262
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
بچها من دیگه نمیتونم رمانو ادامه بدم واقعا نیمدونم چیکار کنم. کی تمایل داره بیاد پیوی؟
100
#پارت_۲۷۲
انتقام پریا رو ازت میگیرم امیر.. انتقامشو ازت میگیرم...
باید بدونی سرگردون کردن خواهر من چ عواقبی داره...
هل دادن خواهر من از پله هاش با بچش چ عواقبی داره...
"امیر"
غذارو تو بشقاب ریختم و به سمت اتاقش رفتم..
روی تخت نشستم و آباژور رو زدم و گفتم: چطوری؟
بهم نگاهی کرد و سرشو پایین انداخت..
_خوبم...
+چ حسی داشت کشتن بچم؟ هان؟
_تو اون بچرو نمیخواستی!
سرمو تکون دادم و با طعنه گفتم: میخواستمش... اون باند عوضی نمیخواستش.. ازم امضا گرفت ادمی به جمعمون اضاف نشه... نفهمیدی اینو!
عصبی خندید و گفت: پس غلط کردی باهام ازدواج کردی... امیر تو میدونی طعم یک زندگی معمولی رو از من دریغ کردی... میدونی چیکار کردی باهام... لذت مادری کردن رو ازم گرفتی...
_مگه من خواستم!
+توکه میدونستی چ بیشرفی هستی.. چرا زندگی منو به اشوب کشیدی؟
چرا بهم گفتی دوسم داری.. چرا مواظبم بودی...
مشتی به سینم زد و گفت: چرا ولم نکردی...
مچشو گرفتم و به سمت خودم کشوندمش..
لب زدم: میدونی چرا؟ چون دوست داشتم...
1400
#پارت_۲۷۱
نفسی گرفتم و گفتم: امیر من برمیگردم...
متعجب زل زد بهم و گفت: برمیگردی؟
_جانشین بابام منم ن؟
اب دهنش رو قورت داد و گفت: اره، چطور؟
_میخوام کارش رو شروع کنم..
عصبی بلند شد و گفت: ت نمیتونی، هنوز اونقدرا قوی نیستی، اونقدرا اعتماد ندارن بهت..
_چرا چون زن توعم؟
پوزخندی زد و گفت: متلک ننداز دارم بهت میگم اونا نمیتونن وجود ی دختر بیست و خورده ای رو تحمل کنن..
_خب چرا؟
+جانا. چند ماهی برو پیش مادرت خودمم میام.. فق..
حرفشو قطع کردم و گفتم: خودت، دیگه برام مهم نیستی.. فقط و اما و اگر و ولیم بزار باشه واسه وقتی ازت جدا شدم...
+جدا بشی، دیوونه؟
_اوهوم. میرم.. راحتت میکنم از این مسئولیت نداشته ای ک در قبال من داری..
+نمیزارم..
بلند شدم و گفتم: میبینیم...
من ب خاطر باندتون بچم رو کشتم، میخوام از اولین و اخرین مردی ک عاشقمه بگذرم. بنظرت میشه نزاری؟
دستامو به سینم زدم و گفتم: مگه میتونی؟ جناب مقاره؟
+هر غلطی بکن. ولی خودم تا اخر کنارتم.. نه جدا از شناسنامت.. با شناسنامت..
پوزخندی زدم و گفتم: دیگه هیچی بین من..
به خودش اشاره کردم و ادامه دادم: تو نیست... بفهم اینو.. عین ادم بیا امضاش کن و برو پی باندت... یعنی باندمون...
"شاهان"
نعره زدم و گفتم: کجاست اون امیر الدنگ.. پیداش نکردین؟
_اقا مثل اینکه هنوز نتونسته مدارکو از ترانه خانوم بگیره..
ریشخندی زدم و گفتم: بهتر..
10000