cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

گلشن عشقThe rose garden of love

Advertising posts
801
Subscribers
+124 hours
+57 days
+4330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

کی درس عبرت می گیرید، ای ظالمان؟ نوشته کتایون تقی زاده بهائیان ایران، از شکرنسای پاکدل دهکدۀ گمنام نوک در خراسان گرفته تا ژینوس محمودی هواشناس محبوب در طهران، از منوچهر حکیم و علی مراد داودی، دو استاد خردمند و ممتاز دانشگاه طهران تا آن روستائیان کم سواد فریدن ، از مونا دخترک هفده سالۀ زیبای شیراز تا عبدالوهّاب کاظمی منشادی پیر نود و دو ساله در اطراف یزد، از مردان بازار تا زنان خانه دار، از غنی و تا فقیر، ازشهرنشین جهاندیده تا زارع و کارگر شهرک های دور افتاده، جمیع یک دل و یک زبان در برابر سیل خروشان امتحان مقاومت کردند و "میراث مرغوب لا عدل له" الهی را به همان پاکی و عظمت دیرین تسلیم نسل های آیندۀ خود نمودند. اکنون نوبت فداکاری و ایثار به روستائیان دهکدۀ احمد آباد رسیده که در مقابل ظلم شما همانند روستائیان روشنکوه، ایول، کتا و دیگر روستائیان بهائی که مورد ظلم و ستم شما قرار گرفته اند، با مقاومت و پایداری خود به شما بگویند این میراٍ مرغوب لا عدل له آنقدر گرانقیمت است که به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن آن نیستند. اما شما کی درس عبرت می گیرید؟ مگر رقص ملت ایران را در مرگ رئیسی ندیدید؟ مگر همین شما فردی را برای استوری کردن صحنه شادی مردم، بازداشت نکردید؟ درس عبرت بگیرید قبل از اینکه دیر شود. بخود آیید و دست از ظلم کوتاه کنید تا هموطنانتان در مرگتان گریان و نالان باشند. از قدیم گفته اند در تولدت همه شادان و تو گریان بودی طوری زندگی کن که در مرگت همه گریان باشند و تو خندان.
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
. غم زدا هر زمان از جفای کور دلان جام قلبت ز غم شود لبریز بامداد بهار یت گردد مثل حزن غروب در پائیز زندگانی شود به کامت تلخ زیستن گرددت مرارت خیز نام عبدالبها بران به زبان تا دهانت شود عبیر آمیز مست گردد مشامت از آن عطر جانت از هر غمی کند پرهیز نام او روح می دمد در جسم همچو باران به چهره ی جالیز یک مناجات از اوبخوان آنگاه‌ هرچه غم در دل است ، دور بریز واژه هایش چو بوی یاس سفید می دمد نفحه ی سرور انگیز محو شو در کلام جانبخشش از کمند غم جهان بگریز چهره ی دلگشای آن محبوب پیش چشمت بیار و اشک نریز درچنان وجد و حال و سرمستی همچو طفلی به دامنش آویز گو که تو فیق خدمتی بدهد به چنین عبد بی لیاقت نیز ح.صادق زاده
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
. .
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
غم زدا هر زمان از جفای کور دلان جام قلبت ز غم شود لبریز بامداد بهار یت گردد مثل حزن غروب در پائیز زندگانی شود به کامت تلخ زیستن گرددت مرارت خیز نام عبدالبها بران به زبان تا دهانت شود عبیر آمیز مست گردد مشامت از آن عطر جانت از هر غمی کند پرهیز نام او روح می دمد در جسم همچو باران به چهره ی جالیز یک مناجات از اوبخوان آنگاه‌ هرچه غم در دل است ، دور بریز واژه هایش چو بوی یاس سفید می دمد نفحه ی سرور انگیز محو شو در کلام جانبخشش از کمند غم جهان بگریز چهره ی دلگشای آن محبوب پیش چشمت بیار و اشک نریز درچنان وجد و حال و سرمستی همچو طفلی به دامنش آویز گو که تو فیق خدمتی بدهد به چنین عبد بی لیاقت نیز ح.صادق زاده
Show all...