cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

📚🖋زیباترین رمانها🖋📚

📚چنل زیباترین رمانها: 📚رمانهای.افلاین.انلاین.باقلم قوی.ممنوعه🔞چاپی❌ 📚چنل نویسندهها.لیستها چنل رمان گمشده https://t.me/gomshodeh_noval رمان#نگین_زمردی(آنلاین= شبی۲پارت گذاشته میشود) برای تبلیغات کانال وگروه به آیدی زیر مراجعه کنید @Sahar_hasanpoo

Show more
Advertising posts
6 427
Subscribers
+3724 hours
+2557 days
+1 37930 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
نسخه لو رفته لینک vip رمان‌های کمیاب زیر پخش شد😱❌ تمامی رمان‌ها قرار داد چاپ دارند، بدو بیا که فقط تا دوساعت دیگه این لیست تو چنل می‌مونه✅ مثل هیچکس لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+g1RWit4v390zNjY8 تازیانه لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+OLjnoH8IMsI2NGE0 سرنوشت ما لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+RYHc6SCtY4QwZmE0 نگاهی به سرخی خون لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Q2zlvHV_liRkMzM0 معبر لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+ybTsLKxi_CxhZDI0 جنگل‌سحرآمیزلینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+gDG7z8rmhZI5ZjJh مـتانـویا لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+B5J2ek8kvIwxODI0 ماه نشین لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+YVi6IEMfGy4wYWJk دلبرآتش لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+vpTtWHA5HiRiODQ0 استاد خاصِ من لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+dfdQzXPcrS4zZTA0 گندم لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+bn8-zoD5nvk5NTZk افسانه‌ی آریوال لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+ecFxIypb5dQ4Nzlk سوگلی شیخ لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+UZbjz0MAVAtkOGY0 دردی از گذشته لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+uKpXM5MIN4plOTI8 سرنوشتم با تو بود لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+higuOLkF9uxkM2U0 کارن لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+WbH_OSzJpyU4MTI8 بی‌گناه لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+SVGKvEAF1rtiYjNk پروازی بدون بال لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Zk6a97ZyIXtlMGFk زیباترین‌رمان‌ها لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+l-rFqdWfVzI2NWY0 بیبی فیس لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+B60br2SEKKUxOGVk از کوروش تا کوروش لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Iq_gMfTiyPUzYTVk ابرپروازگر لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+otBU5sMukGJlMWI8 بی‌انظباط لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Oml0-X6gTZxlNDJk سپردم به فراموشی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+qER1xWRhRAs3OGFk جاویدان لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+SJcDlKlYaHphNTNk دیداراتفاقی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+5Myze2GacMo2MTc0 لیلی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+PwX8wS7_9AtkMzA0 بازی باسرنوشت لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+TD0_noMKpDA0MWY0 ماه ایل لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+r8rWXeTuuPk2Njlk کیستی؟ لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+m7gAHHN5GvRkYTlk پرسفون لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+kgxcMjlB-jllOWI0 شب‌های پاریس ماه نداشت لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+J0QNGsEEglUzZDY0 قلب شیشه‌ای لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+W1NKetwCTEo2ZWM0 آرامش مصنوعی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+P6xwM-HPVAJlMzVk باران عشق و غرور لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+mfQgwn3DBt8yOWNk رهایی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+4Sw3PR-w8VkyNmE0 دریا و آسمان لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+uw8gwB8eWQEwNmFk ارباب هوسباز لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+WgI8BvMpxa44ZjQ0 سوگل لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Pnp5JPH8TmJhMmZk سارین لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+hjVwQ1n63TUyMzNk دلخوشی لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+Rz4NASbMOndiNGQ0 شکنجه‌گاه‌بانو لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+OzJF1VAMxvhiZjJk چشمآهو لینک vip پخش شد👇🏼😱❌ https://t.me/+pkAKLOAS8wpiZTU0 جهت‌شرکت‌درلیست‌کلیک‌کنید↪️ ۹صبح‌پاک
Show all...
👍 1
دوستان عزیز❤️📣📣 اگر،رمان در خواستی دارید به این لینک زیر مراجعه کنید( گپ درخواست ) 👇👇👇👇 https://t.me/zeibatarin_romanha و اگه چت معرفی و نقد رمان دارید به این لینک مراجعه کنید( گپ چت رمان ) 👇👇👇 https://t.me/+U21TMxB6FdtmZGM0 و اگه رمان های گمشده دارید به لینک زیر مراجعه کنید ( آیدی ادمین ها در پروفایل کانال رگانوهای گمشده وجود دارد )  👇👇👇 https://t.me/novelroman_gomshodeh برای تبلیغات کانال و گروه به آیدی زیر مراجعه کنید👇⚘️ @Sahar_hasanpoo
Show all...
گپ درخواست 📚زیباترین رمانها📚

