cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

🔮از نفــــــــس افــــــــتـــاده..🔮

﷽ 🌗نویسنده: ماه

Show more
Advertising posts
1 496
Subscribers
-224 hours
-157 days
-11830 days
Posting time distributions

Data loading in progress...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Publication analysis
PostsViews
Shares
Views dynamics
01
شب عروسی اش به گوشش رساندن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.  دلبرش در تخت ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود. باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت. پس این وسط باید به سراغ مهره اصلی می رفت. دختر شیطون و سرزبون دار شایان ها! دختری که تمام ثروت کلان ساشا به نامش بود و مهره اصلی شطرنج این بازی حساب می شد. ساحل باید تاوان کثافت کاری ساشا را پس می داد ولی این وسط  یک مهره اصلی اشتباه حرکت کرد و آن قلب مرد مغرور و سرد داستان جذاب ما بود... https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 صب بپاک
540Loading...
02
ساحل دختر شیطون و سرزبون دار شایان‌ها....🥹😍 دختری که تمام ثروت کلان شایان‌ها به نامش بود و مهره اصلی شطرنج این بازی‌هاشون حساب می شه ساحل باید تاوان کثافت کاری ساشا برادرش رو پس بده ولی این وسط یک مهره اصلی اشتباه حرکت کرد و آن قلب مرد مغرور و سرد داستان جذاب ما بود...🥹🥲 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 8پاک
500Loading...
03
امیر سپهبد🔥🤤 مردی بداخلاق و مغرور که تا به حال کسی چهره‌اش و از نزدیک ندیده و به مرد #نقاب‌دار معروفه😎 مردی خشک و سرد که از همه دخترا بعد از مرگ نامزدش فاصله میگیره... شب عروسیش به گوشش رسونده بودن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.  دلبرش در تخت #ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود. باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت. قسم خورده که بعد ازمرگ نامزدش #مهگل دیگه عاشق نشه و به کسی رحم نکنه بعد از اون همه سختی و درد و رنج درست وقتی میخواد انتقام شو بگیره بدجوری دل میبازه به خواهر دشنمش، به خواهر کسی که مسبب تمام مشکلات و دردهایی هست که کشیده....🥲💔 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 صب بپاک
680Loading...
04
خلاصه:💔🥀 جانان دختری کم سن و سال، که به‌خاطر سرو سامان گرفتن زندگی‌اش، داخل کارگاه حاج‌صادقی؛ قالی می‌بافد. اما حاج‌صادقی دلباخته او می‌شود و از او می‌خواهد که صیغه‌اش شود. جانان امتناع می‌کند تا این‌که، یک روز که هر دو داخل کارگاه تنها هستند، حاج‌صادقی وارد کارگاه می‌شود...🔞🔥 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 9پاک
590Loading...
05
کوهیار مستوفی مهندس مکانیک جذاب و هیکلی که همه دخترای محل برای نیم نگاهی از اون بال بال میزنن ، خودش محتاج نیم نگاه دختر خودساخته و شیطونیه که هر روز از جلو مغازه‌اش رد میشه و به کارگاه قالی‌بافی می‌ره . عطش و تب خواستنش مثل خون توی رگهاشه اما غرورش مانع میشه که قدم پیش بذاره . غافل از اینکه حاج صادقی پیر مرد معتمد محل و صاحب قالی بافی برای جانانش نقشه کشیده و طمع تن اونو داره و یک بار از تنهایی او در کارگاه....🔞🫣 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 صب بپاک
790Loading...
06
من، شهابم!... مثل اسمم زاده ی "آتش"🔥 تاجر مغروری که هیچ کدوم از دخترای اغواگر و زیبایی که دورم بودن نتونستن دل سنگ و سردم رو بدست بیارن اماااا... دختر کوچیک و مظلوم حاج تیمور وثوق، تونست! دختری که خونوادش طردش کرده بودن. ۱۱ سال ازم کوچیکتر بود و ساده تر از همه دخترایی بود که توی تختم اومده بودن ولی من... خواستمش! و چه چیزی بود که من بخوامش و بدستش نیارم؟ بچه بود ولی... به عقد خودم در اوردمش تا هیچ مردی حتی جرات نگاه کردن بهش رو نداشته باشه. همه چیز باب میلم بود تا وقتی که مردی رو دیدم که اون و بزرگ کرده بود و می تونست خیلی راحت ازم بگیرش. من ولی ادمیم که حاضرم قاتل بشم اما از چیزی که تصاحبش کردم نگذرم! پس...❤️‍🔥 https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk 8پاک
370Loading...
