cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کافه ی عشق

بزرگترین حسرتت خواهم شد ●━━━━━━─ ⇆ ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻

Show more
Advertising posts
639
Subscribers
No data24 hours
+107 days
+8930 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

عزیزم، حرف‌هایی هست برای نگفتن، و بوسه‌هایی هست برای رخ ندادن. این را که دیگر باید یاد گرفته باشی. بعضی خواسته‌ها برای برآورده‌ نشدن است. تو ناممکن عزیز منی. حسرتی که مرا زنده نگه می‌دارد. تو احتمال باران صبح پاییز منی. ممکن است رخ بدهی، و ممکن است نه. لب‌هایی هستی که می‌خواهم اسمم را صدا بزنند، و مرا ببوسند، و روزشان را برایم تعریف کنند. اما تو ترجیح می‌دهی سکوت خانه‌ام باشی. سیاه و سنگین. آخر چرا بوسه بودن برای آدم‌ها ترسناک است؟ چرا نمی‌توانند تسکین باشند؟ چرا ابر نیستند وقتی من خشک‌ و تشنه‌ام؟ به طرز غم‌انگیزی کُندم، و هر وقت می‌رسم دیر است. این را دیگر یاد گرفته‌ام. هیچ بندری برای من نمانده، و این قایق پیر به سرگردانی در دریاهای مزخرف ادامه خواهد داد. چه دریاهایی: رنج، فاصله، سکوت، درد. اما گاهی در تو کناره می‌گیرم، و وقتی مرغ دریایی می‌شوی و نزدیکم پرواز می‌کنی، از ذوق مثل کودکی سرخوش بلندبلند می‌خندم. تو قلبم را لمس می‌کنی، اما مقیمش نمی‌شوی. من لبت را نگاه می‌کنم اما نمی‌بوسم. ما از هم دور ایستاده‌ایم، و چون خانه‌ای نداریم، در همین فاصله زندگی می‌کنیم. فردا صبح اگر شد ببار. خیلی دلم برای رخ دادن تو تنگ شده است. دوست‌دار خنده‌های تو، و کسی که می‌داند سهم او نیستی اما دلیلی برای تمام کردن این تماشای دلخواه ندارد. #حمید _سلیمی
Show all...
1
○━ ᴹᴱᴹᴼᴿᴵᴱˢ ᵂᴵᴸᴸ ᴺᴱᵛᴱᴿ ᴮᴱ ᶠᴼᴿᴳᴼᵀᵀᴱᴺ ━──⇆
Show all...
😢 1🕊 1
از آن شب که رفتی در عزای فراقت ، بختم سیاه پوش شد ، همچون پَرِ کلاغ! سرنوشتم به کوری رفت و تقدیرم با حسرتی تلخ در امتداد چشمانم در انتظار آمدنت گریست... رفتی و من همچنان به اذن عشقت، کنارِ خیالت نشسته‌ام... گفته بودم من جز تو هیچ روزنه‌ای از امید برای زندگی‌ ، سراغ ندارم. حالا جوانی ام را ذره ذره در درد فراق میسوزانم! بی پروا دیوانگی میکنم با رویاهای شیرین خود تا شاید این کام تلخ روزگار را کمی تسکین دهد! من زانوی غم بغل کرده‌ام و غصه‌ی دوری تورا میبلعم! دیدی آخر این داغ وصله‌ی جانم شد و باران اشک آسمان قلبم را گرفت! فکرش را هم نمیکردم سهمم از این عشق آتشین خاکسترِ انتظار و دلتنگی شود... #شهاب
Show all...
