آلُـــودِه🫀بـِــه دَرد🥀
✨﷽ ✨ پارت گذاری هرروز به جز روزای تعطیلات رسمی وجمعه! 🕊 روزی1پارت✅ #کپی_حرام_و_پیگیردقانونی_دارد❌ رمان: آلوده🫀به درد🥀 ژانر: عاشقانه،تخیلی، هیجانی✨ پایان خوش🦋 به قلمِ:فریبا ربیعی✍🏻 آرام جان من تويـي......🍃🙃🤍•
Show more1 734
Subscribers
No data24 hours
-397 days
-5930 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
ی️ســـــــوپـــــرایز امــــــــ🌟ــروز‼️
برترین و پرطرفدارترین رمانهای آنلاین
این لیست اسامی تعدادی از رمانهای خاص رو براتون ذکر کردیم روی لینک بزنید و در کانالشون جوین بشید🤩🤩🙃💃💃
زودتر جوین شو تا پاک نشده❌
•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•♡•
🍃༅࿐✾ https://t.me/addlist/UQ5r2y-T46MxOTg0 ✾࿐༅🍃
۱۸
100
Repost from N/a
#همتا مهرابی بدجوری دل استادش #حامد سلطانی رو برده،حالا کسی حق نداره سمت همتا چپ نگاه کنه.
همین پارت اولش رو بخونی #جذبت میکنه.
رمان #استادودانشجویی متفاوت و جذاب اولین اثر موفق نویسنده.
https://t.me/+WkUlo23gK5g5ZDA8
200
Repost from N/a
تجاوز یک مَرد سادیسمی!🔞
ترسیده چند قدم به عقب رفتم و کمرم رو چنگ زد.
دستی به گردنم زد و با لحن خشنی گفت:
-فکر میکنی ولت میکنم عشق قدیمی؟!
ترسیده نگاهش کردم که روی تخت هولم داد و..
دوست پسر سابقش دزدیدش و..💦
https://t.me/+no0N_6STG2IyMDM8
۱۸
600
Repost from N/a
به خاطر برادرم مجبور شدم با پسر بزرگترین خلاف کار شهر معامله کنم اما نمیدونستم که اون قصد داره...
🔞🔞💦💦
-ببین اشتباه گرفتی
ابروهاشو سوالی بالا برد و منتظر نگام کرد
- به خیالت من از اون دختراشم که در ازای این پول بخوام پا بذارم رو ارزشهامو خودمو بهت تقدیم کنم!؟
- یعنی نیستی؟
دندونامو محکم رو هم فشردم از جام پا شدم و کمی روی میز خم شدم سمتش
- ببین یارو من خریدنی نیستم نه با این پولا که با بیشتر از اینام
کمرمو صاف کردم و خواستم دستمو سمت کوله ام ببرم تا برش دارم یهو ...
https://t.me/+XdhhhB0S7fMwNjdk
نیمنوپ۱۸پ
600
Repost from N/a
#پسریکهزنشوقاتلمیدونهولیمتوجهنمیشهکهخودشقاتلبچهاشمیشه
با کمربند به جونم افتاده بود!
دستمو حائل شکمم کردم تا بچم آسیبی نبینه.هنوز نمیدونست #حاملم.
_لعنتی تو باعث شدی زنم بره تو باعث شدی زندگیم نابود بشه.
حرفها رو با داد میگفت و ضربه های محکم و پی در پی به پشتم میزد
+خواهش میکنم آرمان ولم کن من کاری نکردم که،من...
_ساکت شو ببند دهنتو به چه جرأتی اسم منو صدا میزنی؟
با هق هق ازش میخواستم تموم کنه ولی گوشش بدهکار نبود ضربه ی محکمی به کمرم زد که سگگش به استخون پشتم خورد تیری شدیدی گرفت که جری تر شد و بهم حمله کرد به جونم افتاده بود با مشت و لگد به بدنم میکوبید و ضربه میزد
_صداتوببر،فکر کردی من تورو زن خودم حساب میکنم؟تو فقط کنیز این خونه ای فهمیدی؟
مشت محکمش روی شکمم فرو اومد....نفسم بند اومد انگار دنیا جلوی چشمام سیاه شد حس میکردم لباسمو بین پاهام خیس شد،فقط صدای داد آرمان شنیدم...
_آرمان...بچم....