07
اون دکتر ارمان وثوقه! مردی که هفت سال غیب شد! و بعد هفت سال یک دفعه برگشت. وقتی بعد هفت سال دیدمش باور نکردم که همون پسری باشه که منو توی بغلش عاشقانه بزرگ کرد! حالا یه دنیا فاصله بینمون بود. من به زور زن مرد پولدار و پیری شده بودم که ۱۱ سال ازم بزرگتر بود و فقط دنبال عیاشی بود. فکر می کردم من و فراموش کرده و دیگه براش مهم نیستم اما... وقتی که با دیدن بدن کبود و کتک خورده م رگ گردنش از غیرت پاره شد، افکارم بهم ریخت. جلوی همه من رو پشت خودش کشید و نذاشت دیگه حتی نوک انگشت اون شوهر بی رحم و هوسبازم بهم بخوره اما...خبر حاملگیم مثل بمب منفجر شد!🧨 حاملگی در حالی که همه می دونستن شوهرم عقیمه!...🔥 https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk صب بپاک
770Loading...
08
اون زن فریبکار باعث شد تو اوج موفقیت و خوشی هام، همه زندگیم بهم بریزه و با تهمتش کاری کرد به اجبار عقدش کنم‌. من شدم یه مرد سرد و بی تفاوت که دلش به هیچی خوش نبود. تا اینکه اون عروسک خوشگل چشم رنگی رو دیدم. واسه بازی و سرگرمی بهش نزدیک شدم. ولی اون با دلبریاش کاری کرد که دلم براش بلرزه و بشه تنها دلیل نفس کشیدنم🔥🔞 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
650Loading...
09
من افسونم... دختر هات و دلبری که با شیطنت‌هام همه رو عاصی میکنم... توی یک شب زندگیم عوض شد و با وکیل جذابی که عموی دوستم بود. عاشقش شدم و پنهون از همه باهاش قرار میذاشتم. تا اینکه تو شب عروسی خواهرم فهمیدم متاهله و دنیا روی سرم خراب شد😭❤️‍🩹🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 8پاک
570Loading...
10
من اروندم... وکیل پایه یک دادگستری و نوه محبوب شهسوارها! توی یک شب زندگیم بهم ریخت و با تهمتی که بهم زده شد مجبور شدم دختر عموی مرموزم رو به عقد خودم دربیارم زنی که هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم. تا اینکه اون دختر چشم سبز سر راهم قرار گرفت و دنیای تیره و تارم رو رو برام رنگی کرد...دختری که متاهل بودنمو ازش پنهون کردم و عاشقش شدم...🔞🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
1020Loading...
11
سهیل راد تاجری جذاب و خشن هفت سال قبل در مستی قاتلِ دختری کم سنی به اسم اهو میشه❌ کل این هفت سالو با عذاب وجدان میگذرونه ولی بعد از گذشت ۷ سال میفهمه که اون دختر هنوز زنده اس و این دفعه برمیگرده و یجوری عاشقش میشه که برعکس قبل به جای جونش، میخواد قلبشو به دست بیاره...🔞🔥 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 7پاک
450Loading...
12
سهیل راد تاجری جذاب و خشن هفت سال قبل در مستی قاتلِ دختری کم سنی به اسم اهو میشه❌ کل این هفت سالو با عذاب وجدان میگذرونه ولی بعد از گذشت ۷ سال میفهمه که اون دختر هنوز زنده اس و این دفعه برمیگرده و یجوری عاشقش میشه که برعکس قبل به جای جونش، میخواد قلبشو به دست بیاره...🔞🔥 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 صب بپاک
800Loading...
13
من پرنام!🤤🔥 دختری که آرزوی مهاجرت داشت و بهشم رسید...کوله بارم رو جمع کردم و قدم گذاشتم توی خاک آلمان...من دختر ساده‌ای بودم که تا حالا تو عمرم با هیچ پسری رفت و آمد نداشتم و فقط فکر و ذکرم درس بود پس به خودم قول دادم بعد از اتمام تحصیلم برگردم ایران اما وقتی سر یه دندون درد، با یک دندونپزشک بد اخلاق و زورگو آشنا شدم همه چی تغییر کرد... اون منو مجبور کرد که بشم معلم خصوصیش تا بهش زبان یاد بدم و هر روز به این بهونه منو می‌کشوند ‌مطبش...مرد خشن و بد خلقی که به هیچ زنی روی خوش نشون نمی‌داد الان نازم رو میکشید و بالاخره...🙈♨️ https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 7پاک
450Loading...
14
کیوان رادمهر! معروف‌ترین دنداپزشک ایرانی که آلمان می‌تونه به خودش ببینه... یه نخبه‌ی خشن و هات🔥 مردی که در قلبش رو به روی تمام زن‌های دور و برش بسته و...دخترا جون میدن برای یه نگاه نفس‌برش... امااااا از قضا این آقا دکتر خشن ما فقط برای یک نفر نرم می‌شه اونم یه دختر ریزه‌میزه‌ با چشم‌های کهرباییه که هر روز اونو به بهونه‌ی معاینه می‌کشونه مطبش... تا اینکه یه روز صدای نازدار پرنا باعث میشه که آقای دکترمون امان از کف بده🔥 https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 صب بپاک
660Loading...
