cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

طنین‌تنهایی | گیلسوحکیم

🌜✨﷽✨🌛 💙 خوش اومدین 💙 ✍🏻 کانال رسمی: «گیلسو حکیم» 🌚 پارت‌گذاری: «هر شب به جز پنج‌شنبه و جمعه» در‌حال‌نوشتن: 🎻 #طنین‌تنهایی تمام‌شده (موجود در VIP): 🥀 #یادداشت‌های‌یک‌بی‌گناه 🌳 #زیردرخت‌ترنج 🕊️ عضویت VIP: @ROMANGILSOO

Show more
Advertising posts
3 843
Subscribers
-2124 hours
-987 days
+17730 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
_زنم شو به چیزی که شنیده ام شک میکنم ، میپرسم «چی ؟ » سرش را تا نزدیک ترین حالت ممکن به من جلو میکشد _زنم شو تا دنیا رو برات به آتیش بکشم زمزمه میکنم «میفهمی داری چی میگی ؟» مطمئن سر تکان میدهد و انگشتانش پوست گلویم را نوازش میکنند _پشتت میشم ، اسم من بیفته پشت اسمت دیگه کسی نمیتونه زمینت بزنه ، نمی‌ذارم آب خوش از گلوی دشمنات پایین بره ، زنم شو و انتقامت و از اون حرومی بگیر ، زنم شو تا به دنیا نشون بدم تنها ملکه ی این جهان تویی ... زن نامدار شو تا همه بدونن تو ملکه ی منی ، افعی خوش خط و خال منی ، مال منی ... زن من شو ملکه ... https://t.me/+yLWzR3CWT-wxMWU0 روزی که به او نزدیک میشدم برای اینکه به من در انتقام گرفتن کمک کند هیچ گمان نمی‌کردم که به این نقطه برسیم . من قرار بود ملکه ی بازی نحسی مان باشم نه ملکه ی او ... او قرار بود یک دوست باشد، یک شریک نه معشوق دیوانه و یاغی ملکه ... ۱۵
Show all...
Repost from N/a
Photo unavailable
💠 دوستان برای دسترسی راحت تر شما کانال‌هایی رمان‌های با ژانرهای رو تو یه فولدر گذاشتیم این فولدر رو به تلگرامتون اضافه کنید، اینجوری دیگه بین انبوه کانال‌ها سردرگم نمی‌شید و رمان‌های برتر رو به راحتی پیدا می‌کنید! حتی این لیست برای افرادی که مشکل دارن اکانت‌هاشون راحت میتونن داخل کانالها جوین بشن 📥 فقط کافیه دکمه Add این فولدر بزنید تا فولدر به تلگرام شما اضافه می‌شود. 👇👇 ➡️ https://t.me/addlist/j339tLK9EotkNjE8 ۱۵
Show all...
Repost from N/a
#سرخ‌ترین_عشق آراد گفت: این دوستی‌‌های عمیق که حتما نباید بین دو جنس مخالف بشه آریا پرسید:یعنی چی؟🚫 ❌یک رمان هیجانی و عاشقانه❌ منظور آراد چی می‌تونه باشه؟🚷🔞 https://t.me/+cdtfc-gZa0JlZWNk ۱۲
Show all...
Repost from N/a
مسیح-چرا وقتی می خندی این حال منه که خوب میشه؟ لب پایینم رو توی دهنم کشیدم دستهام رو بالا آورده و روی سینه اش گذاشتم -زبون باز،دل چند تا دختر بیچاره رو اینجوری بردی؟ ابروهاش به بالا زاویه گرفت مسیح-یعنی الان دل تو رو بردم؟ الان؟دل من خیلی وقت پیش رفته بود شاید از همون شب توی چادر که زمزمه کرده بود می خوامت برای فرار از جواب دادن عقب کشیدم اما کف دستش به سرعت روی کمرم نشست مسیح-حق نداری یک سانت عقب بری،تلافی تمام این مدتی که نبودی و آرامش و با رفتنت ازم گرفتی این تنبیه بود یا جایزه؟اصلا کسی پیدا می شد دل جدا شدن از این آغوش گرم و امن رو داشته باشه؟ https://t.me/+h-gt9qeOGRg1MzE0 ۱۲ظهر
Show all...