دستمو رو شکمم گذاشتم سرگیجه امونمو بریده بود و باعث شد بیوفتم.
_ترنم؟ترنم این خون چیه؟تو حامله ای؟
چشمام داشت بسته میشد که....
https://t.me/+WkUlo23gK5g5ZDA8
#دخترهبیچارهحاملهبود😱💯
۱۴
700
Repost from N/a
Photo unavailable
من ارسلانم سرگرد سازمان امنیت واطلاعات کشور .با وجودیکه بخاطر شغلم تصمیم نداشتم با کسی وارد رابطه بشم اما ، دختر هم محله ایم دلمو برد و منو عاشق خودش کرد .
اینقدر می خواستمش که حاضر بودم جونمم براش بدم . اما تو یه ماموریت فهمیدم برادرش سر کرده یکی از باندای قاچاقه .
شک اینکه نکنه با نقشه برادرش با هام وارد رابطه شده دیوونم کرد وباوجود علاقه شدیدی که بهش داشتم از خودم روندمش. وقتی به خودم اومدم که فهمیدم توسط یکی از باندای خلاف دزدیده شده و داره شکنجه میشه. تا مرز دیوونگی رفتم ودنبالش گشتم و بالاخره🔞🔥
https://t.me/+abfIsQ-KuspiYTBk
۱۴
700
Repost from N/a
یه قصه ی جنجالی و بدون سانسور میخوای پس عضو چنل زیر شو
🔞🔞🔞🔥🔥🔥
خودشو انقدر بهم نزدیک کرد که دیگه فاصله ای بینمون نبود نگاه خشمگینش تو کل صورتم درگردش بود و با هر کلمه ای که میگفت نفسهای داغش پخش میشد تو صورتم
-تو این خونه می مونی و هر شب باهام راه میای تا بچه ای که قرار بوده رو بهم بدی
دقایق طولانی حیرت زده بهش زل زدم تااینکه با اسیر شدن مچ دستم تو دستای همیشه داغش بالاخره به خودم اومدم و زبون باز کردم به اعتراض
-معلوم هست چی داری میگی اصلا؟
-همینکه گفتم ،تنها راهی که نجاتت میده از مخمصه ای که شوهر مرحومت انداختت توش اینه که تن بدی به خواسته ام وگرنه...
https://t.me/+XdhhhB0S7fMwNjdk
نیمنوپ۱۳پاک
1300
Repost from N/a
آراد زیر لب پسر تخسی بهم بست
آراد- خوب نظرت راجب جایزه چیه؟ مثلاً ببریمت بیرون که وسایلتو خودت انتخاب کنی؟
نمیتونستم دربرابر همچین فرصتی که دارم مقاومت کنم پس با بیمیلی قبول کردم و رایان قاشق-قاشق از اون فرنی میکرد تو حلق من.
هنوزم احساس بدی داشتم و راحت نبودم تو بغلش...
بعد تموم شدن رایان بغلم کرد و سرمو گذاشت رو شونش و به کمرم ضربه میزد.
انقدر این کارو کرد که به خواب رفتم...
داشتم با تدی توی دستم بازی میکردم که رایان و آراد با سر و صورت خونی وارد اتاق شدن و هر کدوم بی دلیل به سر و صورت و بدنم ضربه میزدن و من از ترس و درد توی خودم جمع شده بودم در همون حین کسی وارد اتاق شد که نمیشناختمش و زیاد صورتش پیدا نبود.
منو با یه دست بلند کرد و برد طرف قفس سگا که...
با #شکنجه به زور مال #خودشون میکنن😰
https://t.me/+9wz0hLRzRillNWZk
۲۳پ
500
Repost from N/a
میبینم که پی ویم منفجر شده😂😭
فک میکردم یادتون رفته ولی همه امروز حواسشون بود😌
از دو ماه پیش قول داده بودم امروز براتون اون #لیست رمانایی که همه دیگه میدونید چی ان و نمیشه اسم برد رو اوکی کنم😅
خب تبریییییک بالاخره موفق شدم
تازه ظرفیت بالا هم گرفتم😁
۱۵۰ نفر👇
https://t.me/addlist/UQ5r2y-T46MxOTg0
آروم برید بعضیا خوابن هنوز بعدا بیان ببینن پر شده شاکی میشن😭😂
۱۰صبح
1700
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.