cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

پروازِ خیال🦋|Nasrin Jawadi

🫂🫀 ... و من جرعه‌جرعه شعر می‌نوشم از استکانِ نگاهت! ✍️🏻#نسرین_جوادی _______________ به طور ناشناس سوال، نقد، نظر و... بپرسید، این‌جا به کانال جوابِ تان را خواهم داد...😊🌱 t.me/HidenChat_Bot?start=5401479523

Show more
Advertising posts
832
Subscribers
+124 hours
+17 days
-2330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#همایون_ارشادی در نقشِ بدیعی
Show all...
❤‍🔥 3
گاهی بعضی چیزها اتفاقاً یک اثرِ معجزه‌آسای دارد و خوب‌هم روی آدم تاثیر می‌گذارد... چند روز قبل؛ فیلمِ با کارگردانی و نویسندگیِ آقای #عباس_کیارستمی را نگاه کردم «طعمِ گیلاس» که البته از نظر و دید من خیلی خوب و عمیق بود... و اما نظرِ عام شاید فرق داشته باشد، چون هر چیزی از خود طرف‌داران و منتقدینی هم دارد. آقای کیارستمی در این فیلم می‌خواهد یک حالتِ حزن و اندوهِ درونی را نشان دهد و قطع امید کردن و بریدن از دنیا و سرخورده شدن... که خلاصه‌ی فیلم را می‌توان این‌گونه بیان کرد: «مرد میانسالی به‌نام بدیعی، سوار بر اتومبیل خود، شهر را می‌گردد تا کسی را برای خاک‌ریختن بر روی خود پس از خودکشی پیدا کند: قرار است او امشب چندین قرص خواب بخورد و در چاله‌ای که قبلاً کنده دراز بکشد و فرد دیگری – که بدیعی در طول فیلم به‌دنبال پیدا کردن او است – فردا صبح بر روی بدنش خاک بریزد تا دفن شود. بدیعی ابتدا یک سرباز و سپس یک طلبه افغانی را سوار اتومبیل خود می‌کند، اما آن‌ها تمایلی به انجام این کار نشان نمی‌دهند. سرانجام پیرمردی به‌نام باقری که در موزه حیات وحش کار می‌کند و خودش هم یک‌بار قبلاً به‌فکر خودکشی افتاده و با خوردن توت از این کار پشیمان شده، می‌پذیرد طبق قرار کار را انجام داده و دویست هزار تومان دستمزد وعده‌داده‌شده را بردارد. این در حالی است که به‌نظر می‌رسد بدیعی در اقدام به خودکشی دچار تردید شده است.» عباس کیارستمی علاوه بر کارگردانی فیلم طعم گیلاس نوشتن فیلمنامه، تهیه‌کنندگی و تدوین فیلم را بر عهده داشت. و اما در تمامِ اول تا آخرِ فیلم کیارستمی دلیلِ خودکشی شخصیتش را به دستِ بیننده نمی‌دهد و دلیل را به شکلِ فلسفی در بطنِ خودِ ماجرا طرح کرده است. و ناگفته نماند که؛ عباس کیارستمی با فیلم طعم گیلاس در سال ۱۹۹۷ جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن را هم از آن خود کرده‌است. و در قسمتِ از فیلم کیارستمی می‌گوید:
قطع امید کردی؟! دَم صبح طلوع آفتابو نمیخوای ببینی؟سرخ و زرد آفتاب رو موقع غروب، دیگه نمی‌خوای ببینی؟ ماه رو دیدی؟ نمی‌خوای ستاره‌ها رو ببینی؟ شب مهتاب، اون قرص کامل ماه، دیگه نمی‌خوای ببینی؟ چشمات رو می‌خوای ببندی؟ از مزه‌ی یه گیلاس، می‌خوای بگذری؟! من رفیقتم میگم نگذر :)
@parwazekhyal🦋
Show all...
❤‍🔥 2👌 2💯 1
و تا چشمم باز شد، دیدنِ این پیام دلم را روشن کرد و صبحم را بخیر...🫂💐❤️
Show all...
❤‍🔥 6💔 1
Repost from N/a
ام‌شب که دقیقاً ساعت را متوجه نشده بودم با کتاب‌ها، کتابچه‌ و دو قلمی که دقیقاً بالای تخت خوابم بود داشتم کلنجار می‌رفتم. نت را روشن کرده و طبق معمول مستقیم وارد تلگرام شدم، یک چکی کردم چشم مه به آنلاین بودن نسرین‌مه افتاد؛ تایپ کردم « دلبر و دلدار مه چطوره؟» یک دقیقه نگذشت که سین کرد و نوشت؛« الحمدلله عشق مه! تو خوبی؟ با درسا و دندان خو خوبی؟!💋» چون دیروز که یک احوال کوچکی از خود برایش دادم گفتم، دندان‌های عقل مه در حال بیرون شدنه و درد می‌کنه، و درسا هم خیلی زیاد شده... و او هم طبق گفته‌های روز قبل مه ای دو سواله کرد. کمی به چت کردن ادامه دادیم که تصمیم بر ای گرفتیم که به کال با هم گپ بزنیم. خواستم اول مه دست به کار بشم و وقتی جواب بده بگم الوووو از هرااات به قندهاااار‌ صدا میایه!؟ ولی ناجوان گرفته بود، از داخل تنظیمات خود بند کرده بود که کسی نتوانه زنگ زده. کمی دوع دادم، خندید و‌ مه‌ر ناز داد، گفت بیا وت... رفتم وتساپ زنگ زدم، تقریباً تا ساعت ۱۰ شب با هم گپ زدیم؛ و خیلی هم دلتنگ‌ صدایش شده بودم🥹 نویسنده خوش قلم مه به من نصیحت کرد که می‌دانم ای روزا خیلی مصروفی ولی نباید دست از نوشتن برداری و کتاب خواندن... و ای تنها کسی‌یه که همیشه مر وادار به نوشتن و کتاب خواندن کرده، جریمه تعیین کرده و جزا... اگر انجام ندم. یکی نیست بگه نویسنده مه تو خو مر می‌شناسی همین چند ساعتی هم که بی‌کارم و به خانه هستم، خاب می‌شم. من و خواب پیوندمان محکم‌تر از نوشتن و خواندن است...☺️ برای نسرینم🫂 https://t.me/parwazekhyal🦋
Show all...
پروازِ خیال🦋|Nasrin Jawadi

