cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

پادزهرِ🍷من

به نام خداوند رنگین کمان نویسنده:گلبرگ_راد آثار:پادزهرمن✍️ رهایی✍️

Show more
Advertising posts
20 856
Subscribers
-16224 hours
+4477 days
+1 51430 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

_چاق شدی! زنایی که باسن گنده دارن، خیلی رو مخ هستن.. خودت و لاغر کن. پوزخندی زدم. - هیکل من ربطی به تو نداره. با عجله سمت کمد لباس هام رفت. - وقتی همه لباسهای تنگت و آتیش زدم، میفهمی ربط داره یا نه! بغض کردم ولی تکون نخوردم. - دختره هرزه کاری کرده کل دوستای من براش سیخ کنن! داد زدم. - ذهن تو مریضه! یک دفعه ماتش برد. لعنتی پیداش کرد... پیداش کرد... با خشم به سمتم برگشت. - این برگه کوفتی چی چیه؟! ت... تو حامله‌ای و درخواست طلاق دادی! با خشم به سمتم اومد🫢🔥❌ پسره از اول به زور دختره رو عقد کرده و حالا بعد مدتی که راضی شده دختره بیچاره طلاق بگیره، می‌فهمه حامله است و...🥲🔞💔 https://t.me/+FxQQBBr_bpxkZGRk
Show all...
معشوقه‌ی خراب🔞💦 ساناز اپراتور لیزره و بدون اینکه مدرک تخصصی لیزر داشته باشه، واحد بالایی خونه‌اش رو کرده سالن لیزر و مشتری میاره. اما داستان از اونجایی شروع میشه که مشتری‌ها خبر ندارن ساناز حین انجام دادن لیزر از لای پاشون عکس میگیره می‌فرسته واسه دوست پسرش و حتی گاهی می‌مالتشون! تا اینکه یه روز یکی از مشتری‌هاش با مالش دست ساناز خیس میشه و وقتی آرش دوست پسر ساناز سر میرسه و ... https://t.me/+PE5uaLcjqaQ4MWY5
Show all...
- دست بهت میزنم خیسی. با اخم نگاهش کردم. - من خودمو خیس نمیکنم اقای محب بزرگ شدم. نیشخندی زد و دستش اومد بین پام. دوس داشتم اونجارو ناز کنه. - این خوشکل وقتی تحریک میشه خیس میشه بچه، چند سالته تو که نمیدونی؟ - شونزده. خودشو روم اورد و یهو چیز دردناکی رفت توم که جیغ کشیدم. - سکس بلد نیستی توله؟ خودم یادت میدم. توم عقب جلو کرد و... https://t.me/+FxQQBBr_bpxkZGRk ❌💦خواهر قاتل عشقشو گیر میندازه و جوری باهاش میخوابه که...
Show all...
‍ •| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_7 - ج.نده رو کی دست بلند میکنی هان؟ - بذار برم نمیذارم ادمی مثل تو دستش بهم بخوره... - از خداتم باید باشه یکی مثل من هرزه ای مثل تو رو بخواد بکنه...شنیدم به نصف پسرای دانشگاه دادی... - به تو چه، تو که ادعای مذهب و دینت میشه چرا میخوای بکنی؟ - همه کردن چرا من نکنم، حالا که انقد ارزونی. - ارزون‌ ننه اته، من به هرکی عشقم بکشه میدم... چونه ام رو با خشم توی‌مشتش گرفت: چه زری زدی، اسم ننه من رو‌ اوردی به زبونت؟ - اگه میخوای ننه ات فحش نخوره بذار من برم. - حالا که این طور شد یه طوری می کنمت که رو زانو هات از در کلاس بزنی بیرون. اینو گفت و انداختم گوشه ای و‌ دستش رفت سمت دکمه شلوارش. حتی تصور این که این بخواد بکنه منو حالم به هم میزد. مطمئن بودم حتی بلند نیست سوراخم رو پیدا کنه. پوزخندی زدم و کم نیاوردم. - باشه سعیت رو بکن ببینم میتونی یا نه. احتمالا به جای سوراخ پایینیم بکنی توی سوراخ گوشم...مرتیکه، زن لخت ندیده. خندید و شلوارش رو در اورد و انداخت یه گوشه. - خواهیم دید... مشغول در اوردن لباس هام شدم اونم همین کار رو کرد. نگاهم رو روی تن و بدن بدون لباسش به گردش در آوردم. با این که مثل پارسا سیکس پک نداشت اما هیکلش عضلانی و چهارشونه بود. توی دلم لعنتی به بختم فرستادم. اخه همینم مونده بود به این نخاله بدم. نگاهم وسط پاهاش متوقف شد هنوز شورتش پاش بود. - چیه بهش زل زدی، دیرته باهاش اشنا شی؟ - بکن ببینمش اگه راست میگی، مطمئنم اندازه دول موشه. این رو گفتم و هرهر زیر خنده زدم و دلم رو گرفتم. پوزخندی زد و شورتش رو مقابل چشم هام در آورد . تو یه لحظه لبخندم روی لب ها خشک شد با چیزی که دیدم. نگاهم خشک شد روی سالار کلفت و سیاه رنگش انقدر بزرگ بود که می تونستم بگم تا حالا با اون همه سک.سی که کرده بودم همچین آ.لتی رو ندیده بودم. - چیه چرا رنگت پرید؟ آب دهنم رو پر سر صدا قورت دادم که اومد جلو تر. آ.لتش رو توی دست گرفت و شروع کرد به مالیدنش. https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع س.ک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن سالار کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
Show all...

