cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

⚜ MADAM BOXER ⚜

روزی یک پارت تقدیم تون🍷

Show more
Advertising posts
18 163
Subscribers
+69824 hours
+7517 days
-69130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#پیام_ناشناس📬 ببخشید یه رمان بود که زن بزرگسال ، دختر بچه ی سن پایین صیغه ای از دست یه مرد هوسباز نجات میده ولی به شرطی که برده ی خودش باشه و نیازای جنسی خودش هر شب برطرف کنه باهاش و مثل یه اسباب بازی جنسی باهاش رفتار کنه ، لینکش داری بفرستی؟ گمش کردم 🥹⁉️ رمانش چون صحنه های جنسی زیاد و بازی داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
Show all...
- تَش🔥

درحال تایپ رمان جدید تَش♨️ ( رپتایل) نویسنده: آرگ آیدی چنلام : @gogolaim رمانای تکمیل شده : @Argnashens -روند پارت گذاری : هر روز یه پارت .

یه پسر کردتبارِ چش ابرو مشکی و سکسی🔥 یه کوه غیرت و تعصب🥹 پسری که در نگاه اول دلداده یه بیوه‌ی لوند میشه که از قضا توی شهرشون غریبه! اون زن و عقد می‌کنه و میشه پناه براش، اما می‌تونه دلش و آروم کنه و سمتش نره؟🥲 می‌تونه به لوند بودناش بی‌توجهی کنه یا...🙊💦🔞 https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk
Show all...
- یکی باشه ممه هاشو بزنه تو سوپ ٬ بگه بخور زودتر خوب شی چیه؟ اونم نداریم:( لیوان آب میوه رو می‌گیرم سمتش و با خجالت می‌گم: - بخور زودتر خوب شی بی ادب. دماغش رو بالا می‌کشه و می‌گه: - نمی‌شه ممه هاتو بزنی توش شیر انبه بخورم؟ در حالی که خنده‌ام گرفته لیوان رو می‌دم دستش و می‌گم: - نخیر من شیر ندارم. یه قلوپ از محتوای لیوان سر می‌کشه و می‌گه: - راست می‌گی، واسه شیر داشتنش اول باید بریزم توش. من با گیجی می‌گم: - چیو بریزی؟ یه قلوپ دیگه می‌خوره و ناله می‌کنه: - دختر خنگ کجاش جذابه خدا؟ این چیه؟ چرا زرده؟ مزه شاش گربه می‌ده. اخم میکنم می‌گم: - آبمیوه سیب موزه خجالت بکش. با پشمایِ ریخته به لیوان نگاه می‌کنه و می‌پرسه: - آب موزو و چطوری گرفتی؟ نیشمو شل می‌کنم می‌گم: - ساندیس خریدم ریختمش تو لیوان! یه نفس عمیق میکشه و یهو داد می‌زنه: - خدایا این کیه آفریدی؟  چرا با من اینطوری می‌کنه؟ ایهالناسسسسسسس من ممه می‌خوام! من سوپِ ممه می‌خوامممم... من مریض و ناتوااااانمممممممم باید یه چیزی بخورم جون بگیرم یا نه؟ دست می‌ذارم رو دهنش و می‌گم: - هیس ساکت شو، الان عزیز میاد بالا... دستم رو ورمی‌داره و می‌گه: - بذارررر بیاد یکم نصیحتت کنههه! من و تو مگه عقد نکردیمممم پس چرا نمی‌ذاری دست بزنم به ممه هات بگم بیب بیبببب؟ دیگه داره کفریم می‌کنه! می‌خوام داد بزنم، که نیشش رو شل می‌کنه می‌گه: - می‌تونی با ممه هات خفم کنی صدام دیگه در نمیاد، قول! https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 اسم دوم این رمانو باید گذاشت در جستجوی ممه😂😂😂😂😂😂 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 نه سحر است نه جادو، نه بنر فیک این رمان اومده تموم رمانای طنز تلگرامو دگرگون کنه😂  از پارت اولش می خندین تا فیها خالدوووونش
Show all...
👍 1
- میگه نوک سینه هات سکسی نیستن آقای قاضی! قاضی با وحشت و برگ ریخته بهم نگاه کرد و زیرلب گفت: - حرمت جلسه رو رعایت کن خانم. شهلا خانم کنار دستم نشسته بود و می‌خندید. من ولی عصبی بودم، اصلا نمی‌فهمیدم چی دارم می‌گم! از جام بلند شدم و تقریبا داد زدم: - من اعتراض دارم آقای قاضی! این آقا فکر کرده خودش خیلی سکسی و جذابه؟ نگاه به قد بلندش نکن آقای قاضی! اونی که باید بزرگ باشه، کوچیکه! قاضی زیرلب گفت: - الله و اکبر. اروند با اخم های در هم نگاهم می‌کزد و میدونستم از در که برم بیرون بهم رحم نمیکنه. منم که داشتم مثل سگ دروغ می‌گفتم و شهلا خانم با آرنج زد تو پهلوم و با خنده گفت: - دروغ نگو، ما همه تو جشن ختنه سورون اروند بودیم! دیدیم جریان چیه و چه قدریه خاله جون! اروند همسن بابای من بود که ختنه اش کردیم. کارد می زدی خون اروند در نمیومد. حالا بقیه‌ هم داشتن می‌خندیدن که قاضی با چکشش رو میز کوبید و تشر زد: - بشین خانم! این حرفا رو تموم کنید وگرنه بیرونتون می‌کنم. من نشستم سر جام و منتظر واکنش دیار موندم! مثلِ سگ داشتم می‌ترسیدم که یه وقت از همون جا خیز ور نداره و پاره ام نکنه که یهو گفت: - من زنمو طلاق نمی‌دم! زن حامله رو چطور باید طلاق داد؟ پشمام ریختاااا! این مرتیکه چی میگفت من اصلا حامله نبودممم! اروند عینکِ سکسیش رو رویِ بینیش جا به جا کرد و گفت: - با اینکع اصلا دوست ندارم مسائل شخصیم رو بازگو کنم اما هفته‌ی پیش رابطه مراقبت نشده داشتیم! خانم قرص اورژانسی هم مصرف نکردن! بهتر نیست منتظر نتیجه بمونیم؟ از جام بلند شدمو داد زدم: - چی می‌گی تو؟ آقا داره دروغ می‌گه، این اقا اصلا عقیمه، خودش قبل عروسی گفت، حامله چیه؟ اروند لبخند زد و گفت: - دروغ گفتم! مثل خودت که گفتی هشتاد و پنجه و هفتاد تحویل دادی! یعنی از وقاحتش جامه داشتم می دریدم که خاله خشتک شلوارمو گرفت و گفت بچه بیا پایین سرمون درد گرفت! حامله شدن چی بود اصلا این وسط؟! این مردک به من گفت اسپرماش مریض و افسرده ان که! داشتم تو هپروت بدبختی خودم غلط می‌زدم که قاضی گفت: - جلسه رو به تعویق می اندازیم و اما در خصوص شکایت عدم تمکین آقا از خانم‌... بعد یهو چشماش گرد شد و با تعجب دوباره متن رو خوند و سوال پرسید: - خانم شما از آقا شکایت عدم تمکین داشتین؟ 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 با نیش باز گفتم بله و اروند با چشم غره گفت: - من آماده ام واسه‌ی جبران آقای قاضی! قاضی سر تکون داد و گفت: - دادگاه رو موکول میکنیم به وقتی که از نتیجه‌ی آزمایش بارداری خانم مطلع بشیم! من بدبخت شدممممممم اروند منو میکشهههه😂😂😂 خب خب خب آماده باشید که قراره حسابی بخندییییین😂🤌❤️ https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk
Show all...
👍 2
#پیام_ناشناس 📬 سلام ببخشید یه رمان بود که یه موجود رپتایل خودش به یه زن انسان تبدیل میکنه و دختره داهاتی ۱۵ ساله میدزده بعد کنترلش میکنه و بهش تجاوز میکنه لینکش داری بذاری؟ گمش کردم 🥲 رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره  لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..🔞🔥 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
Show all...
👍 1
_مثلا بگن دایی و خواهر زاده تو یه روز بدنیا اومدن چی میشه مهرا!؟ با حرص گفتم : غلط اضافه نکن شاهرخ من مامانم رو بخاطر خراب بازی به عقد داداشت در اوردم چون حامله بود بعد الان خودم حامله شدم واقعا شما داداشا چرا این همه لاشی هستین!! شاهرخ اومد سمتم. منو برگردوند و بعد دستی وسط پام کشید. _از من میپرسی!؟ بعد ما داداشا چیه وقتی دوتا از ابدارا خورده به تورمون. با یه تلمبه حامله میشین جریان چیه!؟ راز خانوداگیتون اینه. چشم غره‌ای براش رفتم. _چرت نگو شاهرخ بگو چکار کنم پردم رو زدی میشد دوختش این شکم وامونده رو کاریش نمیشه کرد میاد بالا. شاهرخ اخم ریزی کرد _ناراحتی از من حامله‌ای!؟ کاری که داداشم و مامانت کردن میکنیم ازدواج میکنیم!؟ _قبل ازدواج حامله باشم نه این دیگه برای بار دوم زیادیه... هنوز نگاه خانواده‌ات رو سر عقد مادرم یادمه. شاید مادرم بتونه تحمل کنه من نه. بهم نزدیک شد دوباره. منو کشید توی بغلش و عمیق به خودش فشار داد. _تو نگران اون نباش من نمیگم ازم حامله‌ای... اوووف چه بوی خوبی میدی پدرسوخته برگرد ببینم. منو برگردوند. باچشم‌های شیطونش گفت : بریم دوباره مراحل رو از سر بگیریم ولی این دفعه تو حموم. _نه تورو خدا حوصله ندارم ‌ _تو حامله شدی پس دیگه ترسی نداری تازه سکس تو حاملگی اونم تو حموم زیر شیر اب یه چیز دیگه‌اس.. تا به خودم بیام منو رو دستاش بلند کرد جیغی زدم _شاهرخ داری چکار میکنی بذارم زمین.. _هیس تا سبکی از این فرصت استفاده کن. شکمت بیاد بالا دیگه نمیشه بلندت کرد و از این فانتزیا رفت‌ بعد اینو گفت و رفت سمت حموم و... 😂😂😂😂😂 پسره یه مافیای بزرگه که عاشق دختر زن برادرش شده... قبل ازدواج داداشش مادر دختره رو حامله کرد بعد الان خودش دختره رو.... 🔞🔞🔞🔞🔞🔞 ❌نخونی از دستش دادی فول صحنه و طنز ❌ برای خوندن کلیک کن 👇👇👇 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
Show all...
「 لبه‌ی‌تــ🩸ــیغ 」

