مـــســـ🔥تـــرهــایــ🔞خـــشــنـــ😈
کپی پیگرد قانونی دارد 🚫 مافــیـــایـی تریســ🔞ـام لیتـ🐶ــل🐾 پارادوکس یعنی شیطونی میکنی با اینکه میدونی قراره تنبیه شی هم درد داره هم لذت 😈⛓️🥵💦 رزو و تبلیغات: @Little_brat_kocholo ب قلم: Helen
Show more1 433
Subscribers
-524 hours
-137 days
-17230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#part198
💦
💦💦
💦💦💦💦
پارسا: رفته بود بالکنه اتاقه باراد گربه ی ملوسشو دیده همون رفیقت انگاری بغلش کرده گربش دستشو پنجول کشیده...
اونم جیغ زده بود گربه رو پرت کرده بود...
بارادم فهمید باهم دعوای جانانه ای کردن...
واس همین اینقد عصبی بود رفت بیرون...
عجب!!!...
این دختر یه جا نمیشینه...
_آها...
لنتی کمی خجالت کشیدم معذب بودم...
برسا: حالا بریم شام ک روده بزرگه روده کوچیکرو خورد...
لبخند محوی زدم...
*
سر میز شام نشسته بودیم...
سمت راستم سلنا بود...سمت چپم برسا...
با سلقمه ای ک سلنا از پهلوم گرفت...
لبمو گاز گرفتم تا صدام بلند نشه...
عصبی زیر گوشم غرید...
❤🔥 10🤣 6🔥 2
32000
00:02
Video unavailable
_آخخخخ...
دایی: هیسسس صدات در نیاد...تو ک نمیخای خالت بفهمه زیر داداشش داره جر میخوره!!!...هوووم!!!...
با حرفش رنگ از رخم پرید...لنتی اونارو ب کل فراموش کردم...
دهنمو چفت کردم مبادا صدای ازم
در بیاد...حالم خیلی بد بود...
با مردونگیش رو بهشتم ضربه میزد...
دایی: باید ک.صتم تنبیه کنم واس هر کسی خیس نکنه جن.ده...
دیوونه شده بود عینه دیوونه ها ب بهشتم سیلی میزد...
یا با مردونگیش روش ضربه ی محکم میزد...
با اینک دردم میومد...
ولی از ترس دوباره دیوونه شدنش فقط لبمو محکم گاز میگرفتم...
وقتی از سرخ شدن بهشتم مطمئن شد...لبخند ترسناکی زد...
دایی: حالا وقت جر دادنه این ک.صه بی ادبه باید تنبیش کنم...
یهو با کاری ک کرد...♨️🥵😭💦🔥🔞
https://t.me/+GQaQJZrkzE02NGY0
animation.gif.mp40.60 KB
65500
00:05
Video unavailable
BDSM⚡️
#بوسهی محکمی به لبهای #خونین درسا زد و ازش فاصله گرفت... با #غرور به صندلی تکیه زد و غرید...
سامیار: میشنوم!...
درسا نا.له کرد...
_ سرورم ازتون... خواهش میکنم... #التماس... لطفا بذارین ارض.ا...
سامیار با پشت دست به دهن دخترک #کوبید و بیحوصله گفت
_ مثل آدم حرف بزن #توله...🔥
https://t.me/+Es-YMKG1g24xM2Rk
9.12 KB
68200
00:03
Video unavailable
ک🍆ر کلفت سیاهشو داخل رحمم نگه میداره و پر فشار آبشو خالی میکنه💦👅
_ نههه نههههه نریززز نریمااااااان😭
از تنگی ک*صم تو گلو میغره سفت بین بازوهاش حبسم میکنه و ضربه عمیق تری داخلم میزنه و محکم تر خودشو فشار میده🔞❌
نریمان: هیشش الان تموم میشه آهو
آروم باش زشت کوچولوی نریمان...😈💦🔞🔥
https://t.me/+wFORIkBy6Ko3OTQ0
سه نفری نوبتی درش میزارن😱🥵🔞💦🔥
6554.gif.mp40.48 KB
59500
00:08
Video unavailable
#گیـ لـاو🏳#تریـسام🔞 #مافـیایی #فمـبوی💄
آریان: بهت میگم این دستبـ🔗ـندا رو باز کن ایلیا...😡
با عربده آریان چشماشو بست و با دلبری قدماشو سمتش برداشت کفش پاشنه بلند قرمزشو روی دیک آریان گذاشت و اروم اروم باهاش ور رفت👠🔞🔥
آریان: نگران نباش بوبویی دیگه جات امنه🩸
_اهه ددی محکمتر... دیگه نمیتونم بذار کام شم... 🥵💦
اسپنکی روی با.سن قلمـ🍑ـبه بنفش و سرخ رنگش زد و بیشتر کبودش کرد👄
تلمبه هاشو سریعتر کرد و روی کمرش خم شد و از پشت موهاشو کشید🔥
+هنوز مونده #دلربای من هنوز مونده تا به غلط کردن بیوفتی😏😈🤤💦🔞🔥
https://t.me/+kerM4PQ-yHs3M2U0
emilio5.gif.mp41.55 KB
51200
00:03
Video unavailable
رایان: جوری جرت بدم که دیگه نتونی حتی حرف بزنی حلا چه برسه ازدواج کنی⛓😡
دخترک جیغ میکشد و دست و پا میزند تا از زیر مرد بیرون بیاید..