😢 3🕊 1
سینه ام چون شمع میسوزد ولی پروانه نیست تشنه ی جام شرابم ساغر و پیمانه نیست هر کجا دیوانه ای دیدند به زنجیرش زدند مانده ام دیوانه ی هجران مگر دیوانه نیست رفتی و دیده ی ما در پی آن قافله ماند داغ عشقت را به سینه تا ابد پایانه نیست تیره شد روزم نه دل ماند و نه دیگر حال دل حال دل دیوانه داند کار صد فرزانه نیست خانه خالی کردم از درد دگر دردم تویی خوشتر از درد تو در کنج دل ویرانه نیست گر من از ساقی کنم یاری طلب عیبم مکن درد بی درمان ما را جز مِی و میخانه نیست از پریشان خاطری، افتاده ام مست و خمار جز خیالت روز و شب در خانه ام هم خانه نیست حیف صد حیف فلک از دست من دستت گرفت حال دستم شد تُهی دستان آن جانانه نیست از بن هر مژه ات اشک روانست راحم این چنین اشک روانت را چرا شکرانه نیست #راحم_تبریزے
Show all...
👏 3🕊 1
اولین بار که اهلی شدم ، بخاطر شازده کوچولو بود ... همین الآنم تا چشمم میخوره به گندم زارِ طلایی یادِ موهای اون میفتم بعد از شازده دیگه هیچ وقت نخواستم کسی اهلیم کنه تا اینکه یه نفر بی اجازه ی من با چشمای مشکی اومد تو گندم زارم ! من دیگه نمیخواستم ... من از چشم انتظار نشستن دیگه خسته بودم دیگه از اینکه باد دیدنِ هر رنگ طلایی یا گلِ سرخی یاد اون بیفتم ، برام قشنگ نبود ... پس بیشتر از دفعه ی اول مقاومت کردم برای فاصله گرفتم و اون چشم مشکی ... اونم بیشتر از شازده سعی کرد بهم نزدیک شه ! هر روز میومد با فاصله ی دَه متری از من مینشست و نگاهم میکرد . بالاخره من آدم نبودم ، روباه بودم ، دل داشتم ! روزهای زیادی گذشت تا اینکه فاصله ی ده متری شد توی آغوشش رفتن و آرامش گرفتن از نوازش های پی در پیش ... سرم رو که بلند میکردم جای دیدنِ خورشیدِ "طلایی" دو جفت تیله ی "مشکی"ِ پر برق میدیدم ... توانم شکست و برای بار دوم اهلی شدم ! صاحب اون چشمای مشکی یه روز برخلافِ عهدمون ، بی خبر و بی صدا رفت و من هر چی دنبالش گشتم نبود که نبود ... حالا من شب هام از همیشه دلگیر ترن جرات ندارم چشمامو مثل قبل بدوزم به سیاهیِ آسمون و از چشمک زدن ستاره هاش لذت ببرم ... اهلی شدن سخته . دل میدی به کسی که معلوم نیست فردا باشه عطرش مسخت کنه یا نه ولی برای بار دوم اهلی شدن و برای بار دوم چشم انتظار تا ابد نشستن سخت تره ... من رو برگردونین به زمانی که نه گندمزار واسم خاطراتی تداعی میکرد نه سیاهی شب منو یادِ کسی مینداخت ... #الیف _شالاک #شاهزاده کوچولو
Show all...
👏 4🕊 2😢 1
Show all...
کارگاه آواز، ترانه ودکلمه کافه نوا

↱❥‌ꦿ🐬Ŝ𝐀𝕄ÃŇ𝐄𝓗ꦿ ►❥↲ invites you to join this group on Telegram.

🕊 3🔥 1👏 1👌 1
بعضی وقتا آدم دل میبنده به چیزایی که نمیشه یعنی میدونه با همه درد و غم و غصه هایی که داره تهش دستش به هیچ جا بند نیست و به اون چیزی که میخواد نمیرسه اما بازم دلش رو خوش میکنه به اینکه میشه! میدونه این قضیه آخرش نشدنه، آخرش نرسیدنه اما میخواد برای حتی یه بارم که شده خوش باشه، برای حتی یه بارم که شده اون چیزی رو که میخواد داشته باشه اصلا اگه حتی تمام دنیا بگن نشدنیه، اگه تمام دنیا روبروت وایستن، اگه تمام دنیا بشن نه تو میشی آره! با اینکه میدونی این قضیه تهش تا آخر دنیا غصه خوردنه، تهش جدایی داره، تهش تا آخر عمر سوختن و ساختنه اما بازم لذت تو اون لحظه زندگی کردن رو به جون میخری درست یا غلط بودن رو نمیدونم اما یه وقتایی باید اون لحظه رو زندگی کرد باید یه لحظه هایی عقل رو ول کرد، باید دنیا رو ول کرد باید یه لحظه هایی رو زندگی کرد که بعدا حسرتش تمام عمر باهات زندگی میکنه بعدا حسرتش تمام عمر زندگیت رو جهنم میکنه #محسن_صفری
Show all...