15
کمربند رو دوباره وسط کمرش زدم که یه دفعه، آخ ریزی زیر لب گفت: - با دست پسر سابقت فرار میکنی و به ریش من میخندیییییی؟ فکر کردی منم مثل اون بابای لاشخورت بی غیرتتتتتمممممممم؟ در اتاق محکم شکسته شد و من تیز چرخیدم سمت در. محمدحسین بود که با قیافه گر گرفته و با بهت داد زد: - بی غیرتتتتتتت حامله بووووووود. نفسم توی سینه حبس شد. تیز چرخیدم سمت دلارم. نگاهم آروم کشیده شد سمت خونی که زیر پای دلارام داشت هر لحظه بیشتر می شد. من قاتل بچم شدم؟ https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 صب بپاک
1220Loading...
16
سرگرد خشنی که به خاطر یه دستور، قاتل بچه یک ماهش می شه🥲💔 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 - من که هیچ وقت طلاقت نمی دم و تا اخر عمر، تو زندانی و من زندانبان... دلارام باید می موند و می فهمید چرا من تبدیل شده بودم به ضحاک زندگیش. با پشت دست کوبندم تو دهنش که آخش هوا رفت و به پشت کمر روی تخت افتاد؛ جیگرم سوخت. آروم روش خیمه زدم: - گرینه نکن دیگه.... کسی که می خواد از خونه شوهرش فرار کنه باید به یه چیزایی فکر کنه!!مثلا به نه ماه دیگه که ونگ‌ ونگ یه بچه زیرگوششه!!!❌️🔞 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 ۸پاک
600Loading...
17
من، سرگرد طاهری‌ام. دختر بزرگترین قاچاقچی خاورمیانه باهام هم خونه شد و با دوتا جفت چشم فیروزه، دلمو برد. مافوقم بهم دستور داد که باید باهاش ازدواج کنم و زجرش بدم. نمی دونستم مافوقم کیه تا درست شب شروع این ماموریت کذایی فهمیدم..... یک سال کسی که می پرستیدمو با هزاران روش زجرکش کردم و حالا من به خاطر اون شرط لعنتی و خودخواهی خودم، قاتل بچم شدم و پدر زنم که بزرگترین قاچاقچی خاورمیانه ست،‌ دلاراممو، بابِ دلمو دزدیه. حالا باید حمید سعادت رو که پدر زنمه رو پیدا کنم و نذارم دلارام رو از کشور خارج کنه... نمی ذارم طلاق زنمو ازم بگیرن؛ حتی اگر شده از این شغل اخراج بشم...🔞🔥 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 صب بپاک
900Loading...
18
خلاصه:🔥 فرهاد ملکان نوه بزرگ پسری، آرش خان ملکان کسی اسم رسم خانودگیشون روی دوش یک دنیا سنگینی می کنه! پسری که برای یه زن پشت پا زده به مال اموال و خانواده اش. حتی دختر عموی عاشقی، که عاشقانه می پرستیدش.. دختری که بعد سال ها هنوزم یادش خنجری میشه روی قلبش.. حالا بعد سه سال خیانت زنی که باعث این همه دوریه اونو نابود می کنه ونابود ترم خواهد شد با فهمیدن قضیه ازدواج زنی که سه ماهم از طلاق خفت بارش نگذشته..... هیچ ارامشی پیدا نخواهد کرد. جز درکنار دختر عمویی که ارامش را سال ها پیش از او گرفته https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk صب بپاک
730Loading...
19
من طنین ملکان عاشق شدم عاشق پسر عموم فرهاد. عاشق اخم و زورگوییش در عین حال توجهی خاص و زیادی که به من داشت، چیزی که بقیه از من دریغ کردن. فکر میکردم با همه فرق داره و با تمام وجودم بهش دل‌بستم؛ درباره اون فقط با دوست صمیمیم سپیده حرف زدم اما وقتی به خودم اومدم که سپیده و فرهاد رو با هم دیدم... دنیا روی سرم خراب شد و اعتمادم به همه از بین رفت. قلبم مرد اما خودم زنده ماندم و تلاش کردم تا موفق و قوی شوم و نیاز به حمایت مردی نداشته باشم و بعد از سه سال جایگاه خوبی در عرصه مد پیدا کردم اما با حضور فرهادی که از همسرش خیانت دیده و با کمری شکسته دوباره به سمت من آمده بود و از من طلب آرامش و بخشش داره. دنیام دگرگون شد و قلب و عقلم هر کدام به دو مسیر مختلف مرا می‌کشیدند تا اینکه....🔞🔥 https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk 8پاک
610Loading...