برای تبلیغات به آیدی زیر مراجعه کنید: @Sahar_hasanpoor گروه چت و نقد رمان:

https://t.me/+U21TMxB6FdtmZGM0

قوانین گروه و ساعت درخواست 👇⚘️ گروه 9 صبح تا1 ظهرباز است 1ظهرتا 5بعدازظهربازقفله ❌️ گروه 5 بعدازظهرتا 11 شب بازاست گروه 11شب تا 9صبح قفل میباشد❌

❤️رمان #جادوی_چشمان_آبی ❤️نویسنده : #فاطمه_لاکی (ارکیده بنفش) ❤️خلاصه : داستان درباره ی یک نسل است…یک نسل به اسم چشم آبی ها…در سرزمین گمشده و خیالی….دو نوجوان به نام های سوزان و لئوناردو….بازی سرنوشت با یک جادو….همراه با دشمنی و کینه ی دیرینه ی یک ملکه…ملکه ی خفاشی…با سرنوشتی که نامعلوم است و باید رقم زده شود..کسی چه می داند؟!شاید با یک اتفاق….شاید با یک جادو…با جادوی چشمان آبی….. 📣دوستان ری اکت فراموش نشه 🙏⚘️ https://t.me/zibatarin_romanha
Show all...
Show all...
تــاســیــان🤍✨

آخرین مرتبه‌ی عشق اگر سوختن است پس چرا صبر؟ بسوزانم و خاکستر کن:)🩶 "هر روز بجز جمعه ها پارت داریم^^"

پرش به 👈#پارت_صد_شصت https://t.me/zibatarin_romanha/17276 #کپی_ممنوع❌️ صحبت نویسنده 👇⚘️ (کپی از رمانم به هر دلیلی، حرام می باشد و من راضی نیستم.)❌️ #نگین_زمردی #آتش_نیلوفر #بتول_منزه #آراد... #فصل_4 #پارت _صد_شصت_یک چند بار پلک زدم چشمانم را باریک کردم تا تصویر مقابلم واضحتر شود. بادیدن اقا آراد به همراه یه مرددیگه، که کنارش نشسته بود، شوکه شدم. با تعجب نگاهش میکردم. آقا آراد با دیدن ما، مانند اسپند روی آتش از جایش جهید وبسمت ما آمد : _سلام، حال شما؟ پدر باهاش دست داد و احوالپرسی گرمی کرد. همین که نوبت به من شد. بسمتم قدمی برداشت وگفت: _سلام نیلوفر خانم. حال شما؟ _سلام از ماست. خوشحالم دوباره می بینمتون.. _منم.. در طبقه ی بالا، داخل اتاق آقای مرادی نشسته بودیم. نیلوفر با دیدن آراد، بیش از پیش دلتنگ آتش، شده بود. آهی سنگین از سینه بیرون فرستاد.. تقریبا ظهر بود که با خانم آقای مرادی، به سالن ورزش رفتیم. در مسیر سبد گل نسبتا بزرگی خریدم. به محض ورود به سالن، تلفیقی از بوی عود و عطر درمشامم پیچید. دسته گل را روی میز مدیریت قرار دادم. بعد از بازدید از سالن و آشنایی با کارکنان اونجا، راس ساعت 8شب، پدر به دنبالم آمد. قرار براین شد که روزهای فرد، عصرها از ساعت 2تا8 شب، آنجا مشغول به کار شوم. از پدر شنیدم که آقا آراد، برای تهیه وسایل ورزشی به تهران آمده وبا آقای مرادی شریک است و گاها به تهران می‌آید... ساعت شش عصر بود وتنها درخانه بودم. چند عدد میوه را داخل پیش دستی، گذاشتم و شروع به خوردن کردم. آهنگ زیبایی را از موبایلم، پلی کرده بودم : «دوﺑﺎره ﺗﻮ دوﺑﺎره ﻣﻦ ﻣﺮوره ﻛﻠﻰ ﺧﺎﻃﺮه و ﻏﻢ دوﺑﺎره زﺧﻢ و ﭘﺮ درد ﺗﻨﻬﺎﻳﻰ ﻣﻴﻜﺸﻪ ﻣﻨﻮ ﺑﺮﮔﺮد اﮔﻪ ﺗﻮ ﭘﻴﺸﻢ ﻧﺒﺎﺷﻰ ﺑﺮی و ازم ﺟﺪاﺷﻰ ﺑﮕﻮ ﻛﻰ ﻣﻨﻮ آروﻣﻢ ﻛﻨﻪ آﺧﻪ ﺗﻮﻜﻪ ﻗﻠﺐ ﻧﺪاﺷﺘﻰ اﺻﻦ ﻣﻨﻮ دوس ﻧﺪاﺷﺘﻰ ﭼﺮا ﭼﺸﺎم اﻧﻘﺪه اﺷﻜﻰ ﺷﺪه ﻣﻦ ﺣﺎﻟﻴﻢ ﻧﻴﺲ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻴﻦ ﭼﻰ ﺷﺪه دﻳﺪی زدی زﻳﺮش دﻳﺪی ﮔﻔﺘﻢ ﻗﻠﺒﻰ ﻧﺪاری ﺗﻮ ﻛﻪ ﻣﻴﺪوﻧﺴﺘﻰ ﻣﻴﺮی ﭼﺮا ﻣﻨﻮ ﺑﺎزی ﻣﻴﺪادی دﻳﺪی ﻳﻪ دروﻏﻰ دﻳﺪی دﺳﺖ رو ﺷﺪ واﺳﻢ ﺷﺪی ﻳﻜﻰ دﻳﮕﻪ ﻛﻪ اﺻﻦ دﻳﮕﻪ ﺗﻮ رو ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﻢ ﺑﺒﻴﻦ ﻛﺎراﺗﻮ ﺷﺪﻳﻢ دو ﺗﺎ ﻏﺮﻳﺒﻪ رواﻧﻰ ﺑﻬﺖ ﻣﺮﻳﻀﻢ ﺑﻰ ﻫﻮا از رو ﻏﺮﻳﻀﻪ ﻧﻴﺴﺘﻰ ﺑﺒﻴﻨﻰ ﻣﻴﺮﻳﺰه ﺳﺘﺎره ﻫﺎ ﻣﺜﻪ اﺷﮏ ﻫﻴﺸﻜﻰ ﻏﻴﺮ ﺧﻮدت ﻧﻤﻴﺪوﻧﺲ ﻣﻴﺮﺳﻴﻢ ﺑﻪ ﺗﻬﺶ ﺣﻴﻔﻜﻪ ‌ﺮﺳﻴﺪﻳﻢ ‌به تهش دﻳﺪی رﺳﻴﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﺗﻬﺶ دﻳﺪی زدی زﻳﺮش دﻳﺪی ﮔﻔﺘﻢ ﻗﻠﺒﻰ ﻧﺪاری ﺗﻮ ﻛﻪ ﻣﻴﺪوﻧﺴﺘﻰ ﻣﻴﺮی ﭼﺮا ﻣﻨﻮ ﺑﺎزی ﻣﻴﺪادی دﻳﺪی ﻳﻪ دروﻏﻰ دﻳﺪی دﺳﺖ و رو ﺷﺪ واﺳﻢ ﺷﺪی ﻳﻜﻰ دﻳﮕﻪ ﻛﻪ اﺻﻦ دﻳﮕﻪ ﺗﻮ رو ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﻢ» با ورود پدرو مادر به داخل خانه، از جایم برخاستم. آهنگ موبایل را خاموش کردم وبسمتشان رفتم. _سلام! کجابودید؟ _سلام دختر بابا! برات سوپرایز داریم. _چی؟ _برو توپارکینگ خودت ببین سرخوش وسرمست از بهترین و مهمترین رویداد زندگیم، با عجله مانتویی به تن زدم وشالی روی موهایم انداختم وبا سرعت به سمت درب خانه حرکت کردم : _کجا؟ _پارکینگ خب! _بدون سوئیچ. _وای!... بسمت پدر رفت و سوئیچ را گرفت اورابوسید وبه پارکینگ رفت. یک مزداتری قرمز رنگ... از خوشحالی تو پوست خودش نمی‌گنجید. باشنیدن صدای زنگ موبایل، نگاهی به صفحهٔ روشن آن انداخت. پدربود : _الو... جانم بابا _دیدی ماشینت را؟ خوشت اومد؟ به ماشین تکیه دادم وگفتم : _میدونی که عاشقتم؟ مرسی بابایی... نگاه کنجکاوش را در حین مکالمه، درون ماشین انداخت وبا لذت به تماشایش نشست. از مدل ماشین خوشم اومده بود. بعد از خداحافظی با پدر، کمی داخل ماشین نشستم وهمه جارا بررسی کردم... با وارد شدنم به خانه، پدر کارت ماشین را به سمتم گرفت وگفت: _مبارکت باشه عزیزدلم! بسلامتی ازش استفاده کنی. مانند آدم های مسخ شده، مات این همه مهربونی اش، بودم. بی درنگ دست پدر را گرفتم و بوسیدم. سپس بسمت مادر رفت وان رابغل کردو گفت: _خداراشکر که شماها رادارم.. خیلی دوستون دارم.. مادر بوسی روی صورتش گذاشت وگفت: &ماهم دوست داریم. خیلی مواظب خودت باش. تو تنها فرزند مایی.. پس قدر خودت را بدون عزیزکم... نگاهش مملو از قدر دانی بود.. 📣دوستان ری اکت فراموش نشه 🙏⚘️ https://t.me/zibatarin_romanha
Show all...
📚🖋زیباترین رمانها🖋📚