00:05
Video unavailable
-با وا.ژن بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم محیا... -من... ر روم نمیشه دایی.. چنگ به باس.ن ژله‌ای دخترک زد و روی تنش کشید. -حرف نزن وسط س.کس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکم‌تر... همینکه وا.ژن خیس دخترک روی دهان مرد نشست، ته‌ریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست. -پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات. با اولین لیسی که غلام بین پای محیا زد... https://t.me/+31NvvtaiShIzMDc0 https://t.me/+31NvvtaiShIzMDc0 #رابطه_دایی‌ناتنی_با_خواهرزاده🔞
Show all...
‍ #پارت‌واقعی‌رمان عروس خانواده تو مهمونی با پدر شوهرش لا..س میزنه تا جایی که با هم س.ک.س میکنن🔞 #part1 خودم رو از پشت، تو بغل پدر شوهرم جا کردم و شروع کردم به رقصوندن بدنم بین بازوهاش. همین جوری که با.سنم رو از پشت به پایین تنه‌اش چسبونده بودم، نامحسوس داشتم با.سنم رو روی آ*لتش بالا پایین می‌کردم و از #تغییر_سایزی که لحظه به لحظه داشتم لا.ی چا.ک باس‍.نم حسش می‌کردم، لذت می‌بردم. اوفففف! لعنت بهش! چه بزرگ و کلفت بود! یه ذره تنم رو بالا کشیدم که مر.دونه ش‍*ق شده‌اش دقیقاً لای رونام فرو رفت و از اونجایی که هیچی پام نبود به جز یه شورت توری گیپور، آ*لتش مستقیماً لای‌ چا*ک وا.ژنم از روی شورت کشیده شد. مشخص بود که #خیسی‌لای‌‌پاهام رو احساس کرده چون نفسش تو سینه حبس شد و بازدمش رو با ناله و آهی زیر لبی بیرون فرستاد. خودمم از حس کردن اون حجم بزرگ و کلفت و دراز لای وا.ژن و رونام جوری به وجد اومده بودم و بالا زده بودم که عملاً داشتم روی آ*لت پدر شوهرم سواری می‌کردم و هیچ کس برام مهم نبود. - داری پا رو دم شیر می‌ذاری عروس! - وا پدر جون! من که کاری نمی‌کنم...منظورتون چیه؟ لباش رو به گوشم چسبوند، جوری که با هر حرکت کوچیکی لباش روی لالهٔ گوشم کشیده می‌شد و #داغی نفساش بیشتر ها.تم می‌کرد: - من دیگه کم کم دارم از اینجا خسته میشم و دلم می‌خواد یه جایی برم که تنها باشیم دستش رو روی #رون_لختم که از زیر چاک دامن لباس شبم بیرون زده بود، گذاشت و آروم آروم دستش رو داخل‌تر سوق داد و #ناحیه_بیکینیم رو با سرانگشتاش لمس کرد: - یه جایی که فقط خودم و خودت باشیم خوشگله! https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk فقط یه دخترِ هـــ🔥ــات مثل من میتونه توی یک ثانیه مردونگیِ کلفتتُ بیدار کنهُ...🤤💦🔞
Show all...

