cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

شرق بهشت

تمام آنچه ما را به یک انسان تبدیل می‌کند توان قصه‌گویی است. ما با داستان‌هایی که از زندگی خود می‌گوییم، مستقل و متمایز از دیگران می‌شویم. ••• https://t.me/Ladyingreenjacket ••• https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-965538-sqZVMHR

Show more
Advertising posts
326
Subscribers
No data24 hours
-27 days
-1530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

این عکس رو دوازدهم خرداد معصومه گرفت. انگار در دشتی طلایی بودیم که سراسرش رو پروانه‌های زرینه بال محاصره کرده بودن. معصومه عینکش رو به من داد و دنبال پروانه‌ها می‌دوید تا ازشون عکس بگیره. یاد شکار پری دریایی با اون تورهای کوچولوی آبی رنگ افتادم. بهش گفتم باید از اون تورها داشتیم. بعد ناباکوف به یادم راه یافت که با یک تور بزرگ میان دشت سبز، وسیع و تکرار ناشدنی ایستاده بود. از زیر فواره‌ها رد می‌شدیم و لباس‌هامون خیس می‌شد. او گفت یعنی می‌شه یک پروانه روی سرم یا روی دستم بشینه؟ تو صاحب عکس‌هایی از پروانه‌های یاغی هستی.
Show all...
این عکس رو دوازدهم خرداد معصومه گرفت. انگار توی دشتی طلایی بودیم که سراسرش رو پروانه‌های زرینه بال محاصره‌ کرده بودن. معصومه عینکش رو به من داد و دنبال پروانه‌ها می‌دوید تا ازشون عکس بگیره. یاد شکار پری دریایی با اون تورهای آبی رنگ کوچولو افتادم. بهش گفتم باید از اون تورها داشتیم. بعد ناباکوف به یادم راه یافت که با یک تور بزرگ در دشت سبز، وسیعی و تکرار ناشدنی ایستاده بود. معصومه برعکس ناباکوف صورتش یخی و بی‌تفاوت نبود. از ذوق به رعشه افتاده و لبخندش طلایی و جادویی بود. از زیر فواره‌ها رد می‌شدیم و لباس‌هامون خیس می‌شد. معصومه گفت یعنی می‌شه یک پروانه روی دستم یا روی سرم بشینم؟
Show all...
این عکس رو دوازدهم خرداد معصومه گرفت. انگار توی دشتی طلایی بودیم که سراسرش رو پروانه‌های زرینه بال محاصره‌ کرده بودن. معصومه عینکش رو به من داد و دنبال پروانه‌ها می‌دوید تا ازشون عکس بگیره. یاد شکار پری دریایی با اون تورهای آبی رنگ کوچولو افتادم. بهش گفتم باید از اون تورها داشتیم. بعد ناباکوف به یادم راه یافت که با یک تور بزرگ در دشت سبز و وسیعی ایستاده بود. معصومه برعکس ناباکوف صورتش یخی و بی‌تفاوت نبود. از ذوق به رعشه افتاده بود. از زیر فواره‌ها رد می‌شدیم و لباس‌هامون خیس می‌شد. معصومه گفت یعنی می‌شه یک پروانه روی دستم یا روی سرم بشینم؟
Show all...
در سه‌گانه: قرمز ژان لویی به والنتین کنیاک گلابی تعارف می‌کنه. و بهش می‌گه برای یک وقت خاص نگهش داشتم و هرگز وقتش نرسید. والنین عاشق کنیاک گلابی می‌شه. و در اینجا هم با صورت قشنگش به ژان لویی می‌گه می‌شه یک قطره دیگه ازش به من بدید؟ در پایان هم ژان لویی یک شیشه کنیاک گلابی پیچیده در کاغذی قرمز به والنتین هدیه می‌ده‌. لبخند والنتین موقعی که هر دو کنیاک رو در دست گرفتن بی‌نظیره. در The taste of things دودین هم چند شیشه کنیاک بیرون میاره و داستانشون رو بازگو می‌کنه که از ته اقیانوس این شیشه‌ها رو بیرون کشیدن. چند سالی ته آب بودن و دودین از حراجی(فکر کنم) اون شیشه‌ها رو خریده. ذکر این جزئیات و پیوندش با روایت برام بی‌نهایت عزیزه. همه‌ی این‌ها من رو یاد روزی می‌ندازه که سرکلاس عقاید با آروم‌ترین صدا سر تلفظ کنیاک بحث می‌کردیم. من همیشه فکر می‌کردم ک کسره می‌گیره. موقع خوندن کتابا و شنیدن موقع فیلم دیدن هرگز به تلفظ کنیاک دقت نکرده بودم. و دوستم مصرانه بدون اینکه استادمون بشنوه می‌گفت باور کن کُنیاکه.
