woven life in art

دختری از جنس مافیا✨🔥 خلاصه رمان جذابمون...❌ دلسا که ۱۷ سالشه و ی نابغه ی خلافکاره اما کسی نمیدونه که خلافکاره، میخواد از یسر ی افراد انتقام بگیره ، ولی باید از طریق نفوذ به ی باند که اسمش مافیای شطرنجه انتقام شو بگیره ، و خب خودشو پسر جا میزنه و می‌ره سوئد تا از طریق اونجا تو باند نفوذ کنه خیلیم خفن و شیطونه و همین طور ریزه میزه ........😂❤️‍🔥 اگه میخوای ادامه رمان رو بخونی زود تو چنل زیر جوین شوو👇🦄🌈 🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk 🔥✨🔥✨🔥✨🔥✨🔥✨🔥🖇 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk 🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇 از پشت بهش نزدیک شدم و هلش دادم که شلپی افتاد تو استخر 😈، چون آب استخر سرد بود ، دادی زد که اگه گوشامو نمیگرفتم ، مطمئنن صدمه میدید🙉 +اااااااااااااه 🥶 خیلی صحنه خنده داری ، بود ، ناخودآگاه با صدای بلند شروع کردم خندیدن ،😂 سرشو بالا اورد که دعوام کنه نگاهش که بهم افتاد، چهرش پر از بهت شد .😳 _اولین باره که خندتو میبینم 🥲 زود جوین بشین تا پاک نکردم 🏃‍♀🏃‍♀ https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk دختری از جنس مافیا 😈

دختری از جنس مافیا✨🔥 خلاصه رمان جذابمون...❌ دلسا که ۱۷ سالشه و ی نابغه ی خلافکاره اما کسی نمیدونه که خلافکاره، میخواد از یسر ی افراد انتقام بگیره ، ولی باید از طریق نفوذ به ی باند که اسمش مافیای شطرنجه انتقام شو بگیره ، و خب خودشو پسر جا میزنه و می‌ره سوئد تا از طریق اونجا تو باند نفوذ کنه خیلیم خفن و شیطونه و همین طور ریزه میزه ........😂❤️‍🔥 اگه میخوای ادامه رمان رو بخونی زود تو چنل زیر جوین شوو👇🦄🌈 🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk 🔥✨🔥✨🔥✨🔥✨🔥✨🔥🖇 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk 🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇 واقعا بستنی توی زمستون ، مزه میده یا من اینطور حس میکنم ؟؟ هر دومون تو اوج سرما ، نشسته بودیم ، رو پشت بام من بستنی می‌خوردم ، اون نگاه میکرد _میگم...🙄 سرمو سمتش برگردوندم ، +هومم؟ _منم دلم بستنی خواست 🥺 +خب باید بری بخری 😐 _ولی من ی بستنی بهتر سراغ دارم😈 +کجاس؟ _ایناهاش🙂 بعد لباش و گذاشت رو لبام🙊💦 ادامه شو اینجا بخونید😉 👇👇👇👇👇 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk دختری از جنس مافیا 😈

#دختری_از_جنس_مافیا لگد محکی بهم زد که پرت شدم روی زمین. _ دختره احمق مگه بهت نگفتم دست خالی برنگرد. خون داخل دهنم رو تف کردم و گفتم: + سیستم امنیتی اونا خیلی قویه نتونستم رد بشم...اونا من رو دیدن، باهم درگیر هم شدیم یکیشون با چاقو زد تو پهلوم. توقع داشتم الان نازم رو بکشه اما بجاش پاش رو گذاشت روی پهلوم و فشار داد. _ فکر کردی مهمه؟هااا؟تنها چیزی که الان برای من مهمه اون فلش لعنتیه...فکر کردی برای چی بهت نزدیک شدم، چون می گفتن توی کارت خبره ای اما...حتی نمی تونی از ی سیستم ساده عبور کنی...با این اوصاف تو دیگه بدرد من نمی خوری! فلش رو به سختی از جیبم در آوردم و پرت کردم جلوش. خیره شدم به چشمای مبهوتش و تلخ خندیدم. + می دونستم دوستم نداری...فقط می خواستم مطمئن بش... قبل از اینکه حرفم رو کامل کنم چشم هام بسته شد و اخرین چیزی که شنیدم فریاد های بلندش بود که اسمم رو صدا می کرد. _ دلییی بیا ببین چه بلاهایی سر این دختر میاره رییس سرد و خشنش🥶🥵 برای خوندن این رمان فقط کافیه انگشتت رو بمالی رو لینک زیر🤤🤤🔥👇👇👇 🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk 🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇 https://t.me/+wMaGmNHL65cxNTdk 🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇🖇

