cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دِٓلْبـَـ‌رٖشِیْطُـُـ‌وُٰن‌ِهٓات‌ِّمَنْ💕💦

﷽ دلبر شیطون هات من:درحال تایپ🪐🪄 به قلم:آرام پارت گذاری هر شب به غیر از جمعه ها❤️ "هرگونه کپی از رمان پیگرد قانونی داره" لینک ناشناس چنلمون https://telegram.me/BChatBot?start=sc-749979-7hTE9T3

Show more
Advertising posts
522
Subscribers
No data24 hours
-117 days
-5630 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

رُمـ‌ٰاٰن‌ِدِٓلْبـَـ‌رٖشِیْطُـُـ‌وُٰن‌ِهٓات‌ِّمَنْ  :) ☕️💕 #پارت259🖇🍓 دستم و از پشت گردن آراد رد کردم ک بیشتر به سمتم خم شد و توی بغلم فرو رفت خستگی از سر و روش میبارید آسکاریشم فعال شده بود ناجور هر کاری میکردم فقط از چشم دید شهرزاد بود با دست دیگم دستش و روی پام و گذاشتم و روش و نوازش میکردم آراد هم که میدونست قضیه چیه ساکت بود و از فرصت استفاده میکرد حواسم و مثلا به آراد پرت کردم و باهاش حرف میزدم اونم خسته با صدای گرفته جوابم و میداد زیرچشمی حواسم به شهرزاد بود که برگشت و با دیدن وضعمون تو همون قدم خشک شد بعد از چند دقیقه با گوشیش اروم کف دستش ضربه ای زد و نشست رو مبل یه مرزی بین لوندی و خل و چل بازی هست ولی اون مرز،از دست عفریته خانم خارج بود و قاطی میکردش پاش و با لوندی انداخت روی پاش و گفت:عزیزم گفتن میارن خودمم به شدت گشنمه آراد هم ساکت سرشو به معنی "باشه" تکون داد دختره عفریته میخواد حرص منو در بیاره؟ وا من ساحلم بجای اینکه حرص من در بیاد کاری میکنم حرص خودت در بیاد رو به آراد بلند گفتم:عزیزم چه کار خوبی کردی به شهرزاد پیشنهاد دادی شب و اینجا بمونه طفلی خانواده اش نیستن گناه بود تنها باشه رو به شهرزاد کردم و ادامه دادم:مگه نه؟! رنگش مثل گچ سفید شده بود آراد تیز نگام کرد و غرید:باز میخوای قهر کنی داری حرف تو دهن من میزاری؟! از این برداشتای غلطش چشمام و با حرص باز و بست کردم و بلند گفتم:شهرزاد همین الان اینو بهم گفت آراد که فهمید چه خبره اهانی گفت و به شهرزاد خیره شد شهرزاد سرشو انداخت و هیچی نگفت آرادم دوباره چشماش و بست ای بابا....آراد چرا به روش نیاورد! میخواستم حرصم و خالی کنما انگشتام و لای انگشتای آراد قفل کردم ناخونام و پشت دستش فرو کردم شنیدم که زیر لبش گفت:همیشه حرص داره همیشه سرم و بردم روبروی صورتش و گفتم:با منی دیگه عزیزم! ابروهاش و انداخت بالا و گفت:والا از روزی که دوست شدیم تو دائم قهری
Show all...
رُمـ‌ٰاٰن‌ِدِٓلْبـَـ‌رٖشِیْطُـُـ‌وُٰن‌ِهٓات‌ِّمَنْ  :) ☕️💕 #پارت258🖇🍓 جوری که شهرزاد نفهمه گفتم:اعصابت که خورد باشه باید به سیگار رو بیاری ؟ سرد گفت:مگه تو چاره ای برای آروم شدن من میزاری سری براش به تاسف تکون دادم و روی مبل روبروی شهرزاد نشستم آراد هم رفت سمت اتاقش که شهرزاد گفت:میشه باهات بیام؟! آراد بدون اینکه برگرده گفت:پیش ساحل باش الان میام شهرزاد هم ضایع شده سری تکون داد و به من خیره شد -فک نمیکردم اینقدر زرنگ باشی که آراد و بتونی به دست بیاری فقط،لبخندی تحویلش دادم و هیچی نگفتم دوباره حرص درار گفت:امشب قراره خونه آراد بمونم نیست که خانوادم مسافرتن تنهام آراد پیشنهاد داد بیام اینجا آراد پیشنهاد داد؟ روی مبل تکونی خوردم و با آرامش گفتم:خوش اومدی نباید نقطه ضعف دستش میدادم برای همین خیلی عادی و باسیاست نسبت به این موضوع رفتار میکردم آراد اومد بیرون و گفت:ساحل وقتی اومدی خدمتکار نبود؟ سری به نشونه "نه" تکون دادم که گفت:امروز هیچی نخوردم هنوز عکس العمل نشون نداده بودم که شهرزاد زودتر از من گفت:خاک به سرم.....تو که هواست به تغذیه ات بود بزار الان زنگ میزنم برات کوبیده بیارن آراد بی سروصدا چفتم نشست دستش و انداخت دور شونه هام و به آغوش کشیدم شهرزاد در حال سفارش غذا بود رو کردم به سمت اراد و با یه لبخند پر از،حرص گفتم:ما دو تا تو زندگیمون نباید ارامش داشته باشیم خسته دستی به صورتش کشید و گفت:دزدا هم کار نداشتن همین امشب باید خفتش میکردن که چتر شه رو من با تعجب گفتم:دزد چی؟ روی کاناپه خودش و کشید به سمت پایین و لش کرد رو کاناپه سرش و گذاشت روی شونم و گفت:بهم زنگ زده بیا خونمون دزد اومده منو ببر جا خودت ابروهام و بالا انداختم و پوزخند زدم دختره عفریته برداشته میگه آراد گفته بیا فقط بیا بشین که میخوام حسابت و برسم و با چشمایی مثل گرگ منتظر طعمه شدم تا بیاد بشینه و شکارش،کنم
Show all...
7👍 2
نه دیگه کار ساز نیست😂
Show all...
درگیرم مزاحم نشو😂😂
Show all...
پارت داریم ولی یه کم دیر...
Show all...