Show all...
2.17 MB
چند روز پیش خاله‌ام پشت میز ایستاده بود که به او گفتم توجه کرد‌ه‌ای هر وقت اینجا می‌آیم کسی مرده است؟ از چند ماه پیش شش بار بیشتر مامان بزرگم را ندیده‌ام. هربار هم که از صبح با مامانم آنجا رفتم کسی مرده بود. ناهار را خورده و لباس‌های سیاه را تن کرده بودند تا به عزاداری بروند. هربار مامان بزرگم زنگ می‌زند جواب نمی‌دهم. به مامانم می‌گویم به او بگو بیرون است، کلاس است، نشنیده و هزار جور حرف مشابه. از نگاه کردن به او شرمسارم. از تنهایی‌اش شرمسار و اندوهگینم. کنارش ایستاده بودم تا برنج را صاف کنیم اما نمی‌توانستم. دلم می‌خواست تبدیل به بخارهای برخاسته از آن برنج شوم. پسری که مرده دقیقا همسن من بود. تا به حال از مرگ آدم دوری اینقدر آزار ندیده بودم. هرگز آن پسر سی ساله نمی‌شود، هرگز درنمی‌یابد روز بعد از مرگش چه شکلی بوده است، هرگز تن مادرش را دیگر در آغوش نخواهد گرفت. بعد از مدت‌ها دارم می‌نویسم اما همچون همیشه آویزهای کوچک اندوه در درونم به صدا درآمده‌اند. برادرم چند روز پیش به من گفت انسان سرد و بی محبتی هستم. ناراحت نشدم. همه‌ی صفت‌های بد و مذمت شده برای من. می‌خواهم بدانم فردا چه شکلی خواهد بود، می‌خواهم از جریان سرنوشتم سردرآورم و بر آن فایق شوم، می‌خواهم بدانم در هر سنی به چه چیزهای فکر خواهم کرد پس این سردی، این دوری، یک جور مراقبت دائمی است برای زنده ماندن. مدت مدیدی است ننوشته‌ام پس مجبورم آغاز بعضی از جملات را با چند روز یا چند هفته پیش شروع کنم. هفته‌های سختی را پشت سر گذاشتم. تنها مایه٬‌ی شادی‌ام عصرهایی بود که بعد از امتحان‌ها با معصومه می‌ماندم. بعد از هر امتحان فکر می‌کردم اگر مقوله‌ی دانشجو بودن زیاد در زندگی‌ام به درازا بکشد بسیار زودتر از آنچه باید فرسوده می‌شوم. هر امتحان جانکاه و فرسایش دهنده است. مجبورم کاری را انجام دهم که از آن انزجار دارم. معصومه اسم آن روزها را گذشته است مینی سریال کوچه‌ی 123. یک فکری را بعد از امتحان متون نظم و نثر عربی توی سرم انداخت که پایان نامه‌ات را به چه کسی تقدیم می‌کنی؟ او قاطعانه مطمئن است که پایان نامه‌اش را به چشم‌های آبی پدر بزرگش تقدیم می‌کند. راستش دلم نمی‌خواهد پایان نامه‌ام به هیچ یک از اعضای خانواده‌ام تقدیم شود. هرآنچه اینجا دارم مال من است، فقط من. اگر خودپسندانه و مضحکانه نبود به خودم تقدیمش می‌کردم. چند ماه پیش هم استاد راهنمایم پرسید چرا اینقدر روی کلمه‌ی رنج تاکید داری؟ اگر بخواهم در این نوشته دست به انتخاب بزنم آن را به زندگی و زنده بودن تقدیم می‌کنم. همیشه از جریان زندگی‌ام شکایت دارم ولی دوستش دارم و با نهایت انعطاف پذیری قابل تحملش می‌کنم. عصر چند روز پیش در جاده‌‌ای دراز با آسفالت تازه که نور خورشید را منعکس می‌کرد با پدرم راه می‌رفتم. خوشحال بودم و تابستان ذره ذره در درونم رسوخ می‌کرد. پدرم را دوست دارم اما نمی‌خواهم نظرم را نسبت به هر چیزی عوض کند. من سنگی شکسته هستم. دیگر هیچ چکشی بیشتر از این تغییرم نمی‌دهد. لطفا حرف نزن و فقط بگذار دوستت بدارم. بگذار از زنده بودنم به صورت دائمی لذت ببرم نه قطعه قطعه شده، نه ناقص، نه عقیم، نه دردناک. در جاده‌ی انقلابی پیرمرد سمعک داشت و هر وقت که می‌خواست دیگر صدایی نمی‌شنید. به حالش و به سمعکش غبطه می‌خوردم. کاش می‌توانستم شنیدن صدای آدمها را کنترل کنم آن وقت شاید کمتر آویزهای اندوه در درونم به جنبش درمی‌آمدند. ‌ ۳ تیر.
Show all...
Copie conforme.
Show all...
Revolutionary road.
Show all...
Revolutionary road.
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.