Repost from N/a
قسمتی از آینده... از زبان هیراد: با عصبانیت ماشین رو مقابل شرکت پارک کردم و به سمت در ورودی راه افتادم. در جواب سلام حاج باقر، سری تکون دادم و بدون اینکه منتظر آسانسور بمونم پله هارو با عجله بالا رفتم. صورتم هر لحظه بیشتر کبود می‌شد. کارد میزدی خونم در نمی‌اومد. به طبقه سوم رسیدم و داخل شرکت شدم. در جواب سلام سلیمانی سری تکون دادم و گفتم: قرار داد های شرکت(..) رو بیار به اتاقم. بعد از اتمام حرفم به سمت اتاقم که سمت راست شرکت قرار داشت رفتم. در اتاق راستین باز بود و کسی داخل اتاق نبود، معلوم نیست کجا رفته دختره سر به هوا. در اتاقم رو باز کردم و با دیدن شخصی پشت میز کارم برگام ریخت. با عصبانیت داد بلندی زدم که صندلی رو به سمت من چرخوند و .... 🙊چه اتفاقی قراره بیوفته‼️ چه کسی پشت صندلی هیراد پارسا نشسته و اونو عصبی تر کرده😶‍🌫️ ادامش این پایینه👇🏿👀 https://t.me/+ySCZ08bZIJljOTA0 ۱۰صبح
Show all...
Repost from N/a
00:06
Video unavailable
من هاکانم❤️‍🔥 دورگه‌ی ایرانی ترک تباری که مدل معروف برندای مده و عکساش همیشه رو جلد مجله‌هاست، فن زیاد دارم و خیلیا بهم پیام میدن که حتی سین نمیخوره اما وقتی اون دختر ناشناس بهم ویس داد و برای اولین بار صداشو شنیدم عجیب دلم براش رفت!🥹 اون خیلی چیزا ازم می‌دونست ولی یه عکسم تو اینستاگرامش نداشت، دلم می‌خواست ببینمش اما نشد و هیچ جوره پا نمی‌داد، خیلی دنبالش گشتم اما هیچی به هیچی و انگار عمدا می‌خواست ناشناس بمونه... بعد چند سال اتفاقی توی ایران دیدمش! می‌خواست انکار کنه همون دختریه که مدتها باهم تو فضای مجازی حرف زدیم، صورتشو هیچوقت بهم نشون نداده بود و همیشه از زیرش در می‌رفت اما منی که در به در دنبالش گشته بودم محال بود صداشو یادم بره... بد موقعی اومده بود؛ من وسط یه انتقام قدیمی گیر کرده بودم، داشتم با دخترعمش ازدواج می‌کردم و با اومدنش آتیش عشقی که ناتموم مونده بود رو توی دلم شعله‌ور کرد، به خاطر محافظت از خودشم که شده سعی کردم ازش دور بمونم اما اون فنچِ لوند با دلبریاش کاری کرد نتونم دوریشو تحمل کنم و کشوندمش خونم تا دم به دم خفتش کنم...🔞🤤 https://t.me/+kjaYUarQ8B0zZmI0 صب بپاک
Show all...
5.90 KB
سلام 💙 شبتون بخیر گیلسو صحبت می‌کنه. من اومدم با یه خبر خوب بالاخره فایل کامل طنین‌تنهایی حاضر شده. 😍 اونایی که عضو وی‌آی‌پی طنین‌تنهایی هستن، می‌تونن فایل رمان رو به‌صورت رایگان داشته باشن. پس اگه فایل رو می‌خواید، کافیه بهم پیام بدین که براتون بفرستمش. ✅ اگه هم قصد خرید دارین، فایل کامل رمان طنین‌تنهایی با ۹۹۵ صفحه، ۴۵ هزار تومان هست. آیدی من: @Gilsoohakim
Show all...
🎻🎶🎻🎶🎻🎶🎻🎶🎻 🎶🎻🎶🎻🎶 🎻🎶🎻 🎶 🌛✨هوالرزاق✨🌜 🎭 #tanin704 ‼️🚫 کپی ممنوع 🚫‼️ 🎻 طنین تنهایی ✍🏻 گیلسو حکیم 🎶 سمفونی هشتم: 🎼 «شمعدانی‌ها زرد می‌شوند!» با ناباوری داشت به طلا که کلافه بازویش را از میان دستان اون بیرون کشیده بود، نگاه می‌کرد: - نذاشتم مامانم بفهمه، چون نمی‌خوام تو این وضعیت که یه دلت پیش حکم قصاص خواهرته و یه دلت پیش مریضی خواهرزاده‌ت، درگیر بازی درآوردن‌های مامان منم بشی. اینم بگم که مادرِ من مشکلش فقط با تو نیست، با دخترخاله‌م هم که می‌خواستم ازدواج کنم همین آش و همین کاسه بود و هی چوب لا چرخمون می‌ذاشت. کلاََ فکر می‌کنه عقل تو کله‌ی من نیست و هر تصمیمی که می‌گیرم به دردِ لای جرز دیوار می‌خوره! واسه اینه که دست دست می‌کنم، وگرنه هیچ ابایی ندارم از این‌که به کل دنیا بگم دوستت دارم و می‌خوام باهات ازدواج کنم. فکر نکنم زن‌عمو چیزی بهش بگه، فقط می‌خواست حرص تو رو دربیاره؛ اما اگه چیزی که ناراحتت می‌کنه اینه، قبل از این‌که از جای دیگه‌ای بشنوه، خودم زنگ می‌زنم همه چیزو بهش می‌گم. از هیچکس هم نمی‌ترسم. درحالی‌که دستانش از شدت ترس و اضطرابِ رفتن طلا می‌لرزیدند، می‌خواست با مادرش تماس بگیرد و سیر تا پیازِ همه چیز را برایش تعریف کند که طلا موبایل را از دستش گرفت و با لحن مهربانانه‌تری نسبت به قبل لب زد: - نَقلِ این‌ حرف‌ها نیست کامیار. ازت دلخور نیستم که به مادرت چیزی درباره‌ی من نگفتی. من فقط نمی‌خوام تو تحت‌فشار باشی. وقتی می‌بینم همه دارن بهت فشار می‌آرن، نمی‌خوام منم بار اضافه بشم برات. صورت او را میان انگشتانش قاب گرفت. تمام عشق و علاقه‌اش را توی نگاهش ریخته بود: - اتفاقاََ چون بقیه دارن بهم فشار می‌آرن تو باید این‌جا باشی. من باید یه دلخوشی تو این خونه داشته باشم طلا. برام مهم نیست بقیه چی می‌گن. من بعد از سی سال یه تصمیم عاقلانه و منطقی گرفتم، اونم دوست داشتن توئه. به‌خاطر حرفِ مفتِ مردم تو رو از دست نمی‌دم طلا. دیگر نتوانست بغضش را سربسته نگه دارد و اولین قطره‌ی اشک روی گونه‌اش ریخت: - حرف مردم نیست، حرف خانواده‌ته. مادرت... با انگشت اشاره‌اش اشک‌های او را پاک کرد و نگذاشت حرفش را تمام کند: - تو این مکافات منو ول نکن طلا، نذار بیش‌تر از این داغون شم. بدون تو نمی‌تونم این روزها رو بگذرونم. هیچ احدالناسی برام مهم نیست. الآن اگه خودِ خدا هم جلوم واسته من ازت نمی‌گذرم! 📞 پیام ناشناس به من: https://HarfBeMan.pw/@allogilsoo 🎸 @gilsoopub 🎶 🎻🎶🎻 🎶🎻🎶🎻🎶 🎻🎶🎻🎶🎻🎶🎻🎶🎻
Show all...
👍 7 4😢 1
🎻🎶🎻🎶🎻🎶🎻🎶🎻 🎶🎻🎶🎻🎶 🎻🎶🎻 🎶 🌛✨هوالرزاق✨🌜 🎭 #tanin703 ‼️🚫 کپی ممنوع 🚫‼️ 🎻 طنین تنهایی ✍🏻 گیلسو حکیم 🎶 سمفونی هشتم: 🎼 «شمعدانی‌ها زرد می‌شوند!» با وجود سبک شدنش ولی قلبش به‌خاطر شنیدن توهین‌هایی که ناجوانمردانه به طنین شده بود، ترک خورده بود و بغض‌آلود و غمزده داشت وسایلش را جمع می‌کرد تا هرچه زودتر از این خانه برود که کامیار آمد داخل اتاق و درحالی‌که هنوز از تصمیم جدید طلا مطلع نشده بود، با سرخوشی برایش دست زد: - دمت گرم خوب زدی تو پوزِش! اصلاََ کُرک و پشم‌هاش تو هوا معلق مونده بود، مهتاج‌السلطنه رفت جاروبرقی بیاره جمعشون کنه! من نمی‌تونستم این‌جوری جلوش وایسم، بالأخره فامیلیم دیگه، هر چی می‌گفتم تفِ سربالا بود. ولی بدم نمی‌اومد آچمز شدنشو ببینم که دمت گرم زحمتشو کشیدی! آخه یکی... وقتی طلا چمدانش را روی تخت گذاشت تا لباس‌های خودش و مهرسا را داخل آن بچیند، تازه کامیار متوجه‌ی ماجرا شد و بُهت و حیرت‌زدگی لبخندِ سرخوشش را شکست داد: - چی‌کار داری می‌کنی؟ چرا داری وسایلتو جمع می‌کنی؟ اشک نریختن و حفظ غرورش خیلی سخت بود؛ اما او سخت‌تر از این‌ها را نیز تاب آورده بود و هر جوری شده بود از پس این یکی هم برمی‌آمد: - زنگ می‌زنم آرمان برگرده بیاد دنبالم، فکر نکنم خیلی دور شده باشه. دستش را گرفت و نگذاشت به کارش ادامه دهد: - یعنی چی طلا؟ زده به سرت؟ به‌خاطر حرف‌های صد من یه غاز زن‌عموم می‌خوای منو بذاری و بری؟ تو که از اخلاقش خبر داری، قبلاََ هم پَرِش به پَرِت خورده بود. شوهرش با کلی بدهکاری ولش کرده رفته، پسرش هم خودشو گم و گور کرده و کوچیک‌ترین اثری ازش نیست، توهین‌هاش رو توجیه نمی‌کنم، ولی نباید انقدر چیزهایی که می‌گه رو جدی بگیری. باید یه گوشِت در باشه، یکی دروازه. به‌خاطر من این کارو بکن طلا. با التماس و بی‌چارگی این‌ها را لب زده بود، طلا اما بی‌حوصله‌تر از آن بود که به این زودی‌ها آن‌چه نغمه گستاخانه توی صورتش گفته بود را فراموش کند: - موضوع اصلاََ حرف‌های زن‌عموت نیست. نه این‌که نباشه، ولی رفتنم دلایل دیگه‌ای به جز توهین‌های اون هم داره. دیگه این‌جا موندنم درست نیست کامیار. باید زودتر از اینا می‌رفتم. وقتی تو این مدت هر کاری می‌تونستی کردی که مامانت از این‌جا موندن من باخبر نشه، باید می‌فهمیدم اومدنم از اولش هم اشتباه بوده. دارم می‌رم که جفتمون بعد از چند ماه یه نفس راحت بکشیم. 📞 پیام ناشناس به من: https://HarfBeMan.pw/@allogilsoo 🎸 @gilsoopub 🎶 🎻🎶🎻 🎶🎻🎶🎻🎶 🎻🎶🎻🎶🎻🎶🎻🎶🎻
Show all...
7😱 3👍 1
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.