برام مهم نیست قاتلی، من باید اونی باشم که هر شب میکنیش...!!!!🔥🩸🎭 بقیه چنلامون👇🏻 @Haniyeh_Sn_novels

2👍 1
به استادش نود از سینه های تپلش میده و استاده هم به وسیله همون تهدیدش می‌کنه و توی خونه خالی جرششش میده💦🔞😱 #صحنه_دار #داغ 🔥
Show all...
_میدونی چرا فاحشه میارم خونه‌ام؟ با اینکه مشروب خورده بود اما بهوش بود! _چون زنم بهم خیانت کرد! بعد از اون وارد هیچ رابطه ی جدی ای نشدم! ستاره روی مبل در خودش جمع شده بود و به حرف های مرد گوش میداد... _لخت شو دختر جون! مگه شهرام تورو نفرستاده؟ شهرام او را فرستاده بود! اما این بار فرق داشت... ستاره فاحشه نبود! عاشق بود... _لخت شو میخوام سینه‌هات رو ببینم! صدای پر تحکم مرد را که شنید، دستش روی مانتویش نشست... این لحظه را اینگونه تصور نکرده بود... همیشه در رویاهایش شهاب آریا او را با عشق لخت می کرد! اما حالا رو به رویش بود... به عنوان یک فاحشه... عاشق بود! عاشق بودن گناه نبود! صدای شهاب جدی و سرد بود! _زیر چند نفر خوابیدی دختر؟ کسی تو زندگیت هست؟ از جا بلند شد، جام شراب را روی میز گذاشت و خودش را روی مبل، کنار ستاره انداخت. _اگه کسی تو زندگیته از این کارا نکن؛ اون پسر بفهمه دیوونه میشه! دستش روی گونه ی ستاره نشست. _هنوز لخت نشدی! زود باش... ستاره اما دستش نمی رفت که دکمه ها را باز کند، زمزمه کرد. _تو لختم کن! شهاب هومی کشید و ابرو بالا داد. _پس میگی رمانتیک دوست داری؟ بهت نگفتن من مثل سگ وحشیم؟ یکی از دوستانش شهرام را معرفی کرده بود... گفته بود هر جمعه شب برای شهاب آریا فاحشه می فرستد! عاشق بود... عاشق بود که خودش را در حد یک فاحشه پایین آورده بود... دست شهاب روی اولین دکمه ی او نشست. _میدونی؟ امشب سالگرد ازدواجمونه... با همون زنی که خیانت کرد! هر شب دیگه ای بود یه جوری میکردمت که صبح نتونی راه بری... دکمه ی او را باز کرد و لب زد. _ولی امشب میخوام ملایم باشم! من چشم میبندم... ملایم میشم... تو هم نقش زنم رو بازی میکنی؛ زنی که عاشقمه... فهمیدی؟ قطره اشک شوری از چشم هایش پایین ریخت، شهاب اشک را پاک کرد و لب زد. _بهت نمیاد فاحشه باشی... انگشت شست مرد روی لب های ستاره نشست، شستش را آرام وارد دهان او کرد و لب زد. _انگار این لبا تا حالا به هیچ دم و دستگاهی نخورده! شهابِ آریا! نخبه ی ریاضی فیزیک... مردی که جایزه ی نوبل را دریافت کرده بود! برای ستاره اسطوره بود این مرد... اما حالا که نزدیک او بود حالا که عجز و بیچارگی‌اش را میدید... میخواست او را در آغوش بگیرد و عشقش را اعتراف کند! _اما بهتره کار بلد باشی دخترجون، من دست به دختر باکره نمیزنم... دردسر میشید! دستش دو طرف یقه ی لباس ستاره نشست و دکمه ها را جر داد! پیرهنش را از تنش درآورد و لباس خواب سفیدی که زیرش پوشیده بود نمایان شد... اولین بار بود جلوی کسی لخت می شد! خجالت می کشید؟ نه! با همه ی وجود می خواست این مرد را درون خودش احساس کند! لبش را به گوش شهاب نزدیک کرد، چشم بست و اشک ریخت و لب زد. _یه جوری باهام معاشقه کن انگار همسر قبلیتم! جمله اش که تمام شد، شهاب کمر او را به مبل کوبید! دستش سینه ی حجیم او را فشرد و پایین تنه‌اش را به دخترک چسباند... _آه و ناله کن واسم! نیازی به گفتن نبود... دخترک آنقدر بی تجربه بود که وقتی دست شهاب بین پایش نشست، صدای ناله اش بلند شد... انگشت شهاب بین پایش بازی می کرد و دست دیگرش بالا تنه ی او را می فشرد... ستاره نالید _تمومش کن! میخوام حست کنم! مرد زیپ شلوارش را پایین کشید و با صدایی که خمار شده بود غرید. _عجول نباش... پایین تنه‌اش را بیرون کشید و ضربه ی اول را که زد... خون از بین پاهای ستاره جاری شد! با تعجب به مبلی که رنگ سرخ گرفته بود نگاه کرد و رو به ستاره غرید: _باکره بودی؟؟؟ از جا بلند شد و فریاد کشید. _دختر عوضی میگم باکره بودی؟ ستاره ملحفه را دور خودش پیچید و زمزمه کرد. _آره! سیلی محکمی به گونه ی او کوبید! بازویش را گرفت و او را بلند کرد. _گه خوردی که باکره ای میای زیر من! عوضی... میخوای دردسر درست کنی؟  گمشو از خونه ی من بیرون! بازوی ستاره را فشرد، کیف او را از روی مبل چنگ زد و دخترک را پشت خودش کشید... در خانه را باز کرد، ستاره را جلوی در پرت کرد و کیفش را در صورتش کوبید. _من شما هرزه ها رو میشناسم! به قیمت باکره بودن میاین با زندگی ما بازی میکنین! عوضی دیگه اینورا پیدات نشه... در را کوبید و باد سرد بدن لخت ستاره را لرزاند! او را لخت در کوچه انداخته بود.... صدای هق هق دخترک بلند شد و زیر لب زمزمه کرد _خدا لعنتم کنه.... خدا لعنتم کنه چه غلطی بود من کردم؟؟؟ ناباور فریاد کشید. _منو لخت انداخت تو کوچهههه! ملحفه را به بدن عریانش کشید و غرید. _منو لخت انداخت تو کوچه... میکشمت عوضی... میکشمت. آسمان غرید و اولین قطره ی باران روی سرش کوبید. _به همین برکت قسم میخورم! برمیگردم و زندگیتو جهنم میکنم شهاب آریا! https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0
Show all...
👍 4
00:02
Video unavailable
شهاب اریا نخبه ای که یه شب تو مستی به دانش اموزش تجاوز میکنه و...😳💯♨️ https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 دختره بخاطر تجاوز مجبور میشه صیغه اش بشه اما وقتی میبینه هنوز تو فکر عشق سابقشه یه شب مست میکنن و باهم میخوابن ولی از اون شب به بعد پسره عوض میشه و...🔞💦💯 #نخبه‌کشوری‌وتجاوز‌به‌شاگردممتازش💯🔞
Show all...
2.17 KB
👍 2
00:05
Video unavailable
شهاب آریا... یه استاد دانشگاه جذاب و سکسی 🔥 اون یه استاد نابغه است که دخترای دانشگاه براش جون میدن، اما اون نگاهش فقط به یک نفره... یه دانشجوی ریزه میزه‌ی لوند!🥹 ستاره، دختری معصوم که به بهانه کلاس خصوصی استاد شهاب اون و به خونه‌ی خودش میبره و..🙊💦❌ https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 #صحنه_دار💦🤤
Show all...
6.89 KB
👍 1