😢 2👌 2👎 1👏 1🕊 1
تمامِ ابرها را با هم امشب ، آشتی دادم که باران را به شیرینی ببارانند ، فرهادم ! به گوش باد گفتم تا بگیرد دستِ هر ابری زند رعدی بَرد این بیقراری ها و بی صبری نوازش های باران خورد  روی گونه ام آرام چکاندند ابرها هر قطره روی این در و این بام کنار نردهٔ ایوان دو چشمم کوچه را پایید دوباره قلبم از اینکه تو می آیی به خود لرزید به هر قطره ، تپش های دلم میرفت بالاتر رقیبِ هم دل و باران شدند از عشق والاتر صدای شرشرِ باران هوایی کرد این دل را میانِ سینه شد باز آتش عشقت چنین برپا به گلدان ها نوید دیدنت دادم به شیدایی؛ شکفتند از نشاط من ، شده حالم تماشایی در این حال و هوا یک شامِ پاییزی فراهم شد بساطی در طبق چیدم وَ چایِ طعم هل دم شد به تن کردم همان پیراهنی که دوستش داری به رنگ قرمز و سبز و سفید  آبیِ زنگاری که رنگارنگِ هر برگش ، عروس فصلها دارد به رویش نم نمِ باران مداوم بوسه میکارد پلی کردم امیرِ بی گزندِ چاووشی را تا ؛ به آهنگش به رقص آرم همه گلهای دامن را هزاران قند در دل آب میشد از خیال خوب هزاران فکر منفی رفت از این کاشانهٔ آشوب به موهای فرم سنجاق کردم چند نیلوفر فراوان رز قرمز پیش پایت می کنم پرپر شتابان سمت گوشی میروم با عشق و لبخندی بگویم آمدی پشت سرت در را که میبدی ؛ بیاور با خودت یک مشت خاک از نم نمِ باران به یاد روزهای آشنایی تا بگیرم جان تماسم را جوابی نیست پشت بوغِ اشغالم نشستم با ترک های دلم ، مشغولم و لالم دلم خوش بود میآیی ، تو هستی و شراب و من! ندانستم به این آشفتگی ها ، میزنی دامن دوباره "پونه" ای بی رنگ و رو و بی تب و تابم دوباره سر به روی شانهٔ خود می رود خوابم #افسانه_احمدی_پونه #شماره_ثبت۱۳۰۳۷۲
Show all...