🌟رمان:⁠ #عنکبوت 🦄نویسنده: #آزیتاخیری 🦔ژانر: #عاشقانه_معمایی 🐍خلاصه: مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای ... ‌

👍 2
گوشت لطیف است @shahregoftegoo .pdf 🎉🎉🎉ســـــــوپــــــرایــــــز🎉🎉🎉 رمان #گوشت_لطیف_است گوشت لطیف است نویسنده: #آگوستینا_بازتریکا ژانر :#ترسناک #وهم_آور #رازآلود خلاصه: این رمان در اصل به زبان اسپانیایی نوشته شده و سارا موزس آن را ترجمه کرده است. گوشت لطیف است جامعه ای را به تصویر می کشد که در آن یک ویروس تمام گوشت حیوانات را آلوده کرده است. به دلیل کمبود گوشت حیوانات، آدمخواری قانونی می شود. مارکوس، یک تامین کننده گوشت انسان، با این جامعه جدید درگیر شده و به خاطر ضررهای شخصی خود شکنجه می شود. مارکوس که در کارخانه فرآوری محلی کار می‌کند، به کشتار انسان‌ها می‌پردازد، اگرچه دیگر کسی آنها را چنین نمی‌نامد. همسرش او را ترک کرده است، پدرش در حال غرق شدن در زوال عقل است و مارکوس سعی می کند زیاد به این فکر نکند که او برای امرار معاش باید چه کند. بالاخره خیلی سریع اتفاق می افتد. ابتدا گزارش شد که یک ویروس عفونی تمام گوشت حیوانات را برای انسان سمی کرده است. کسانی که روحیه حساس دارن نخونن 📣دوستان ری اکت فراموش نشه 🙏⚘️ https://t.me/zibatarin_romanha
Show all...
😍⚘️#سوپرایز_ویژه😍⚘️ رمان #سرای_نمک_و_اندوه سرای نمک و اندوه جلد ۱ مجموعه خواهران نمک نویسنده: #آرین_ای_کریج مترجم: #اطلسی_خرامانی در عمارتی واقع در کنار دریا، دوازده خواهر نفرین شده‌اند. آنالی در هایمور* عمارتی هم‌جوار دریا، در کنار خواهران، پدر و نامادری خود زندگی می‌کند. روزی دختران دوازده تن بودند؛ اما حالا که چهار دختر، پیش از موعد از زندگی رخت بسته‌اند، انزوا و سکوت سالن‌های بزرگ‌ عمارت را انباشته است. هر مرگ غم‌انگیز‌تر و محزون کننده‌تر از مرگ پیش بوده است، یکی به دست طاعون، یکی به خاطر سقوط از ارتفاع، دیگری به دلیل غرق شدن و آن یکی افتادن از پرتگاه. حالا در روستاهای اطراف پچ‌پچی مبنی بر نفرین شدن این خانواده به دست خدایان پیچیده است. آنالی که پس از چند رویای شبح‌آلود حالا آشفته شده ‌است، کم کم شک می‌برد که شاید این مرگ‌ها تصادفی نباشند. خواهرانش هر شب مخفیانه از عمارت بیرون می‌روند تا در مجالسی پرزرق‌وبرق شرکت کنند و پوشیده در پیراهن‌های ابریشمی و کفش‌های راحتی براق تا طلوع خورشید به رقصیدن ادامه بدهند؛ و.. 📣دوستان ری اکت فراموش نشه 🙏⚘️ https://t.me/zibatarin_romanha
Show all...
دوستان چرا لفت می‌دهید اینجا رمان های انلاین هم گذاشته میشه نمی تونید نزاریم برخی از شما ها رمان آنلاین هم میخوند پس خواهشا درک کنید لفت ندهید از کانال لطف کنید کانل بی‌صدا کنید 🔇🤦‍♀️🙏❤️
Show all...
👍 1
رمان: #فرمانده_من ژانر: #ترسناک نویسنده: #زهرا_رضایی خلاصه : ما نمی دونستیم یه ویروس لعنتی تمومی نداره.. اولش کل آمریکا وکم کم کل دنیارو دربرگرفت.. شهربه شهر خشکی به خشکی نه تنهاانسانها..بلکه…دریاها..رودخونها.. درختاروهم تبدیل به خشکی می کرد.. تبدیل به یه بیابون بی آب وعلف.. اون زامبیای لعنتی هم روز به روزبیشترمیشدن…لشکری بی پایان…نه آبی..نه غذای…ونه حتی جای موندنی…. زندگی کم کم داشت تموم میشدو دنیاداشت به آخراش می رسید…تعداد زندهاحتی به انگشت شمار شدنی میرسید… همشون تبدیل شده بودن…تبدیل به یه موجود..یه حیوون وحشی، ..حتی حیونا…پرندها…دیگه هیچی نبودکه آلوده نشده باشه… فرمانده سارا دختر ورزشکار و قوی‌ای که با اراده با کمک تیمش به جنگ اون ها میره… خوندن این رمان ترسناک و هیجانی رو از دست ندین.. 📣دوستان ری اکت فراموش نشه 🙏⚘️ https://t.me/zibatarin_romanha
Show all...
👍 1 1
رمان: #من_خون_آشامم ژانر: #ترسناک #تخیلی نویسنده: #معصومه_ی خلاصه : رمان درباره دختری به اسم مهنازه که با خانواده‌ش مشکل داره و توی محدودیته یه روز، به پیشنهاد دوستش دیانا از خونه فرار می‌کنه. اون با پسری به اسم سهیل اشنا میشه... 📣دوستان ری اکت فراموش نشه 🙏⚘️ https://t.me/zibatarin_romanha
Show all...