوشته هام رو میخوندین و کنارم بودین لطفن زیاد مراقب خودتون و روح زیباتون باشین و به جایگاهی که لیاقتش رو دارین برسین🦋✨ With love,S
Show all...
من اینجا زیاد فعالیت نمیکنم اینجا... اگه خواستین میتونین بیاین پرایوتم. https://t.me/+NkN3ENioq6s4MTA8
Show all...
_Kim Taehyung look at me! Taehyung looked him with his black ocean. And Jungkook said _Kiss me cause this is the last time that you can kiss me. Hold me between your arms and next to your shoulders cause this is the last time that you can hold me. Stay whit me like cause this is the last time that you can stay with me. Taehyung couldn't breathe well and just looked at him. _has our relationship gone? Jungkook took his cold hand. Closed his starly eyes and said: _This is the last time,but I wanna it become a start for new story. He paused and continued _It's not enough to start and not enough to end so what about a amazing memory that I have your kisses. your hugs and your hand when you stay with me.:) Taehyung took a step to close to him and kissed him slowly like rainy day that you don't have any umbrella and your heart becomes the hotes thing inside you and the rain's drops become the coldest thing outside you and touch your face. He kissed him between his arms for thirty minutes on that night. _𝐒
Show all...
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
You'll be the saddest part of me A part of me that will never be mine It's obvious Tonight is gonna be the loneliest You're still the oxygen I breathe I see your face when I close my eyes It's torturous Tonight is gonna be the loneliest:)
Show all...
من همیشه عاشقت میمونم پسر کوچولویِ تهیونگ.
Show all...
_فندک داری؟ با قورت دادن بزاق تلخش نفس کوتاهی کشید و سیگارشو بین لب هاش گذاشت و بی توجه به قطره های شیشه ای که از بالای سرش به سمت پایین میومدن به پسر رو به روش که به دنبال زیپوی نقره ایش میگشت خیره شد _میخوایی سیگار بکشی؟ با دادن زیپویِ نقره ایش به تهیونگ سوالشو زیر لب زمزمه کرد. میدونست که از دخالت کردن تو کار هاش متنفره اما از اینکه اون رو تو این اوضاع میدید باعث میشد قلبش فشرده تر بشه _اره. جواب سوالش رو داد اما ریه هاش سنگین تر شد، این جواب همون جوابی بود که میخواست بگه؟ چرا میخواست چیز دیگه ای بشنوه؟ مگه سیگار بین لب هاش منتظر گرمایِ اتیش زیپوی نقره ای جونگکوک نبودن؛ پس چرا برای ادامه ی خرفش مصمم نبود _سیگار کشیدن بهت میاد ته،اما سیگار نکش. با لبخند گفت اما ته دلش میدونست که هیچ تاثیری رو مردِ سردِ رو به روش نداره لبخند مصنوعی زد و عمیق نفس کشید _تو عطرتو ازم گرفتی، به جای عطرِ گردنت سیگار تنها جایگزینی هست که دارم. تو خودت خواستی که من پاکت های سیگارمو خالی کنم.. خواست ادامه ی حرفشو بزنه که گرمایِ عجیبی حس کرد. این گرما گرمایی نبود که بارون سردِ شب بتونه حرفش بشه. گرما و رطوبتی که باعث شد تهیونگ جونگکوک رو نزدیک خودش حس کنه. گرمایی که لب های تهیونگ میزبان لب های پسری شد که بی وقفه زیر بارون به بوسیدن شیرین لب های مردش ادامه میداد زمان زیادی نبود اما با فاصله گرفتن اون پسر قلبش خواستار آغوشی شد که برای زندگی نیازمند بود. و لب هاش خواستار بوسه ای شد که روحش نیازمند بود. و قلبش خواستار عشقی شد که وجودش نیازمند بود. و این بوسه شروع حسی بود که اجازه داد سیگار لب هاش چاله ی اب زمینی رو حس کنه که بارون نیمه شب اونو پر کرده بود. _𝐒
Show all...
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
New. Year.
Show all...
00:06
Video unavailable
تولدت مبارک خرس عسلی.
Show all...