20
فرهاد ملکان، از خانواده سرشناس لُر ساکن تهران برای زنی از جنس خیانت پشت پا میزنه به خانواده دوست داشتنی خود.. حالا سال ها بعد از خیانت زنی که همه زندگیش به پاش داد. سر افکنده برمیگرده پیش خانواده. حالا چی میشه زندگی دختر عمویی که فرهاد نامردی زیادی در حقش کرده؟ چی میشه عشقی که سال ها طنین قصه به فرهاد داشته 🔞🔥 https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk بخونیم عاشقانه دختر عمو پسر عموی که روزی جانشان به هم بند بود🤤🙊 https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk صب بپاک
890Loading...
21
✨برترین و جدید ترین رمان های تلگرام✨ رمانهاے ممنوعه/عاشقانه/بزرگسالان/طنز بهترین چنل رمانهای صحنه دار❤️ هر رمان ممنوعه نایابی که میخوای دنبالشی همینجاست😭💕 هروز توی کانالشون پراز رمان های سوپرایزیه🥺🫠 https://t.me/+hX_84_lsDck5Yjc0 https://t.me/+hX_84_lsDck5Yjc0 ۹پاک
430Loading...
22
کانالی پراز رمان های ناب جدید تلگرامی🥹🔥 هر رمانی ک دنبالشی توی این چنل هست.. تا لینکش باطل نشده جووین شو!!🤤👇🏼👇🏼 https://t.me/+hX_84_lsDck5Yjc0 https://t.me/+hX_84_lsDck5Yjc0 ۴پاک
580Loading...
23
✿✿⃟ بسم الله رحمان رحیم✿✿ ✨برترین و جدید ترین رمان های تلگرام✨ رمانهاے ممنوعه/عاشقانه/بزرگسالان/طنز بهترین چنل رمانهای صحنه دار❤️ انواع رمان با ژانر های: عاشقانه👫طنز😂 مافیایی🥷پلیسی🧑‍✈️👩‍✈️اجتماعی👨‍👩‍👧‍👦 صحنه دار🙉🙊 و سوپرایز های هر روزه😍😜🤩 همه و همه در کانال کافه رمان😍 به کانال ما بپیوندید و لذت ببرید😍 https://t.me/+hX_84_lsDck5Yjc0 https://t.me/+hX_84_lsDck5Yjc0 صب بپاک
1050Loading...
24
پارتای امروزم اپ شدن ری اکت و نظر یادتون نره ناشناسم امروز چک میکنم 💗
8120Loading...
25
🦢 🦢🦢 🦢🦢🦢 🦢🦢🦢🦢 🦢🦢🦢🦢🦢 🦢🦢🦢🦢🦢🦢 🦢🦢🦢🦢🦢🦢🦢 #پارت۳۸۴ تا حالا ندیده بودم قلب کسی بلرزه.. با صدای گرفته زمزمه کرد: _عروسکم.. آروم تر بکش! خندم گرفت… بی هوا بلندم کرد کنارش رو تخت انداخت و اومد روم! _کارن دستت! نگاشو دوخت تو چشمام: _دستم؟ من جسممو دیگه حس نمیکنم.. بهشته الان…روحم داره بال بال میزنه… اروم خندیدم.. بی هوا لب زد: _جونه دلم… _جوی شراب کجاس پس؟ حوری های اماده ، صبر کنن ببینم دیگه چیا قرار بود تو بهشت بدن؟….. اهان….. لباشو محکم رو لبام فشار داد… لب پایینمو محکم گاز گرفت… حس کردم پوستش ترکید… همی جوری هم خشک شده بود… در گوشم خش دار زمزمه کرد: _حوری میخوام چی کار؟ خدای دوم من!….. جوی شراب میخوام چی کار؟ من مست بوی گردنتم! عمیق زیر گوشم دم گرفت: _تشنه ترم میکنی… هر لحظه تشنه ترم… نفس این عطش منو میکشه! بعد تو گردنمو میبوسی… دیدی قلبمو چه جوری خودشو گم کرد؟ دفعه دوم بود… دفعه اول وقتی بود که با دسته گل صورتی اومدی خونه… اون از ترس بود.. فکر کردم باختمت… با حرص گونمو گاز گرفت… _آخ…
3470Loading...
26
💎 💎💎 💎💎💎 💎💎💎💎 💎💎💎💎💎 💎💎💎💎💎💎 #پارت۳۸۵ کف دستشو گذاشت رو صورتم و اروم نوازشم کرد… _صبحانه درست کردم برات… املت قارچ… _خانومم! قلبم لرزید… از ذوق اشک تو چشمام جمع شد… چقدر قشنگ گفت خانومم! صدای محمد تو گوشم پیچید و همه حال خودمو خراب کرد(من من میکنه واسه من… تو تهش زیرخواب اون کارن…) با سر انگشتاش نم چشمامو گرفت: _خیس نکن هی اینارو… یهو صدای قار و قور شکمم دراومد… من با خجالت و چشمای گشاد شده اون با تعجب نگام میکرد.. _گشنته عمرم .. چرا نمیگی؟؟ اروم بلند شد منم بلند کرد.. پیشونیمو بوسید.. _اب بزنم دست و صورتم میام… اروم سرمو تکون دادم رفتم سراغ املتم … زیر تابه رو روشن کردم و تخم مرغاشو زدم … دیگه میزم تکمیل بود… همه چی گذاشته بودم… _شاعر میگه: زلف برباد مده تا ندهی بر بادم… برگشتم سمتش: _من به باد دادم تو به باد نرو!