#پارت_آینده من همون دختریم که شوهرش وحشیانه بچمون سقط کرد !.🫐🚫💦 https://t.me/+cd0iSlwJ3bE4MWVk وحشیانه با صورتم ضربه زد و با داد گفت: _دختره هرزه میکشمت ..! هق هقی کردم و نالیدم: _نزن نامرد نزن ...نزن خنده ای کرد و وحشیانه زیر گوشم گفت: _دیگه به کیا دادی دختره کثافت هان!؟ با ته ته پته گفتم: _ چی میگی هان ؟ وحشی تر شد و گفت: _کاری میکنم که پاره شی دختره هرزه ...! با وحشت نگاهش کردم و ... https://t.me/+cd0iSlwJ3bE4MWVk https://t.me/+cd0iSlwJ3bE4MWVk #محدودیت_سنی!💚🙊 لینک لو رفته vipرمان به دلیل حق عضویتی باید زود پاک شه جوین شو زود 🚫🏃‍♂

عسل دختری آروم و مظلوم... که وارد ماجرایی شده که مردی بی رحم میخواد بهش تجاوز بکنه و...😱😨 #پارت_واقعی _دست بهم بزنی جیغ میزنم هاا قه قه ای زد و گفت: _من و نترسون #خوشگله من هر کاری بخوام با تن و بدنت میکنم نمیتونی مانع من بشی فهمیدی ؟ هق هقی کردم و نالیدم : _جون مادرت تو رو خدا بهم رحم کن...نزار بی آبرو شم دستشو جلوی دهنم گذاشت و گفت: _من به چیزی #قسم نده چون #وحشی ترم میکنی لاله گوشم به دندون گرفت و فشاری داد که از درد آخی گفتم ،خنده ی سرمستی کرد و گفت: _لذت #درد زن برای من اخ و ناله کردنشه...! عصبی شدم و تف کردم و صورتش و با نفرت گفتم: _تو یه دیوانه روانی هستی #کثافت آشغال... با چشمای خون ازش می‌بارید نگاهم کرد و با دست صورتش و پاک کرد ...که یک دفعه وحشی تر شد لباسمو کامل #جر داد و زیر گوشم با خشم گفت: _جون خودت برات اهمیت نداره نه ....باشه پس من خودم کار تموم میکنم😨 با وحشت نگاهش کردم و بلند شد وشلوار شو با وحشی گری در آورد وخنده ی عصبی کرد و گفت: _باید قبل از اون گوهی که خوردی فکر اینجاش بودی هق هقی کردم و به طرفم هجوم آورد که....😱🙊😨 بهترین رمان عاشقانه تلگرام براتون آوردم 👌 زود جوین شو لینک Vip لو رفته بدو جوین شو تا نالیدم ادامه رمان و بخون 🏃‍♂🚫 https://t.me/+cd0iSlwJ3bE4MWVk https://t.me/+cd0iSlwJ3bE4MWVk

بچش رو بدون اینکه شوهرش بفهمه #سقط کرده و شوهرش از برگه دکتر میفهمه که سقط کرده و...😱😢♨️ خونریزی داشتم دردم هر لحظه بیشتر میشد نگاهی به تختم ملافه سفید انداختم ،همه جا #خونی شده بود آروم چشمام رو هم گذاشتم . صدای جیغ و #ناله ام اتاق و پر کرده بود . که یک دفعه در اتاق با ضرب باز شد امیر با عجله وارد اتاق شد و با #نفس نفس گفت:چی شده،ترانه هان؟ دستی به موهام کشید و #بوسه ای به پیشونیم زد و گفت:این چه حالیه عزیزم؟خوبی ؟ بریده بریده گفتم:هیچی ...چیزی ...نیست . که یک دفعه درد بدی زیر شکمم پیچید و جیغی زدم که امیر با دستپاچگی گفت: _چی شد ترانه جان ؟خوبی عزیز دلم ؟ زیر لب زمزمه کردم: _نه ...درد دارم امیر ...درد نذاشت حرفم تموم کنم بلندم کرد و با دیدن ملافه خونی ترسید و رنگ نگاهش عوض شد و... وقتی میفهمه زنش بچش و کشته عصبی میشه و بلایی سر دختره میاره تا اینکه....😰😢 https://t.me/+cd0iSlwJ3bE4MWVk امیر مردی #مهربون وآروم که میفهمه دختره بچش سقط کرده خشن میشه و بلایی سره دختره میاره که...♨️⛔️

• واااای عاشق ِ صدای این دختر شدم ؛😍🤯♥️ ویسای بیشترشُ اینجا پیدا کن :

احتیآجاتِ دختـرونـه‌مـون !😻🧚🏻‍♀💃🏻