4 869
Subscribers
-4124 hours
+7977 days
+2 47230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر
من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر
من گرفتم تو نگیر
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر
من گرفتم تو نگیر
یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر
من گرفتم تو نگیر
بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان
بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر
من گرفتم تو نگیر
ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم
زن مگیر؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر
من گرفتم تو نگیر
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر
من گرفتم تو نگیر
من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام
می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر
2:16 تمامي دينم به دنياي فاني
شراره عشقي که شد زندگاني
بياد ياري، خوشا قطره اشکي
بسوز عشقي، خوشا زندگاني
هميشه خدايا محبت دلها
به دلها بباران بسان دل ما
که ليلي و مجنون فسانه شود
حکايت ما جاودانه شود
تو اکنون زعشفم گريزاني
غمم را زچشمم نمي خواني
از اين غم چه حالم نمي داني
پس از تو نمونم براي خدا
تو مرگ دلم را ببين و برو
چو طوفان سختي زشاخه غم
گل هستي را بچين و برو
که هستم من آن تک درختي که در پاي طوفان نشسته
همه شاخه هاي وجودش زخشم طبيعت شکسته
اي ساربان، اي کاروان، ليلاي من کجا مي بري
با بردن ليلاي من، جان و دل مرا مي بري
اي ساربان کجا مي روي، ليلاي من چرا مي بري
اي ساربان کجا مي روي، ليلاي من چرا مي بري
در بستن، پيمان ما، تنها گواه ما، شد خدا
تا اين جهان برپا بود اين عشق ما بماند بجا
اي ساربان کجا مي روي، ليلاي من چرا مي بري
اي ساربان کجا مي روي، ليلاي من چرا مي بري
تمامي دينم به دنياي فاني
شراره عشقي که شد زندگاني
بياد ياري، خوشا قطره اشکي
بسوز عشقي، خوشا زندگاني
هميشه خدايا محبت دلها
به دلها بباران بسان دل ما
که ليلي و مجنون فسانه شود
حکايت ما جاودانه شود
تو اکنون زعشفم گريزاني
غمم را زچشمم نمي خواني
از اين غم چه حالم نمي داني
پس از تو نمونم براي خدا
تو مرگ دلم را ببين و برو
چو طوفان سختي زشاخه غم
گل هستي را بچين و برو
که هستم من آن تک درختي که در پاي طوفان نشسته
همه شاخه هاي وجودش زخشم طبيعت شکسته
تو اگر خامی و ما سوخته توفیر بسی هست***شعله عشق نه گیرنده هر خار و خسی هست #بهار
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
جامعهایی کو نشود غرقه به خون بهر وطن***بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است #عارف_قزوینی
پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم
داشتم یک عصر بر میگشتم از عبدالعظیم
ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ
از کنارت رد شدم آرام، گفتی: مستقیم!
زل زدی در آینه اما مرا نشناختی
این منم که روزگارم کرده با پیری گریم
رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند
رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم
بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود وعشق
گفت مجری بعد" بسم الله الرحمن الرحیم:"
یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب و جوان
خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:
"سعی من در سربه زیری بی گمان بی فایده ست
تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم"
شیشه را پایین کشیدی، رند بودی از نخست
زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم
موج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز:
"با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم"
گفتم آخر شعر تلخی بود ، با یک پوزخند
گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم