اهمیت ندارم.
با نام و یاد خدا و امید به او اندکی تغییر کردیم و تغییر خواهیم کرد. به بیاهمیتها اهمیت نمیدهیم؛ حتی شما دوست عزیز. دکوریه صرفا: http://t.me/BChatPlusBot?start=AhamiateSefr
Show more205
Subscribers
No data24 hours
-27 days
-330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
پياده شدنِ مدل سرمايهداری در ایران بستر تحميل محروميتهای سياسی و فرهنگی شده، و مشکلات اقتصادی و اختلاف طبقاتی بهوجود آورده است.
در ايران، [فرضا]ً ۲۰ درصد از جامعه، هم پول دارند و هم مقام دارند و هم ارضاء جنسی دارند؛ ۳۰ درصد بهصورت متوسط در فشار هستند ولی اينها تا حدودی دارا هستند. و ۵۰ درصد هم در فقر اقتصادی، فقر جنسی و فقر هويتی زندگی میكنند. چون آنها دارند تحقيرشان میكنند! جامعه دارد تحقيرشان میكند!
بَعد، غرب به اين جمعيت بزرگ (به این ۵۰ درصد) می.گويد: شما آزاديد! شما آدم هستيد! اختيار شما به دست خودتان است! اينها چهكاره هستند؟! اين ارزشها هستند كه شما را اينطور محدود كردهاند!!
یک بار نمیگويد «انگيزش مادی» و «اختلاف طبقاتی» و «نظام سرمايهداری» شما را اينطور كرده است! يک بار نمیگويد غلط بودنِ «نظامِ توزيع ثروت، قدرت، اطلاعات»، شما را اينگونه كرده است! مرتب میگويد «وابستگی شما به ارزشها» شما را اينطور كرده است!
بنابراين، طبيعی است كه در جامعه ناهنجارهای تلخی بهوجود آيد كه برای دشمن مايهی اميدواری میشود و او میتواند ارزشهای اسلامی را، بهدليل محروميتهايی كه خودِ نظام سرمايهداری در عمل برای مردم ايجاد كرده است، مورد هجوم قرار بدهد.
Repost from N/a
نیاز جنسی و نیاز اقتصادی عجیب به هم گره میخورند. یعنی «بستر طبقاتیْ» فرد را تحقیر میکند؛ وقتی تحقیر کرد، درواقع به او میگویند: «تو دیگر نمیتوانی زندگیِ آبرومندی داشته باشی! نه تا ۲۶ سال، بلکه تا ۳۶ سالگی و بالاتر. لذا برو و سالها در انتهای صف بایست! اگر بخواهی ازدواج کنی نیز باید انتهای صف بایستی و فعلاً زندگی با احساس حقارت را بپذیر!».
این برای جوان بسیار تلخ است.
در این صورت، جوان میخواهد محدودیت ارزشی را بشکند؛ میخواهد انتقام بگیرد. اینکه جوان «هیپی» میشود یا دختر موی سرش را بیرون میگذارد، میخواهد بگوید «پس من نیز محدودیت ارزشی را نمیپذیرم». این عملِ جوان، دقیقاً عکسالعملِ تحقیرِ جامعه بهوسیلهی سرمایه است؛ درحالیکه نام آن را «آزادی» میگذارد. آزادیِ فردی وقتی پیدا میشود که شما ابتدا «تحقیر» کرده باشید. اگر «تجلیل» کنید کسی نمیگوید آزادی میخواهم! آن موقع که انقلاب در اوجِ جوشوخروش بود حرفِ آزادی طرفدار نداشت. حتی اگر رادیوهای بیگانه نیز بسیار تبلیغ میکردند حرف دموکراسی در زمان جنگ طرفدار نداشت! الآن برای جوانان لبنانی، حرف آزادی فریبنده نیست؛ زیرا احساس هویت و احساس کرامت میکنند و «کریمتر شدن بهوسیلهی ایثار» را آرزو میکنند؛ چون کسی استیثار نمیکند و نمیگوید «تو باید ذلیل و زیردست من شوی و مذهب هم مهر و امضایش را پای آن بزند».
حال، وقتی از یک طرف، شما مصرف کالای لوکس و سفرِ کیش را تبلیغ و تجلیل میکنید و اعتبارات را مادی میکنید، و از طرف دیگر، نظام هم «اسلامی» است، چه انتظاری از جوان دارید؟
بعد از تحقیری که نسبت به جوانها میکنیم و میگوییم: «اگر تو بخواهی زندگی آبرومندی داشته باشی، فعلاً باید آخر خط بایستی و چون آشنایی و رابطهای هم با هیچ جناح و گروهی نداری، بنابراین کسی از تو حمایت نمیکند»، آیا این جوان واقعاً محدودیتهای ارزشی شما را مقدس خواهد شمرد؟! (فقط آن جوانی اینگونه خواهد بود که ملکهی عدالت پیداکرده باشد؛ یعنی بر نفس خود حاکم شده باشد و بگوید: «من اصلاً اعتراض نمیکنم»!)
بنا بر آنچه عرض شد، من اساس آزادیخواهی جوانها را [مطالبهی] «دموکراسی» نمیدانم.
پس از اینکه سهام شرکتهای اقماری دولت را درست کرده و نحوه مدیریت آن را خصوصی کردید و «سرمایهداری»، با یال و کوپالش، استقرار پیداکرده است، هویت اولیهی (هویت انقلابیِ) جوانان را متلاشی کرده و موردحمله قراردادید و هویت آنها را هویتِ پول کردید، در این صورت، آنها میگویند «اینها خودشان برای پولدارها همهچیز درست میکنند و برای قدرتمندان سیاسی هم که همهچیز فراهم است (یعنی هم پسر تاجر میتواند زن بگیرد و هم پس فلان آخوند)، امّا میگویند این چیزها برای تو حرام است؛ تو برو تِی بکش!».