4980Loading...
27
💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗💗💗💗 💗💗💗💗💗💗 💗💗💗💗💗💗💗 #پارت۳۸۳ رفتم کنار تخت … آروم خوابیده بود… وضع دستاش افتضاح بود… پانسمانش بهم ریخته بود… به سرم زد برای صبحانه املت درست کنم… قارچارو خورد کردم و شروع کردم تفت دادن… چند تا فلفل دلمه ریز کردم… اونارم ریختم تو تابه… اشپزی میکردم اما همه حواسم پیش اتفاقات دیشب بود… تا خود صبح همه تنمو میبوسید و نوازش میکرد… مچ پاهام و حسابی ماساژ داد… اصرار داشت دوباره برم زیر نظر دکتر… تنش تب داشت ولی دست نمیکشید ازم …. گاهی که ساکت میشدم با لباش تنمو فشار میداد که صدام دربیاد… یه ثانیه نرم یه ثانیه با حرص میبوسید… اخر سرم شروع کرد کف سرم و نوازش کردن که خوابم ببره … اما قرصا خودشو خوابوندن… دیشب با همه استرسی که کشیدم برام زیادی لذت بخش بود! مواد املت و حاضر کردم و میز چیدم … تخم مرغارو نزدم .. گذاشتم کنار بعد که بیدار شد به املت اضافه کنم … رفتم کنارش رو تخت عضله های گردنش همیشه وسوسم میکرد …. از خیلی وقت پیش روی خط و خطوط گردنش حساس بودم… روی سیب گلوش! سرش روی بالشت افتاده بود و بیش تر از همیشه به چشمم میومد… اروم نوک انگشت اشارمو روی برامدگی گلوش گذاشتم و نرم نوازش کردم… طاقت نیاوردم و لبامو گذاشتم رو گردنش… اروم بوسیدم… لرزش قلبشو تو صدم ثانیه زیر دستم حس کردم … سرمو اوردم بالا چشماش باز بود!
3480Loading...
28
🌒 🌒🌒 🌒🌒🌒 🌒🌒🌒🌒 🌒🌒🌒🌒🌒 🌒🌒🌒🌒🌒🌒 #پارت۳۸۶ موهامو زد پشت گوشم…. گونه ام رو بوسید: _زحمت کشیدی نفسم… بلندم میکردی با هم میچیدیم … _تعارف میکنی؟ ابرو انداخت بالا و نشست پشت میز… منم کشوند نشوند رو پاش… _کارن بزار صبحانه بخوریم… یه لقمه گرفت جلوی دهنم: _بخوریم! سرمو تکون دادم و لقمه رو ازش گرفتم … بعد از صبحانه تو بغلش لم داده بودم و با هم فیلم میدیدیم.. بی هوا پرسید: _گردنبندت کجاست؟؟؟ میدونم کدوم رو میگفت…همون گردنبندی که بعد از ابراز علاقمون بهم برام سفارش داد بسازن… تا سال پیش نگهش داشتم ولی به خاطر خرج و مخارج و سیر کردن شکممون مجبور شدم بفروشمش… نگاش نکردم .. اروم لب زدم: _ندارمش…فروختم…
7530Loading...
29
☘️ ☘️☘️ ☘️☘️☘️ ☘️☘️☘️☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ #پارت۳۸۲ این بار من بازی راه میندازم….کارن و وابسته خودم میکنم…مرد نفسی که یه دختر ساده بود… دختری که نه تجربه ای داشت ، نه آدمی تو زندگیش دیده بود… شرایط الان خیلی فرق میکرد…من با گرگا پاشدم و نشستم… زمین خوردم و بارها پاشدم… با صد تا مرد بازی کردم… واسه اثبات خودم به اون ساواش کج مغز چند تا مرد و بازی دادم… چقدر تو کلاه برداریاش کمکش کردم… الان دیگه لم کارو بلدم…شاید نتونم عاشقش کنم اما وابسته چرا! حداقل چند وقت بین خودش و اون عفریته فاصله میندازم تا حقمو بگیرم این وسطا میتونم یه بازی ریزی با بقیه بکنم… تک تک پاکتایی که دیروز رحمان خریده بود و باز کردم… از بین لباسا یه بلیز شلوار مشکی صورتی پوشیدم… روی سینش با نگین قلب کوچولوی صورتی کار شده بود که از سادگی درش میاورد… موهامو برس کشیدم و ریختم دورم… چقدر بلند تر شده بودن… لبام خشک شده بود ولی هیچ وسیله ارایشی نداشتم …. یکم با انگشتام فشارشون دادم که خون بیاد زیرش… نوک انگشتامو خیس کرم و ابروهامو با ناخونام مرتب کردم.. حداقل یکم بهتر شد…
6130Loading...
