cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Horny🥂

🔥🔞🔞🍷⁦🌩️HORNY من به دنیا اومدم تا زیر تو ناله کنم 🛀💧 فول سسکی و +18🤭🍑 نویسنده شیما صاد لینک کانال ⁦👇🏻⁩🦮 https://t.me/+gRJ5bWWlywJmYTk0 هماهنگی تبلیغات : @Adv_viiiip_ayra

Show more
Advertising posts
21 272
Subscribers
-14024 hours
+1 8637 days
+1 79130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

سر خدمتکار #دیلدو بزرگ و سیاهی که به کمرش بسته بود رو به زور وارد باسن پسر کرد و حرکات #وحشتناکشو پرسرعت شروع کرد - اههخخ آححح ارهه دارم رئیسمو میکنم. چکی روی لمبره های پسرک لرزیده زد و پر شهوت گفت: - داد بزن کونی داد بزن ...داداشت کجاست ببینه کون پسرک مظلوم #اتیسمی جندشو گزاشتم. اووففف اهههحخخ خودشو بیرون کشید و با بدجنسی تمام #مشت ... https://t.me/+e-FMSa9AUuFkZDQ0 پسر اتیسمی که مورد تجاوز خدمتکارای خونش میشه و ...😱❌❌ #دردناک_شکنجه_فول_صحنه🔞⚠️
Show all...
🤔 1
سر خدمتکار #دیلدو بزرگ و سیاهی که به کمرش بسته بود رو به زور وارد باسن پسر کرد و حرکات #وحشتناکشو پرسرعت شروع کرد - اههخخ آححح ارهه دارم رئیسمو میکنم. چکی روی لمبره های پسرک لرزیده زد و پر شهوت گفت: - داد بزن کونی داد بزن ...داداشت کجاست ببینه کون پسرک مظلوم #اتیسمی جندشو گزاشتم. اووففف اهههحخخ خودشو بیرون کشید و با بدجنسی تمام #مشت ... https://t.me/+e-FMSa9AUuFkZDQ0 پسر اتیسمی که مورد تجاوز خدمتکارای خونش میشه و ...😱❌❌ #دردناک_شکنجه_فول_صحنه🔞⚠️
Show all...
👍 1
سر خدمتکار #دیلدو بزرگ و سیاهی که به کمرش بسته بود رو به زور وارد باسن پسر کرد و حرکات #وحشتناکشو پرسرعت شروع کرد - اههخخ آححح ارهه دارم رئیسمو میکنم. چکی روی لمبره های پسرک لرزیده زد و پر شهوت گفت: - داد بزن کونی داد بزن ...داداشت کجاست ببینه کون پسرک مظلوم #اتیسمی جندشو گزاشتم. اووففف اهههحخخ خودشو بیرون کشید و با بدجنسی تمام #مشت ... https://t.me/+e-FMSa9AUuFkZDQ0 پسر اتیسمی که مورد تجاوز خدمتکارای خونش میشه و ...😱❌❌ #دردناک_شکنجه_فول_صحنه🔞⚠️
Show all...
سر خدمتکار #دیلدو بزرگ و سیاهی که به کمرش بسته بود رو به زور وارد باسن پسر کرد و حرکات #وحشتناکشو پرسرعت شروع کرد - اههخخ آححح ارهه دارم رئیسمو میکنم. چکی روی لمبره های پسرک لرزیده زد و پر شهوت گفت: - داد بزن کونی داد بزن ...داداشت کجاست ببینه کون پسرک مظلوم #اتیسمی جندشو گزاشتم. اووففف اهههحخخ خودشو بیرون کشید و با بدجنسی تمام #مشت ... https://t.me/+e-FMSa9AUuFkZDQ0 پسر اتیسمی که مورد تجاوز خدمتکارای خونش میشه و ...😱❌❌ #دردناک_شکنجه_فول_صحنه🔞⚠️
Show all...
#part31 #عطش‌داغ🔞🍻 #ورودافرادزیر18سال‌اکیداممنوع https://t.me/+6RLb17GZycljNTJk https://t.me/+6RLb17GZycljNTJk 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 کمی لرزید که #دستم رو پاین تر #آوردم و کمی #وسط پاش رو خاروندن . _بهتر شد؟؟ _آره مرسی #عمو ! می #خواست بلند بشه که اجازه ندادم _میخوام #شلوارمو پام کنم عمو. _بزار می خوام #قشنگ برات #بخوارونم ، اینجوری باز #می خواره ! پاهاش رو از هم باز کردم و #جلوی #پاش نشستم و #مکی به #چو.چولش زدم . کمی تکون خورد که #پاهاش رو گرفتم و شروع به خوردن کردم حواسم به #چشمای #خمارش بود . _آی عموو _جون عموو؟ _یجوری شدم ! _چجوری؟ _یجور،خوبی! _دوست داری ؟ سرش رو آروم تکون دادو #خنده #نازی کرد . https://t.me/+6RLb17GZycljNTJk https://t.me/+6RLb17GZycljNTJk دیگه دست خودم نبود #مک میزدم .بهشت فیدش رو ، زبونم رو روی گوشه های بهشتش می کشیدم ومی خوردم. https://t.me/+6RLb17GZycljNTJk https://t.me/+6RLb17GZycljNTJk دوست پدرش از اعتماد پدرش سواستفاده میکنه و....😱🔞 #ورودافرادزیر۱۸سال‌اکیداممنوع #رمانی‌که‌سه‌بارفیلترشد
Show all...
عـط💦ـش‌داغـ🔞ـ