در پاسخ، جوان نیز میگوید: «هیچ برهانی را قبول ندارم! آیا بائُک تَجُرّ و بائی لاتَجُرّ؟! آیا غریزه جنسیِ تو ارضا شود و غریزه جنسیِ من ارضا نشود؟! آیا محدودیت جنسی برای من چوب آخر است که میزنید؟ یعنی محدودیت مالی که دارم، محدودیت مقامی هم دارم، حال میگویید محدودیت جنسی هم داشته باشم؟! پس اگر اینگونه است من دموکراسی را میخواهم تا حداقل آزاد باشم و بتوانم دهنکجی و اعتراض کنم!» در این صورت، همین جوان علیه نظام نیز فعالیت میکند.
Repost from N/a
مشكل جوانها فقط مسئلهی اشتغال و بيكاریِ آينده نيست. بايد بپذيريد كه اينها میخواهند احساسِ هويت كنند. احساس هويت كردن بهمعنای اين است كه اينها نيز میخواهند سری در بينِ سرها پيدا كنند. اين را كم حساب نكنيد!
از سن ۱۶ تا ۲۶ سال، سنی است كه شخص، به هرگونهای که شده، میخواهد نامجو شود؛ يعنی ابتدایِ رشدِ رياستطلبیِ اوست.
اگر میخواهيد اين مطلب را آزمايش كنيد ببينيد «قهرماندوستیِ» اینها چقدر است؟ يعني ببينيد فوتباليست يا وزنهبردارِ [ایدهآلِشان] چه كسی است؟ اينها محبوب جوانها هستند.
بعضی از جوانها حتی دوست دارند كه رابطهی جنسیشان را هم تحتُالشعاعِ «يک هويتی كه دارند» باشد و يک دختری آنها را بپسندد.
اگر جوانان احساس بیهويتی كنند يا هويتشان ضدِهويت شما دربيايد به نتيجه دلخواه نمیرسيد. ارتباط با هويت جوانان، مسئله بسيار مهمی است.
Repost from N/a
شما باید مسئله ازدواج را، که بهعنوان یکی از مسائل مهم است، خوب بشکافید. وقتی اشتغال را برای بین سن ۲۵ تا ۳۰ سال قرار میدهید و تعریف فقر و درآمد را هم بهگونهای قرار میدهید که زن و مرد نتوانند قبل از اشتغال ازدواج کنند، چگونه میخواهید به نیاز جامعه پاسخ دهید؟
اینکه میگویید بیاییم ازدواجها را ساده بگیریم، آیا میخواهید تعریف فقر را بههم بزنید؟
در این موضوع، شما باید شدیداً به الگوی توزیعِ ثروت و الگویِ برنامه حمله کنید!
وقتی شما هر روز تبلیغات مصرفی ارائه میدهید و آبرو و آبرومندی را «مادی» تعریف میکنید، توصیه به «ازدواج ساده» چه معنایی میدهد؟! شما خودتان تعریف فقر را عوض میکنید و [حالا] میخواهید با «ازدواج ساده»، همه به یک جوان به چشمِ تحقیر نگاه کنند؟! امکان ارضاء باید با چه رنجها و تحمیلها و تحقیرهایی همراه باشد؟
این شعار باید بهخوبی شکافته شود که علت اساسیِ محرومیتِ جنسی، به وجود ناهنجاری در نظام اقتصادی و اجتماعی بازگشت میکند. توصیه به سادهزیستی و ازدواج ساده، یک تعارف است و مثل این است که مثلاً بگویند «اگر یک عدهای گوشت و برنج بخورند و بقیه که گیرشان نمیآید نان و پیاز و سبزی و ترشی میل کنند، خیلی برای مزاج خوب است!»
شما به چه کسی و در چه جامعهای، این الگو را ارائه میدهید؟! آیا در جامعهای که نه درآمد و نه هزینه و نه شرایط سیاسیِ آن با قبل یکسان نیست، این الگو را ارائه میدهید؟ امروزه شرایط بهگونهای است که پسر و دختری که در خانهی پدرشوهر یا پدرزن زندگی کنند، احساس ذلت میکنند و آبرومند نیستند. شما هویت آنها را اینگونه تعریف کردهاید و گفتهاید در مسکن استقلال داشته باشند. حتی اگر مسکنْ کوچک باشد هم تحقیرشان میکنید!
درموردِ ازدواجِ جوانان باید عوامل مختلف دقیقاً تحلیل شود. باید شما بتوانید از زبانِ جوان حرف بزنید.
اینگونه نیست که جوانها بلد نباشند ازدواج کنند یا مانعشان فقط پدر و مادر باشد، بلکه «محیط جامعه» تحقیرشان میکند! دقیقاً ناهنجاری در شرایط اقتصادی و سیاسی، موانع ازدواج است. من موانع را این دو میدانم؛ زیرا ازنظرِ فرهنگی و اسلامی برای ازدواج در سن شانزده سالگی به بالا مانعی نیست؛ امّا امروزه نمیتواند آبرومندانه ازدواج کند و معنای آبرو هم مادی تعریف شده است.
این رنجها را که میگوییم، برای این است که [ریشهی] پرخاشها معلوم شود.
خب
توصیههاتون بهم تموم شد؟
لازم نیست چوب بیارم؟ که تصیحت کنید زن بگیر بچه بیار چندتایی میتونید چوبا رو بشکنید؟