30
تشریف دارید؟☺️☺️ چند تا پارت داریم گفتم اپ کنم وسط امتحانا یه استراحتی باشه
3720Loading...
31
سلام
540Loading...
32
بگردم برای دل دخترک داستانمون🥹😭💔 https://t.me/+jGgKW3SAx242NDlk _ولم کن عوضی تو یه قاتل دیوونه ای که به پدر و مادر خودتم رحم نکردی... خنده ی عصبی میکنه و بازوم رو محکم فشار میده که از دردش ناله ی بلندی میکنم. _فقط یه بار دیگه این حرفو تکرار کنی دخترک وحشی... نزاشتم حرفش تموم بشه و داد زدم. _تو دیوونه ای...روانی میخواستم کمکت کنم خوب بشی. ولی... با عصبانیت هولم داد که محکم به دیوار پشت سرم برخورد کردم و...🔥🔞 https://t.me/+jGgKW3SAx242NDlk https://t.me/+jGgKW3SAx242NDlk 8پاک
1360Loading...
33
من میلادم... کسی که با دستاش جون پدر و مادرش رو گرفت...همه ازم فراری بودن و منو یه دیوونه تمام عیار میدونستن... دادگاه حکم به روانی بودنم داد... تا اینکه دختری وارد زندگیم شد. یلدا پزشک ماهری که جسارت اینو داره هر پرونده ای رو قبول کنه... همین جسارتش اونو وارد یه پرونده عجیب و غریب میکنه ... پرونده مرد قاتلیو قبول میکنه که پدر مادرش رو به قتل رسونده... این بین پرده از راز هایی برداشته میشه و زندگیم دستخوش پستی بلندی های زیادی میشه...🔞🔥 https://t.me/+jGgKW3SAx242NDlk https://t.me/+jGgKW3SAx242NDlk صب بپاک
710Loading...
34
من سلمام🤤 دانشجوی پرستاریم و عاشق یکی از پزشکای بیمارستانمون شدم. عاشق جذبه‌اش در عین حال توجهات خاصش . عاشق نگاه خاصش و دستهای گرمش که وقتی رو تنم می‌چرخید منو از خود بی‌خود میکرد . دنیای من در اون خلاصه شده و تمام زندگیم شده بود اینقدر دوسش داشتم که جسم و روحم در اختیارش گذاشتم غافل از اینکه اون نامزد دختر عموش هست 🥺 مادر و نامزدش به محل کارم اومدن و آبروم بردن و منو هرزه و‌خونه خراب کن خوندن بعد از اون تمام باورهام فرو ریخت . فرار کردم. ازش دور شدم. از کسی که غرور و باورام رو شکسته بود. دور شدم اما غافل از بازی سرنوشت بودم که دوباره ما رو روبروی هم قرار داد اما این بار این منم که با آبروشون بازی میکنم . بازی تازه شروع شده... https://t.me/+mK8YEu_Ixr42NzA0 https://t.me/+mK8YEu_Ixr42NzA0 7پاک
630Loading...
35
امید پزشک موفق و جذاب و محترمی که در یک خانواده سنتی و سخت گیر و پر تعصب بزرگ شده📿 از بچگی اسمش روی دختر عموی خود شیفته و بدجنسش مهر خورده🚬 ولی یه روز خیلی اتفاقی برای کارش وارد یه روستا میشه و اونجا با یه دختر زیبا و شیرین به اسم سلما اشنا میشه🥹😍 و به مرور با رفتارها و شیرین زبونیای اون دختر بهش دل میبازه و عاشقش میشه.🫠 سلما دختری که تنها کنار مادر بزرگش زندگی میکنه مادر بزرگی که گذشته رو از همه پنهان کرده 🥲 امید و سلما در مسیر عاشقی با کلی دردسر روبرو میشن و خبر ندارن که هر دو گذشته پر رمز و رازی دارن که یک جورایی بهم گره خورده.💔 گذشته ای که برای هیچ کس خوشایند نیست‌‌🔞🔥 https://t.me/+mK8YEu_Ixr42NzA0 https://t.me/+mK8YEu_Ixr42NzA0 صب بپاک
740Loading...
36
من ماهی ام ! ... پزشک و مستقلی که زندگی آرومی داشت. ولی بعد از اینکه اسیر آون مرد خشن و ترسناک شدم. تو اتاق بازجویی باید با بازجوی اونجا معامله می‌کردم تا نجات پیدا کنم‌. اون مرد فراریم داد و به عقدش در اومدم. و تنها مشکل اونجا بود که محمد بعد از عقد زیر همه چیز زد.💔 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 روایت دختری از جنس ماهه که در زمان جنگ اسیر میشه و در اتاق بازجویی با بازجوی عراقی روبرو میشه که اونو قبلا در بین مجروحان جنگ در بیمارستان دیده. حالا ماهی مونده و ادعای عاشقی محمد و پیشنهاد محمد برای آزادیش. آیا این آزادی ارزش دارد یا مردن در اسارت؟🔞🔥 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 7پاک
850Loading...
