cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

sick mind!

we grow through what we go through :) https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1095193-oQQeBuh

Show more
Iran180 929Farsi168 560The category is not specified
Advertising posts
369
Subscribers
+124 hours
+477 days
+7530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

1|2 - Tejano Blue - Cigarettes After Sex (320).mp39.10 MB
لباس خریدن تراپی بزرگ منه
Show all...
No One Understands Pretty Vicious.mp33.50 MB
گریه هامو جمع کرده بودم نگه داشته بودم برای وقتی که کسی پیشم نباشه. سعی کردم تا خونه و تا توی اتاقم پشت چشم هام نگهش دارم. میخواستم تا موقع مچاله شدن توی تاریکی زیر پتوم پیش خودم بمونه. نشد. نتونستم. کنترلش سخته وقتی به زبون میاد. سر ریز میکنه و دیگه هرچقدر زمینی که کثیف کرده رو با دستمال پاک کنی بازم رد لک شده‌ش اونجا میمونه و رو به همه داد میزنه که چیکار کردی و همه ازت توضیح میخوان. چه توضیحی باید بدم؟ چه توضیحی میتونم بدم؟ این دلیلی وجود نداره. یا حداقل ترجیح میدم به دلیل فکر نکنم. اگر هم دلیلشو میدونستم، راه توضیح دادنشو بلد نبودم. اگر هم میتونستم توضیحش بدم مطمئنم اونا حتی یک کلمه‌ش رو هم نمیفهمیدن. و این حتی ناراحت کننده تر هم هست. اینکه کسی نیست دلیلت رو بفهمه خیلی سخت تر از اینه که خودت رو نفهمن. آدم ها ممکنه پیچیده باشن اما دلایل چیزای ساده ای هستن. ساده های کوچیکی که روی هم کوه شدن و توی هم فرو رفتن و ماهیتشون عوض شد و حالا دیگه نمیشه از هم دیگه تشخیصشون داد. نمیشه هیچ شکل واقعی‌ای از توش پیدا کرد که بگیری جلوی چشم آدم ها و بگی ببین، اینه چیزی که براش غصه میخورم. انگار تمام آبنبات های شکل دار رو باهم آب کرده باشی و حالا تنها چیزی که میبینی یه موجود عجیبِ بد رنگِ کج و کوله‌ست که بجای چشم هاش تاج خروس و بجای دهنش بال ماهیه.
Are you bleeding or are you hurt? Still I hide and getting shy from giving up No one understands
13Jul #challenge
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
Show all...
another_love_-_tom_odell.mp39.36 MB
گفتی لازم نیست این پایانش باشه. گفتی میتونیم حرف بزنیم. اما تو داشتی میرفتی و من میدونستم این پایانش بود. تو داشتی میرفتی و اون کوله‌پشتی آبیت بهم میگفت که خاطره هات روهم مثل لباس‌ها و وسایلت جمع کردی تا دیگه نباشی و نباشیم. تو داشتی میرفتی، برخلاف لب‌هات که بهم لبخند میزد چشم هات تاریک بود و بهم میگفت که این واقعا آخرین باره. تو داشتی میرفتی و من.. من اینو وقتی فهمیدم که دیگه مثل قبلا دستت رو برای گرفتن دستم جلو نیاوردی. تو خیلی وقت بود رفته بودی فقط هنوز نوبت بلیط پروازت نشده بود. زندگی همیشه همینه نه؟ آدم هایی که میان و دلبسته میشی و میرن. کاش میتونستم تا همیشه پیش خودم نگهت دارم. کاش میشد پایان ما اینطوری نباشه. گفتی دست هامو رها نمیکنی، دست های ما آخرش بهم نرسید. قلب هامون چی؟ قلب تو به قلب من رسید؟ بیا توی زندگی بعدی همدیگه رو پیدا کنیم. حتی اگه سهممون از باهم بودن فقط مسیر کوتاهی باشه، من میخوام قلبم به قلب تو برسه و لمسش کنه.
On another love On another love
13Jul #challenge
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
برای چالش.
Show all...
757168b7-882a-4f9a-817b-b6a663c4e7df.mp32.24 MB
غم مثل طناب دار پیچیده دور گردنم و ولم نمیکنه. دارت نمیزنه فقط حسشو القا میکنه. نمی‌کشتت اما حس مرگ رو توی تک تک سلول های بدنت تزریق میکنه. کاری میکنه باور کنی داری نفس کم میاری و الانه که بمیری. بهت تلقین میکنه که رد سفت شدن طناب رو زیر فکت احساس کنی. میبرتت روی بلندی و بهت میگه که الان میفتی پایین و میمیری. اون هیچوقت تورو نمیکشه. غم مثل یه انگل توی بدن ما زندگی میکنه، اون هیچوقت میزبانشو نمیکشه. اما تغذیه میکنه. خالیت میکنه از همه چی. کاری میکنه خودت بخوای تمومش کنی. اون هیچوقت نمیکشتت اما یه پارچه‌ی مشکی میبنده دور چشم هات و کاری میکنه باور کنی خورشید خیلی وقته نابود شده.
You'll never see daylight In my head i feel like I'm a guest
13Jul #challenge
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.