cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

Mirror 1975 (Russian: Зеркало)

it's directly obvious that he [Dostoevsky] is the greatest writer ever born." _Virginia Woolf, from selected letters @Yekatriena_bot in case there is something to say or ask or whatever...

Show more
Advertising posts
262
Subscribers
No data24 hours
-37 days
-530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

از هم پاشیدگی اندیشه اصلی و قابل رویت یک رمان است داستایفسکی در یادداشت‌های مربوط به جوان خام
Show all...
رمان داستایفسکی، گفت‌و‌گویی است. رمان او نه همچون کلیت متشکل از برهم‌کنش آگاهی واحدی که دیگر آگاهی‌ها را همچون ابژه به درون خود می‌کشد، بلکه همچون کلیتی ساختار می‌یابد متشکل از برهم‌کنش آگاهی‌هایی که هیچ کدامشان کاملا ابژه دیگری نمی‌شوند؛ این برهم‌کنش پشتیبان ناظری نیست که یک رخداد کامل را بر اساس یک مقوله تک‌گفتارانه عادی (یعنی به گونه ای درون‌مایه‌ای، لیریکال یا شناخت بنیادانه عینیت ببخشد و این عدم پشتیبانی در نتیجه ناظر را نیز شریک و درگیر می‌کند. رمان داستایفسکی، نه تنها بیرون از جهان گسست پذیر گفت‌و‌گو، از یک آگاهی همه‌جانبه‌ی تک‌گفتارانه سوم پشتیبانی نمی‌کند، که حتی باژگونه، تمام ارکان رمان با هدف گریزناپذیرکردنِ تقابلاتِ گفت‌و‌گویی پی ریزی می‌شوند. پرسش‌های بوطیقای داستایفسکی میخاییل باختین
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
Я шагал по земле, было зябко в душе и окрест. Я тащил на усталой спине свой единственный крест. Было холодно так, что во рту замерзали слова. И тогда я решил этот крест расколоть на дрова. И разжег я костер на снегу. И стоял. И смотрел, как мой крест одинокий удивленно и тихо горел… А потом зашагал я опять среди черных полей. Нет креста за спиной… Без него мне еще тяжелей. — Роберт Рождественский
Show all...
1
روح فرومایه به محض اینکه از زیر یوغ ستم رها شود، خود ستم میکند. ناشناس داستایفسکی
Show all...
برلیوز با خود تصمیم گرفت که:«استدلال او را با گفتن این نکته رد خواهم کرد که البته انسان فانی است و کسی منکر این واقعیت نیست. ولی نباید فراموش کرد که...» ولی هنوز کلمه ای ادا نکرده بود که خارجی دوباره به حرف درآمد. «بی‌تردید انسان فانی است، ولی این تنها نیمی از مسئله است. گرفتاری اینجاست که گاه این فنا کاملا غیر منتظره گریبانش را می‌گیرد و او حتی نمی‌تواند بگوید که امشب به چه کاری مشغول خواهد بود؟» برلیوز فکر کرد که: «چه شیوه احمقانه ای برای طرح مسئله...» و به اعتراض گفت:«البته شما در این مورد کمی اغراق می‌کنید. من کم و بیش دقیقا می‌دانم که امشب چه‌ کار‌ خواهم کرد؛ مشروط بر آن که البته در خیابان برونایا آجری به کله‌ام نخورد.» مرشد و مارگاریتا میخائیل بولگاکف
Show all...
«مثلا تصور کنید که قرار می‌شد شما به زندگی خودتان و دیگران نظم بدهید و داشتید کم‌کم به این کار علاقه‌مند می‌شدید که ناگهان... شما... او... او... دچار سکته قلبی خفیفی می‌شد.» در این جا خارجی از ته دل خندید، مثل این که موضوع سکته قلبی برایش جالب بود. «بله، سکته قلبی.» خارجی این عبارت را به صدای بلند تکرار می‌کرد و مثل گربه‌ای می‌خندید:« و این پایان کار شما به عنوان یک ناظم خواهد بود. دیگر سرنوشت هیچ‌کس جز خودتان برایتان اهمیت نخواهد داشت. خویشاوندانتان هم از آن به بعد به شما دروغ خواهند گفت. وقتی که اوضاع را در هم برهم می‌بینید، به متخصص و بعد به یک شارلاتان و بالاخره شاید به یک فالگیر رجوع می‌کنید. حتما قبول دارید که یکی از دیگری بی‌فایده تر از آب درخواهد‌ آمد. پایان قضیه یک تراژدی است: مردی که گمان می‌کرد نقشی‌تعیین کننده دارد یکباره به جسدی بی‌حرکت در یک جعبه چوبی تبدیل می‌شود و دیگران هم که از آن پس او را بیفایده می‌پندارند. می‌سوزانندش. «گاهی از این هم بدتر می‌شود: مردی تصمیم می‌گیرد که به کیسلوودسک برود.» در اینجا خارجی به برلیوز خیره شد _«حتما فکر می‌کنید مسئله مهمی نیست ولی او نمی‌تواند برود، چون بی‌هیچ علت و دلیلی یکباره از جا کنده می‌شود و پرت می‌شود زیر قطار. طبعا معتقد نیستید که خود او طراح این برنامه بوده؟ آیا به حقیقت نزدیکتر نیست اگر بگوییم شخص کاملا متفاوتی سرنوشت او را به دست داشت؟» مرشد و مارگاریتا میخائیل بولگاکف
Show all...
Repost from Succubi
آیا تا به حال شکنجه‌ی امید را چشیده‌اید؟ — آنا اخماتووا
Show all...
هر انسانی قدرت فهم‌ و درک و آگاهی دارد. هرکس از دید خودش هرچیزی را درک می‌کند. حتی اگر غلط هم درک کند ولی باز قدرت درک کردن را دارد. این حرفم یعنی اینکه نیازی نیست بنشینید و به هرکس تعریف کنید که معنی و مفهوم کار هنری شما چه بوده است، تا ثابت کنید که گام درست را برداشته اید. وقتی چیزی را خلق کردی و تمام شد، آن وقت برای همه روشن می‌شود که معنی و مفهوم آن چه بوده از گفت و گو با آندری زویاگینتسف
Show all...
👍 2
من معتقدم هرکسی خودش باید فیلم را تحلیل کند و برداشت های شخصی خود را داشته باشد. شما هرآنچه که از فیلم برداشت کرده‌اید ارزشمند است حتی اگر با پیام اصلی در تضاد باشد. اگر همه چیز برای همه‌کس یک معنای ثابت داشت آن وقت دیگر نه سینمایی وجود داشت و نه هنری و نه تماشاگری. فیلم در روح تماشاگر نفوذ می‌کند و تماشاگر تصوراتی از فیلم می‌سازد. تماشاگر باید تحلیل کند زیرا اگر تحلیلی نداشته باشد و برداشتی نکرده باشد یعنی فیلم را نگاه نکرده است. از گفت و گو با آندری زویاگینتسف
Show all...
👍 2
درون انسان داستایفسکی هیچوقت نمی‌تواند در یک زندگی مرسوم و پایدار به بیان درآید و آشکارگی گیرد. عمق انسان همیشه در سیلابی مذاب بارز میشود. سیلابی که در آن تمامی فرمهای پایدار و ساختار های خشک و منجمد زندگی می‌گدازد و می‌سوزد. از مقدمه آتش بر آب از رمان ناشناس از داستایفسکی
Show all...
👍 2
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.