👌 2👎 1👏 1🕊 1
مرتضی....‌    خلیل .... محمد .... بدویین آمبولانس اومد آوردنش.... چقدخوشحالم همه دوستام اومدن آخ نگم برات دلم واسه  تو میسوزه داداش فقط تو.... که من شرمسار و عذرخواهم نگفته بودما اگه د...من لعنتی دختر بودم نمیذاشتم ازجات تکون بخوری آخ نگم برات اوف داداش جونم دلبری با دل تو  خیلی سخته نگفته بودما عشق تو مث خدا وقتی سجادمو باز میکنم وقتی وضو میگیرم وقتی اقامه میبندم میگم خدا جونم چی میشه داداش فقط منو ببینه آخ.. نگم برات وقتی دلت میشکنه میخوام رو مخ همه برم آهن ربا بشم مث کنه به همه بچسبم رو اعصاب همه راه برم ولی داداش نیگاه کن مهمونا اومدن ببین شیخ رحیم میخوادبرام نماز بخونه میگه پتو وازمیت جدا کنین فقط کفن میت باشه داداش چقد آرزو داشتم الان من و تو... تو ومن.... کاش الان ارزوم بر اورده میشد چراغ جادوی علا الدین می اومدو من تو حرم امام حسین بودیم چقد از نمازمیت   که واسه آدما میخوندن برام پر سؤال بود حس غریبی داره ولی حالا تو اوجم بلند بگین اشهد ان لااله الله آخ ...بلندم کردن چرا نمیرم.... چرا دلم به دنیا داداش چشم براه شدما ببین تابوتم حرکت نمیکنه یکی میگه ، جوونه دلش به دنیاس یکی میگه چجوری تیکه تیکه تنش زیر هیجده چرخ له شد دیگه مهم نیستش کاش بجای مرتضی وداداش سیاوش تو هم گوشه تابوت منو میگرفتی داداش جونم فقط تو منو بزار تو قبرم تنم درد میگیره سنگ لحد وتو آهسته بزار ببین داداش جونم بگو یواش یواش خاک وبریزن آخه نگفته بودما خیلی آرزو دارم میشه میشه زنگ بزنین داداشم بیاد تورو خدا خداجون بیا .... این دم آخری تو مرد باش آخه مردی باتو دنیایی داره خاک من واهسته آهسته بریزین مامان جونم گریه نکن گفته بودما باید زودتر از تو وباباجونم برم آخه دل نداشتم پیراهن سیاه شمارو تنم کنم تو چشم یکی دونه ،دردونه خواهر جونم نیگاه کنم خواهر جونم..... عشق داداشی چرا گریه میکنی ببین چقد خوشحالم نیشم تا بناگوشم بازه بهت نگفته بودما تو سال هزار و چهارصد ودو من وخدا اتمام حجت کردیم به سیزده نرسیده تو دستای داداش مرتضی و بقیه کفن بشم داداش میشه تو هم بیای میگن شب اول قبر خیلی ترسناکه من از دنیا اصلن نمی‌ترسم من از آدماش ترسیدم   که منو بجای تموم حرفای نگفتم توبیخ کردن اخ نگفته بودما دردودلام تموم شد وای نگم تابوتم داره میره تند تند ‌‌‌‌‌....اشهد ان لااله الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علی ولی الله خدا حافظ دنیا خداحافظ دادشم #امیر علی کشاورزیان
Show all...
معتاد بود. به صدا... به آغوش... به طعم شراب لب های خوش رنگ ... و به کلمات... معتاد بود به کسی که عاشقانه ترین کلمات رو تو قلبش می ساخت. طاقت خماری نداشت. برای همین صبح تا شب و شب تا صبح صداش رو تزریق می کرد. رویا می ساخت. وقتی نبود درد می کشید و صبوری می کرد. گفته بودم نذار بفهمه معتادش شدی. نذار بفهمه نباشه خواب و خوراک تو از بین می‌ره. نذار بفهمه کم‌رنگ شدنش از پا درت میاره. گفته بود باشه ولی معتاد بود. به چشم ها ... به موهای لخت بلند ... به بوی تن بعد هم آغوشی ... و به کلمات... معتاد کسی بود که بهش اعتیاد نداشت. گفته بودم اگه بفهمه معتادش شدی ازت فرار می کنه. گفته بود باشه ولی معتاد بود. به بوسه های آرام و طولانی ... به صدای نفس های نامنظم بعد هر آغوش ... به تلاش های بیهوده... و به کلمات...‌ گفته بودم معتاد شدن یعنی ضعیف شدن ... یعنی ترحم دیدن ... یعنی فراموش شدن ... گفته بود باشه ولی معتاد بود ... به خاطرات ... به خاطرات ... به خاطرات... #احسان نوشا
Show all...
👏 2👎 1🔥 1👌 1🕊 1