رادیو دیروز
230
Subscribers
-124 hours
+27 days
+730 days
Posting time distributions
Data loading in progress...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Publication analysis
Posts | Views | Shares | Views dynamics |
01 «
«ناگهان صدایی از کوه آمد، مهیب و ادامه دار... هر لحظه نزدیک تر میشود.»
_از کجاست؟
+کوه دیو سپید
_اصلا صدای چیست؟ چرا لحظه به لحظه نزدیک تر میشود؟!
+میگویند سیل آمده
_سیل؟! آن هم این وقت سال؟! بارانی نیامده، چندین سال است که بارانی نیامده...
+اتفاقا چندین و چند سال است که مدام میبارد... اما نه از ابر آسمان... | 12 | 1 | Loading... |
02 _پس از کجا؟ از چه؟!
+میگویند اشک مردمان است...
_مگر میشود؟! عقلت را از دست دادهای؟ من که میگویم کار روستای بالا دست است، آب بر ما باز کردند تا خانه و زندگیمان را از بین ببرند، بالاخره کار خودشان را کردند
+روستای بالا را سیل برده، چیزی از آن نمانده
_واقعا؟! شکر! خوش خبر باشی، حتما بخاطر گناهانشان بود!
+تو نمیترسی؟ سیل به این سو می آید
_چرا باید بترسم؟ مگر دیوار بلند پشت روستارا ندیدی؟ جلو آب را میگیرد
+نمیدانم... شاید... راستی شهر بالای دریا را یادت هست؟
_کدام شهر؟
+همان که چندی پیش دریا غضب کرد و نابودش کرد
_آهان... یادم آمد، چطور؟
+سد پشت آن شهر خیلی بلند تر از دیوار ما بود...
«صدا نزدیک تر میشود»
_ «هراسان» راست میگویی! باید فرار کنیم!
+راه گریزی نیست
_چرا هست... میرویم به روستای بعدی، آنجا خویش زیاد داریم... دیوار آنجا هم بلندتر است
+این سیل به آنجا هم میرسد... راه فراری نیست
_«خشمگین» خوب اصلا تو بگو چه کنیم؟
+هیچ! منتظر بمان
_منتظر چه؟ مرگ؟!
+«سکوت طولانی» ما باید برویم... سیل اشک زمین را بارور میکند... پلیدی را میبرد... زمین دوباره پاک میشود... جوانه ها سربرمی آورند، این تنها کاری است که میتوانیم بکنیم... اینکه کاری نکنیم و بگذاریم سیل اشک کار خودش رو بکند...
«صدایی بلند... دیوار میشکند.» | 13 | 1 | Loading... |
03 ناشناس | 16 | 0 | Loading... |
04 Media files | 18 | 0 | Loading... |
05 https://t.me/YOLOMUSICCHANNEL | 45 | 0 | Loading... |
06 از شما 👆 | 48 | 0 | Loading... |
07 Media files | 48 | 0 | Loading... |
08 Media files | 48 | 0 | Loading... |
09 از شما | 50 | 0 | Loading... |
10 Media files | 51 | 0 | Loading... |
11 لطفاً | 55 | 0 | Loading... |
12 https://telegram.me/BChatBot?start=sc-768943-qUDKK4T | 54 | 0 | Loading... |
13 @Radio_Diro_oz | 53 | 2 | Loading... |
14 Wow! | 105 | 0 | Loading... |
15 Media files | 101 | 4 | Loading... |
16 Media files | 100 | 0 | Loading... |
17 Media files | 132 | 2 | Loading... |
18 از شما💚👆 | 167 | 1 | Loading... |
19 Media files | 160 | 2 | Loading... |
20 Media files | 162 | 1 | Loading... |
21 Media files | 216 | 2 | Loading... |
22 Media files | 1 | 0 | Loading... |
23 Media files | 206 | 4 | Loading... |
24 Media files | 241 | 4 | Loading... |
Repost from رادیو دیروز
«
«ناگهان صدایی از کوه آمد، مهیب و ادامه دار... هر لحظه نزدیک تر میشود.»
_از کجاست؟
+کوه دیو سپید
_اصلا صدای چیست؟ چرا لحظه به لحظه نزدیک تر میشود؟!
+میگویند سیل آمده
_سیل؟! آن هم این وقت سال؟! بارانی نیامده، چندین سال است که بارانی نیامده...
+اتفاقا چندین و چند سال است که مدام میبارد... اما نه از ابر آسمان...
Repost from رادیو دیروز
_پس از کجا؟ از چه؟!
+میگویند اشک مردمان است...
_مگر میشود؟! عقلت را از دست دادهای؟ من که میگویم کار روستای بالا دست است، آب بر ما باز کردند تا خانه و زندگیمان را از بین ببرند، بالاخره کار خودشان را کردند
+روستای بالا را سیل برده، چیزی از آن نمانده
_واقعا؟! شکر! خوش خبر باشی، حتما بخاطر گناهانشان بود!
+تو نمیترسی؟ سیل به این سو می آید
_چرا باید بترسم؟ مگر دیوار بلند پشت روستارا ندیدی؟ جلو آب را میگیرد
+نمیدانم... شاید... راستی شهر بالای دریا را یادت هست؟
_کدام شهر؟
+همان که چندی پیش دریا غضب کرد و نابودش کرد
_آهان... یادم آمد، چطور؟
+سد پشت آن شهر خیلی بلند تر از دیوار ما بود...
«صدا نزدیک تر میشود»
_ «هراسان» راست میگویی! باید فرار کنیم!
+راه گریزی نیست
_چرا هست... میرویم به روستای بعدی، آنجا خویش زیاد داریم... دیوار آنجا هم بلندتر است
+این سیل به آنجا هم میرسد... راه فراری نیست
_«خشمگین» خوب اصلا تو بگو چه کنیم؟
+هیچ! منتظر بمان
_منتظر چه؟ مرگ؟!
+«سکوت طولانی» ما باید برویم... سیل اشک زمین را بارور میکند... پلیدی را میبرد... زمین دوباره پاک میشود... جوانه ها سربرمی آورند، این تنها کاری است که میتوانیم بکنیم... اینکه کاری نکنیم و بگذاریم سیل اشک کار خودش رو بکند...
«صدایی بلند... دیوار میشکند.»