37
من محمدم! ....به بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو‌ مشتش  بوده، مردی که از همه زن‌ها متنفره حتی از مادر خودش اماااا.... وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود.  مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.🔞🔥 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 صب بپاک
690Loading...
38
من محمدم! ....به بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو‌ مشتش  بوده، مردی که از همه زن‌ها متنفره حتی از مادر خودش اماااا.... وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود.  مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.🔞🔥 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 صب بپاک
10Loading...
39
زن حامله رو بدون آب و غذا زندونی کرده، دختره طاقت نمیاره و میخواد...🫠‼️ https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 - تورو خدا یکم آب بهم بده! - هنوز دوساعت از تنبیهت مونده! - نامرد این بچه‌ی تو شکمم بچه ی توام هست چرا انقدر بی رحمی؟ - هرزگی تو از وضع ننه بابات معلوم بود. نباید اون توله‌ی حرومیتو به ریش من می‌بستی! روشو اونور کرد و مشغول پک زدن به سیگار گردن قیمتش بود، با تموم بی جونی بلند شدم و سمت پنجره‌ی تراس رفتم سریع بازش کردم که برگشت طرفم و غرید - چیکار میکنی؟ بیا اینور دلوین! برگشتم سمتش، اومد جلوتر که داد زدم - نیا...نیا نزدیک به جون بچم خودمو میندازم پایین ترسیده قدمی به عقب برداشت - بیا اینور حرف میزنیم بیشتر عقب رفتم و لب زدم - بدنیا نمیارم بچه‌ای رو که باباش انقدر عوضیه! لحظه‌ای بعد صدای برخورد جسم بی جون دخترک به کف زمین اومد و فریاد مرد درحالیکه خیلی دیر شده بود.💔 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 8پاک
600Loading...
40
من دلوینم بچگی نکردم، آزار و اذیت دیدم از نزدیک‌ترین کسم لز عموی خودم... من شکنجه شدم، تحقیر شدم، مقصر شناخته شدم و زیر کتکا جون دادم! آخر سر هم فروخته شدم، به یه مافیای ناشناس به خاطر چی؟ به خاطر یه شب سرخوشیِ پدر قمار بازم جوونیم همون شب تباه شد، نابود شدم اما من فقط و به این فکر میکردم که کمی قبل تر از من تن مادرم حراج زده شد اونم به خاطر بی غیرتی پدرم! نمی دونستم سرنوشت اینبار برام چه خوابی دیده و کسی که منو از بابام خریده درواقع...🔞🔥 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 3پاک
530Loading...
Repost from N/a
شب عروسی اش به گوشش رساندن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.  دلبرش در تخت ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود. باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت. پس این وسط باید به سراغ مهره اصلی می رفت. دختر شیطون و سرزبون دار شایان ها! دختری که تمام ثروت کلان ساشا به نامش بود و مهره اصلی شطرنج این بازی حساب می شد. ساحل باید تاوان کثافت کاری ساشا را پس می داد ولی این وسط  یک مهره اصلی اشتباه حرکت کرد و آن قلب مرد مغرور و سرد داستان جذاب ما بود... https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
ساحل دختر شیطون و سرزبون دار شایان‌ها....🥹😍 دختری که تمام ثروت کلان شایان‌ها به نامش بود و مهره اصلی شطرنج این بازی‌هاشون حساب می شه ساحل باید تاوان کثافت کاری ساشا برادرش رو پس بده ولی این وسط یک مهره اصلی اشتباه حرکت کرد و آن قلب مرد مغرور و سرد داستان جذاب ما بود...🥹🥲 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 8پاک
Show all...
Repost from N/a
Photo unavailable
امیر سپهبد🔥🤤 مردی بداخلاق و مغرور که تا به حال کسی چهره‌اش و از نزدیک ندیده و به مرد #نقاب‌دار معروفه😎 مردی خشک و سرد که از همه دخترا بعد از مرگ نامزدش فاصله میگیره... شب عروسیش به گوشش رسونده بودن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.  دلبرش در تخت #ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود. باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت. قسم خورده که بعد ازمرگ نامزدش #مهگل دیگه عاشق نشه و به کسی رحم نکنه بعد از اون همه سختی و درد و رنج درست وقتی میخواد انتقام شو بگیره بدجوری دل میبازه به خواهر دشنمش، به خواهر کسی که مسبب تمام مشکلات و دردهایی هست که کشیده....🥲💔 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
خلاصه:💔🥀 جانان دختری کم سن و سال، که به‌خاطر سرو سامان گرفتن زندگی‌اش، داخل کارگاه حاج‌صادقی؛ قالی می‌بافد. اما حاج‌صادقی دلباخته او می‌شود و از او می‌خواهد که صیغه‌اش شود. جانان امتناع می‌کند تا این‌که، یک روز که هر دو داخل کارگاه تنها هستند، حاج‌صادقی وارد کارگاه می‌شود...🔞🔥 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 9پاک
Show all...