🔞عاشقانه ممنوعه/ رده سنی بزرگسالان🔞 شروع رمان 👇🏼

https://t.me/c/1775921539/508

چنل محافظ @mohafz_00

👍 1
- چالش داریم بچه ها، جمع شید. جمع که می شویم، قرعه به نام من می افتد. دختر خاله ام سارا با هیجان و ذوق می گوید: - خوب خوب، نیلوفر جونم زنگ بزن محمدعلی، بگو عشقم بهت تموم شده دیگه دوستت ندارم عروسی رو بهم بزن. غرور مرا فرا می گیرد. ابرو بالا می اندازم و با اعتماد به نفس می گویم: - محمدعلیِ منو چی فرض کردین؟ بفهمه قضاوتش کردین میاد اینجا چشم همه تونو  درمیاره. نرگس از آن طرف دهان کجی میکند و ادایم را درآورده، با چندش میگوید: - اه چندشِ لوس. زر نزن که، زنگ بزن ببینیم آقاتون چند مرده حلاجه! با اینکه می دانم قرار است مدتی قهر کند. حق هم دارد. از این شوخی های خاله زنکی خوشش نمی آید. دل به دریا زده زنگ میزنم. دوست دارم علاقه اش به خودم را به همه ثابت کنم. سر بوق سوم جواب می دهد: - جونم نیلو! غرورم افزایش می یابد. دخترها بی صدا هو می کشند و من لبخندم را جمع میکنم و صدا صاف کرده با جدیت می گویم: - سلام محمدعلی. ببخشید بدموقع مزاحمت شدم، کار واجب داشتم باهات. - جونم عزیزم بگو. - راستش، چطوری بگم... چند مدته میخوام بهت بگم دیگه نشد صبر کنم. من علاقه ای بهت ندارم. عشقم بهت از بین رفته. بیا عروسی رو بهم بزنیم. کمی سکوت میشود. خبیثانه میخندم و چشم و ابرویی به دخترها می آیم. همه ذوق داریم و هیجان. لبم را گاز میگیرم و بالاخره صدایش می آید: - اوف، نیلو بار هزار کیلویی از رو دوشم برداشتی دختر. لبخندم کمرنگ می شود. صدای قلبم را نمی شنوم. نگاه میدوزم به دخترها. یکی از یکی رنگ پریده تر و بهت زده تر. - چی؟ محمد صدات قطع و وصله. - داری منو؟ میگم قربون دهنت دختر، هی میخواستم بهت بگم می ترسیدم دلت بشکنه. بخدا که شبمو روز کردی. - چی میگی؟ - ما به درد هم نمیخوریم نیلو. راستش، دلم گیر کرده یه جا دیگه. سه روز دیگه عروسیِ کوفتیمون بود داشتم سکته می کرد دیگه. لبخندم رنگ می بازد. قلبم را ندارم... احساسم را... شادی و سرزندگی ام را... همه شان را محمد علی با حرف هایش خاک کرد. دستم می لرزد. گوشی را محکم میگیرم. عروسیمان را، روز وصالمان را کوفتی می نامید؟ ای نامرد! - عاشق شدم نیلوفر، ممنون که زودتر گفتی. خودم به خانواده ها یه جوری اطلاع میدم که ناراحت نشن. - عاشق کی؟ - آشناست، میشناسی. چشماش پدرمو درآوردن نیلو، وای نیلوفر من مدیونتم دختر. - اسمشو بگو! با ذوق می گوید: - دخترِ دایی محمود، سمانه. نفسم می رود.بهت زده به سارا زل می زنم. بغض راه گلویم را می بندد. در مرز سکته ام، سارا زودتر میفهمد، گوشی را از دستم می قاپد و جیغ میزند: - چالش بود، لاشی. من پدر تو و اون سمانه‌ی هرزه رو درمیارم. حالا ببین، آشغال. دیگر صدای کسی را نمی شنوم. دنیا در برابر چشمانم دارد تیره و تار میشود. از دست دخترها می گریزم. با همان حال خراب، خودم را به طبقه بالا می رسانم. روی آخرین پله، پایم پیچ میخورد و قبل از اینکه پله را قل بخورم، دستی دور کمرم حلقه میشود: - گفتم شیطان لیاقت فرشته رو نداره. صدای کیان است. پسرِ دایی فردین. سر بلند میکنم. شکست خورده و زار و حیران، با چشمانی پر نگاهش میکنم. ابرو درهم می کشد و بی هوا میگوید: - زنم شو. باهم بچزونیمش... قبول میکنم... مثل پیشنهاد ناگهانی او، من هم ناگهانی قبول میکنم و سه روز دیگر قرار است کیان داماد مجلسی باشد که..... https://t.me/+IYnb0cH1_PAyYjA0 https://t.me/+IYnb0cH1_PAyYjA0 https://t.me/+IYnb0cH1_PAyYjA0 https://t.me/+IYnb0cH1_PAyYjA0 محمد علی و نیلوفر دختر عمه و پسر دایی ان اینا نامزد میکنن ولی چند هفته قبل از عروسیشون محمدعلی نیلوفرو ول میکنه با اون یکی دختر عموش عروسی میکنه حالا بعد از ۵ سال نیلوفر که شوهرش مرده و حامله اس مجبور میشه دوباره با محمد علی که زنشو به خاطره خیانت طلاق داده و یه دختر بچه داره صیغه کنن
Show all...
« دلدار »

