The cloudy

و یادم اومد این ادم چقدر از اولش اشتباهی بود.

ولی امشب یک چیزی رو به عنوان نشونه برداشت کردم که اعتراف نکنم. میدونید براش یک پیام صوتی ضبط کردم و روی یک بارکد اپلود کردم تا یه روزی بهش بدم و یک جایِ اون پیام یک قطعه اهنگ با یک لیریک خاص پخش میکنم که بهش اشاره میکنم و میگم یاد تو میفتم و این حرفا. بعد امروز اتفاقی حین آشپزی پلی شد و اون گفت: میشه آهنگو عوض کنم اینا چیه (:

این عدم قطعیت نیست که داره پدر تورو در میاره. این تویی که با نپذیرفتن عدم قطعیت داری پدر خودتو در میاری.

😭

فوت کردن گرد و غبار نشسته روی کتاب>>>>>

تا نیایی و به جای دل تنگم ننشینی تو چه دانی که درین زاویه چون می گذرانم

مامانم همین الان بهم گفت: بابا تو دیوانه شدی بلند شو برو دیوانه خانه. اینقدر از این حرفش خندم گرفت و قهقهه زدم که اگر مطمئن نبود هم مطمئن شد دیوانه ام.

کاش اینطوری نبود. کاش همه چیز فرق می‌کرد. کاش من، من نبودم یا توی یک زمان درست من می‌بودم.

Night