Repost from N/a
00:05
Video unavailable
کوهیار مستوفی مهندس مکانیک جذاب و هیکلی که همه دخترای محل برای نیم نگاهی از اون بال بال میزنن ، خودش محتاج نیم نگاه دختر خودساخته و شیطونیه که هر روز از جلو مغازه‌اش رد میشه و به کارگاه قالی‌بافی می‌ره . عطش و تب خواستنش مثل خون توی رگهاشه اما غرورش مانع میشه که قدم پیش بذاره . غافل از اینکه حاج صادقی پیر مرد معتمد محل و صاحب قالی بافی برای جانانش نقشه کشیده و طمع تن اونو داره و یک بار از تنهایی او در کارگاه....🔞🫣 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
من، شهابم!... مثل اسمم زاده ی "آتش"🔥 تاجر مغروری که هیچ کدوم از دخترای اغواگر و زیبایی که دورم بودن نتونستن دل سنگ و سردم رو بدست بیارن اماااا... دختر کوچیک و مظلوم حاج تیمور وثوق، تونست! دختری که خونوادش طردش کرده بودن. ۱۱ سال ازم کوچیکتر بود و ساده تر از همه دخترایی بود که توی تختم اومده بودن ولی من... خواستمش! و چه چیزی بود که من بخوامش و بدستش نیارم؟ بچه بود ولی... به عقد خودم در اوردمش تا هیچ مردی حتی جرات نگاه کردن بهش رو نداشته باشه. همه چیز باب میلم بود تا وقتی که مردی رو دیدم که اون و بزرگ کرده بود و می تونست خیلی راحت ازم بگیرش. من ولی ادمیم که حاضرم قاتل بشم اما از چیزی که تصاحبش کردم نگذرم! پس...❤️‍🔥 https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk 8پاک
Show all...
Repost from N/a
00:08
Video unavailable
اون دکتر ارمان وثوقه! مردی که هفت سال غیب شد! و بعد هفت سال یک دفعه برگشت. وقتی بعد هفت سال دیدمش باور نکردم که همون پسری باشه که منو توی بغلش عاشقانه بزرگ کرد! حالا یه دنیا فاصله بینمون بود. من به زور زن مرد پولدار و پیری شده بودم که ۱۱ سال ازم بزرگتر بود و فقط دنبال عیاشی بود. فکر می کردم من و فراموش کرده و دیگه براش مهم نیستم اما... وقتی که با دیدن بدن کبود و کتک خورده م رگ گردنش از غیرت پاره شد، افکارم بهم ریخت. جلوی همه من رو پشت خودش کشید و نذاشت دیگه حتی نوک انگشت اون شوهر بی رحم و هوسبازم بهم بخوره اما...خبر حاملگیم مثل بمب منفجر شد!🧨 حاملگی در حالی که همه می دونستن شوهرم عقیمه!...🔥 https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
اون زن فریبکار باعث شد تو اوج موفقیت و خوشی هام، همه زندگیم بهم بریزه و با تهمتش کاری کرد به اجبار عقدش کنم‌. من شدم یه مرد سرد و بی تفاوت که دلش به هیچی خوش نبود. تا اینکه اون عروسک خوشگل چشم رنگی رو دیدم. واسه بازی و سرگرمی بهش نزدیک شدم. ولی اون با دلبریاش کاری کرد که دلم براش بلرزه و بشه تنها دلیل نفس کشیدنم🔥🔞 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
Show all...
Repost from N/a
00:08
Video unavailable
من افسونم... دختر هات و دلبری که با شیطنت‌هام همه رو عاصی میکنم... توی یک شب زندگیم عوض شد و با وکیل جذابی که عموی دوستم بود. عاشقش شدم و پنهون از همه باهاش قرار میذاشتم. تا اینکه تو شب عروسی خواهرم فهمیدم متاهله و دنیا روی سرم خراب شد😭❤️‍🩹🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 8پاک
Show all...
Repost from N/a
Photo unavailable
من اروندم... وکیل پایه یک دادگستری و نوه محبوب شهسوارها! توی یک شب زندگیم بهم ریخت و با تهمتی که بهم زده شد مجبور شدم دختر عموی مرموزم رو به عقد خودم دربیارم زنی که هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم. تا اینکه اون دختر چشم سبز سر راهم قرار گرفت و دنیای تیره و تارم رو رو برام رنگی کرد...دختری که متاهل بودنمو ازش پنهون کردم و عاشقش شدم...🔞🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
Show all...