دلدارِ منِ بی‌دل

مدرسه سکسی💦🍑 #part1 -اوهییی اقا معلم فک کنم تپلم زخم شده اهییی میسوزه پاهاشو از هم باز کردم با دیدن تپل صورتی وسط پاش اب از لبو لوچم اویزون شد دلم میخاست مردونگیمو توش فرو کنم و تند تند توش عقب جلو کنم با تصورش مردونگیم شروع به نبض زدن کرد و داشت شق میشد -میخای برات خوبش کنم؟ سرشو تکون داد که سرمو نزدیک تپلش بردم و لیس پر تفی به کلوچش زدم -اوهییی خیلی خوبه میشه بیشتر لیسش بزنین؟ +اره ولی نباید به مامان و بابات یا هر کس دیگ بگی یه راز بین منو خودت میمونه باشه؟ سرشو تکون داد که لیسی به تپلش زدم و شیارای تپلش رو از هم باز کردمو زبون خیسمو توش فرو کردم که از لذت جیغ بلندی کشید و در اتاق باز شدو مامانش با دیدنمون…💦👅😱 https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8 https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8 https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8 https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8
Show all...
#پارت_34 #هات‌سسکی‌بکن‌بکن‌و‌داغ #بیا‌خودتو‌خالی‌کن امروز هر طور شده باید دکتر خوشتیپو خوشگل بیمارستانو به دام مینداختم چند روز بود همش تو فکرش بودم و بین پام نبض میزد حتی فکرم که بهش میکردم شرتم خیس میشد حسابی به خورم رسیدم و یه عطر #سسکی زدم لباسهای پرستاری مو پوشیدمو رفتم تو اتاقش در حالی که دکمه بالای لباسم باز بود و #تپلی و سفیدی سینه هام معلوم بود با عشوه گفتم: _آقای دکتر راستش چند روز هست داخل #نازم یه سوزشی حس میکنم گفتم شما آشنا هستید دیگه برای معاینه پیش کس دیگه نرم میشه یه چک بکنید دکتر که چشم از #سینه هام برنمیداشت گفت بله حتما دراز بکشید رو تخت پاهاتونو باز کنید با #عشوه #پشتمو کردم بهشو #باسنمو دادم بالا شلوارمو دراوردم قشنگ خم شدن تا نازم بزنه بیرون یه شرت دلبرم پوشیده بودم که رو #خط #وسطش دوتا مروارید بود و قشنگ افتاده بود رو #بهشتم دراز کشیدمو پاهامو باز کردم دکتر با دیدن #ناز تپلم آب دهنشو با صدا قورت داد تکون خوردن #خشتکشو میدیدم هر لحظه بزرگ تر میشد انگشتمو گذاشتم رو #مرواریدا و با حرکات آروم در حالی که نازمو #میمالیدم زدمش کنار و گفتم: دکتر چیزیم شده #انگشتشو گذاشت رو تپلیمو دورانی حرکت داد انقد حالم خراب بود که آبم راه افتاد از قصد پامو به خشتکش مالوندم که متوجه حال خرابم شد با شهوت گفت: نگران نباش یکم متور و حساس شده چشمکی زد و گفت: با چند تا بوس و زبونو #حال اساسی مشکلت حل میشه خم شدو #زبونشو روش کشید و... https://t.me/+fxbszmwtptg4NDY0 https://t.me/+fxbszmwtptg4NDY0 ❌❌❌🔞🔞🔞 آخ آه اوووف... صداشو که شنیدم از لای در نگاه کردم داشت با خودش ور میرفت سریع رفتم تو که جیغ زد و دستشو گذاشت جلوش با تخسی گفتم: _دیدم داشتی چکار میکردی با لحن بچه گونش گفت: _توروخدا پسر خاله به مامانم نگو دوام میکنه من همشو تو فیلم دیدم بین پام یه جوری شد خب منم دلم خواست رفتم بغلش کردم و گفتم: _قوربون دلت بشم  به کسی نمیگم فقط به شرطی که اول دستتو از رو هلوت برداری و بعدش هر کاری تو فیلم کردن با هم بکنیم چشماش برق زد و دستشو برداشت با دیدن بین پاش... https://t.me/+fxbszmwtptg4NDY0 https://t.me/+fxbszmwtptg4NDY0
Show all...

👍 3