#شیخ_عرب🧸🍼🍫 #پارت_35 با حرفی که زد زیر دلم هیوهایی بپا شد که خیس شدن شرتم رو حس کردم. گونه هاس سرخ شده ام انقدر واضح بود که خندا شیطنت آمیز شیخ رو بلند کرد. _خب حالا انگشت فاکت رو دورانی روی واژ.نت بچرخون. نفس عمیقی کشیدم و با تردید انگشتم رو روی شرتم گذاشتم. خیره تو چشمای شیخ که داشت با جدیت نگاهم میکرد، انگشتم رو چرخوندم که خیس بودن لای پام حتی از شرت هم مشخص بود. _شرتت رو کنار بزن! لبمو گزیدم و مطیع لبه شرتم رو کنار زدم. نبض زدن لای پام داشت دیوونم میکرد... انگشت فاکمو روی خیسی واژ‌.نم کشیدم که با صدای دو رگه ای گفت: _انقدر خیسه که صداش تا اینجا میاد، زود انگشت خیست رو بکن تو دهنت! شوکه نگاهش کردم که بدون انعطاف بهم خیره بود تا به دستورش عمل کنم. چندشم میشد ولی این شیخ هیکلی و عوضی مگه میشد بهش نه گفت؟ انگشتم رو دور خیسی چرخوندم که حالم بیشتر دگرگون شد و دهنم رو باز کردم و همینجور که خیره شیخ بودم، انگشت خیسم که از آثار خودم بود رو تو دهنم کردم و با شیطنت ریزی عقب و جلوش کردم. https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 خلاصه: ملودی دختر 22ساله ای که گرایش لیتل بودن رو داره اما بخاطر مشکلاتی که داره با هیچ ددی تو رابطه نرفته اما با دیدن شیخِ عرب 35ساله که اخلاق های عجیبی داره دلش میخواد لیتل اون بشه اما...🙈🍓🍼
Show all...
𝙎𝙚𝙭 𝙝𝙤𝙪𝙨𝙚🔞

بندازمت رو تخت خیمه بزنم روت، بیوفتم به جون لباتو کبودشون کنم🫦💦 این رمان مناسب همه سنین نیست🔞

#پارت_426 #پادزهر_من #گلبرگ_راد _ببینم این دفعه با چه قدر خریدنت دفعه ی قبل که خودتو سی میلیون به مادربزرگم فروختی امیدوارم اینبار خودتو ارزون نفروخته باشی لبخند دردناکی به طرفش می زنم دیگر دستم درد نمی کند کف سرم هم به خاطر کشیدن موهایم نمی سوزد اما قلبم قلب وامانده ام که خودرا زود باخت اینبار آتش می گیرد _من خودمو به هیچ کس اینبار نفروختم چون به تویی که میخواستی با من به هدفت برسی تکیه کردم خودمو به تویی دادم که عاشقت بودم اما بودم چه قدر خوب شد که ایندفعه درست شناختمت و فهمیدم حرفای آنیل راست بوده خیره در چشمانش اینبار پوزخند می زنم _و گرنه نمی دونم چه طوری خودمو بابت اینکه اسم گندت تو شناسنامم می رفت می بخشیدم خیلی خوب شد که شناختمت خیلی رادمان اونم درست چهار روز قبل عروسی عصبی با همان دستش که موهایم را گرفته بود به طرف اتاق می کشاندم می دانم با حرف هایم چه آتشی در جانش انداختم در داخل اتاق پرتم می کند به طرف تلفن و لب تاپ می رود و برشان می دارد ببخشید یه رمان گی بود قبلا تبلیغش رو گذاشتید راجع به پسری به اسم ماهان که عاشق یه مرد فلج میشه و اونقدر با حرکاتش اغواش می کنه تا مرده تو همون حالت فلجیش پاره اش می کنه، میشه یکبار دیگه لینکش رو بذارید؟! من از رمانای گی زیاد خوشم‌نمیاد ولی این یکی خیلی خیلی قشنگ بود. https://t.me/+1vc7z-OP3EEzMDM0 بچه ها این لینک رمانی که اکثریت تو پیوی ازم خواستید، اولین و آخرین باره که می گردم براتون رمان درخواستیتون رو پیدا می کنم. https://t.me/+1vc7z-OP3EEzMDM0 لینکش رو تا آخر امروز میذارم و بعد از اون باطلش می کنم. لطفا بعدا پیوی ادمین و منو بابت گرفتن لینک این رمان سوراخ نکنید.
Show all...
👍 6😱 4💔 1
کانال vip رمان جذاب پادزهر🫀من حدودا #هفت ماه از کانال اصلی جلوتره❤️‍🔥 ❤️هفتگی ۱۲ الی ۱۴ پارت در وی آی پی تقدیم نگاهتون میشه ❤️هزینه ی عضویت وی آی پی مبلغ فقط #40 هزار تومان است… ❤️مبلغ مورد نظر رو به شماره کارت 6037997342256675 به نام حمیدی واریز و فیش واریزی رو به ادمین ارسال کنید @newwginnn
Show all...