رایان دست بند دکمهی شلوارش میکند و ان را باز میکند..♨️💯
_ولمممم کنننن عوضیییی تو داییییمییییی...
رایان دست روی دهان دخترک میگذارد و خم میشود تا کارش را تمام کند که با باز شدن در…🔥🔞 💦
https://t.me/+Oz9A-goZ9tkyYTE0
tumblr_7a6065ab29b072a8ab89468363987989_a0b556ee_400.gif.mp40.33 KB
48900
وی آی پی (vip)♦️
آرسام: باسنتو بده بالا دخترم یالا!...
باسنمو دادم بالا ددی رادان در حالی ک
نفس نفس میزد ب حرکات ما خیره بود...
ددی آروم خودشو توم فرستاد...
لنتی دوتاشون خیلی کلفت بودن...
آخم زیر پستونک خفه شد...
وقتی کامل خودشو توم فرستاد...
شروع ب ضرباتِ عمیق و تندی کرد...
آرسام: اهههه حال میکنی زیره ددیات داری ب فااک میرییی!!!...
رو تختیو محکم چنگ زدم یهو از پشت
موهامو گرفت کشید...
تند تند خودشو بم میکوبید هرز گاهی
اسپنک محکمی در کو.نم میزد...
غرق خوشی شدم...یهو با دست ددی
رادان رو کلیتوریسمم پستونکمو تند تند
مکیدم...🍼
برای خرید♦️ vip ♦️ مـــســـ🔥تـــرهــایــ🔞خـــشــنـــ😈 فقط با مبلغ 30,000 هزار تومن از چنل اصلی کلییی جلو بیفتید و ادامه ی رمان رو بخونید🥹😍
📍جهت عضویت و خوندن رمان با پارت های بیشتر ب ادمین پیام بدین...
ادمین VIP👇🏻
@Little_brat_kocholo
56100
پارتای جدید تقدیم نگاهای زیباتون خوشگلای من 🥰🦋✨
شرمنده دیر شد کم کم حالم داره خوب میشه
سعی میکنم بیشتر بذارم 🥲🫶🏻🫂
🍓 6💔 3
63800
#part197
💦
💦💦
💦💦💦💦
با دهن باز نگاش کردم...
_مگ ساعت چنده!!...
برسا خندید...
برسا: شما پرنسس انگاری تا حالا نخابیدی اینجا شدی زیبای خفته...
نیم ساعت بالا سرت بودیم تا چشاتو باز کردی...از صب خابیدی الآنم ساعت ۷ شبه...
واای ینی من از صبه خاابم...
خجالت زده لبمو گاز گرفتم...
تازه یاده سلنا افتادم قطعا میکشتتم...
_وااایی سلنا آتیشم میزنههه...
پارسا خندید...
پارسا: همون دختره ریزه میزه ی شیطون!!...
با تعجب بش نگا کردم...
_چطورر!!!...
اینبار برسام خندید...
🤣 23❤🔥 2🔥 1
67600
#part196
💦
💦💦
💦💦💦💦
قد بلند چهار شونه ی هیکلی چشم ابرو مشکی در کل اونم جذاب بود...
ولی چ فایده همشون اخلاقشون عن بود!!!...
آرشام: سلام بچه ها...
رو ب من لب زد...
آرشام: خودشونو معرفی کردن!...
آروم سری تکون دادم...
لبخند محوی زد...
آرشام: برسا،پارسا،من داداشیم...بچه های بابا حسین...
حامد،حامی،بارادم داداشن...
بچه های عمو محمود...
البته حامی ماموریته فلن نیومده با اونم آشنا میشی...
وندادم پسر خالته...
اوو چقد خانواده ی بزرگین!!!...
_آها...
آرشام: حالا ک باهم آشنا شدین پاشین بریم پایین شام بخوریم...
❤🔥 22🔥 2
56000
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.