ریمایند | Remind ❤️‍🩹

‏عزیزم تو bad B نیستی، تو deha T هستی.

‏اینکه یه‌سری آدما تکلیفشون با احساساتشون معلومه هم برام عجیبه، مثلا من از یکی متنفرم ولی بعد یادم میاد که فلان روز، فلان جا چه لطفی بهم کرد و دیگه نه میتونم کاملا ازش متنفر باشم، نه باهاش خوب باشم.

‏ترکیب حافظه‌ی بد با کینه‌ای بودن میشه این که من الان حتی یادم نمیاد این کصکش دقیقا چه گهی خورده ولی ازش متنفرم.

‏من واقعا تو دنیای خودم دارم زندگی میکنم، یه دنیای دیگه کلا، وارد دنیای فارسی که میشم، یهو کثافت واقعیت تو ایران زندگی کردن جوری میخوره تو صورتم که دیوونه میشم، باور دنیای خودم خیلی برام منطقی تر و راحت تره، نمیتونم باور کنم، افکار آدمارو، اتفاقاتی که میوفته، هیچی کلا.

‏الان یادم افتاد که من احتمالا دیگه توانایی شروع رابطه عاطفی رو ندارم‌. چیزهای کوچیک مثل دیر اومدن و یه حرف رو بعد ۳ بار تکرار متوجه نشدن تو دیت اول، ناامیدم میکنه. دیگه تو صفحه چت نمیتونم بمونم و حرف کم میارم با آدم‌ها. دیگه خیلی راحت محبت غیرواقعی و هیجانی رو تشخیص میدم.

هم پیشرفت هم عقب‌گرد، چقد چرندم.

‏از من حرفی نزد؟

‏من بوسیدمت گذاشتمت کنار، ولی میشه یه بوس دیگه‌هم بدی؟