🫂🫀 ... و من جرعه‌جرعه شعر می‌نوشم از استکانِ نگاهت! ✍️🏻#نسرین_جوادی _______________ به طور ناشناس سوال، نقد، نظر و... بپرسید، این‌جا به کانال جوابِ تان را خواهم داد...😊🌱 t.me/HidenChat_Bot?start=5401479523

❤‍🔥 6😁 1
تکه‌ی داستانی📖 وقتِ بیدار شدم؛ فقط فهمیدم که چشمانم باز شد ولی نه نوری بود و نه چیزی می‌شد دید، فقط تاریکی بود و تاریکی. دهنم طعمِ گس و شورمزه‌ی داشت و گلویم هم به شدت می‌سوخت و خیلی تشنه‌‌ام بود. دستم را جلوی چشمانم گرفتم، اما چیزی ندیدم. فقط داشتم حس می‌کردم که دستم در هوا معلق می‌چرخد. دلم تنگ شد. لرزه‌ی به تنم افتاد و کم‌کم داشتم می‌ترسیدم و یادم آمد که من؛ من این‌جا نبودم که... پس چی‌خبره؟! این‌جا کجاست و...؟! با تته‌پته بلند صدا زدم: - الوووو! کسی هست، نیست؟! من، من کجام؟! آرام و قراری نداشتم. تا خواستم دوباره صدا بزنم که صدای پا در گوشم پیچید و همین‌که خواستم بیشتر دقت کنم، ضربه‌ی محکمی پهلویم را کرخت کرد و بی‌رمق لال شدم. از شدتِ درد شدید چشمم تار شد و شاید لختی از هوش رفته بودم که با روشن شدنِ لامپِ اتاق و صدای های هویی آدم‌های اطرافم بیدار شدم، چند نفر با صورتِ نقاب کشیده؛ دورم می‌چرخیدن و هو هو فریاد می‌زدن و برای خودشان رقص می‌کردن و... ولی انگار مرا نمی‌شنیدن. ترسم بیشتر شد نه جرأت حرف زدن را داشتم و نه هم می‌شد که ساکت بود، گریه‌ام گرفته بود و با بغض گفتم: - شم... شماها کی‌هستن؟! چرا مرا این‌جا بندی کردن؟! - ما؟! ما، ما هستیم... هههه خنده‌های شیطانی شان داشت گوشم را کرّ می‌کرد. یکی شان نزدیکم آمد و سرش نزدیک گوشم خم‌کرد و آهسته طوری که انگار نمی‌خواست بقیه متوجه شود، گفت: - دخترجان! می‌خواهی فرار کنی؟! بله باید فرار کنی، این‌ها، یعنی ما قاچاقچیان مواد... هستیم و فقط بدان که این‌ها نیت شان خیر نیست... - می‌گی این‌ها؟! مگر تو از همی کثافات نیستی؟! و با سرم حرکتی رفتم که از خود دورش کنم. دور شد اما زود دوباره خم شد و گفت: - دلت سرم باور می‌کنی دلت نه. اما باید بروی ورنه کارت ... هرچه بیشتر این‌جا باشی خودت ضرر می‌بینی. - از کجا؟! از کجا باید برون شوم! راه، راه برون رفت هست؟! - هست، خودم رهنمایت می‌کنم. فقط بگذار... تا خواست آدمه‌ی حرفش را بزند، یکی از همان هم دستانش با چماقی ضربه‌ی در پشتِ سرش وارد کرد و مردِ نقاب پوش زمین افتاد. #نسرین_جوادی @parwazekhyal🦋
Show all...
❤‍🔥 4👌 2
کاش! @parwazekhyal🦋
Show all...
❤‍🔥 3👌 1
خسرو شکیبایی ‏یه دیالوگ داره که میگه:
«‏نمی دونم کی بود چی چی بود که یهو دوید تو زندگیم‏ با اون چشاش، آخ چشاش... چشاش... چشاش، بدبختم کرد! آتیشم زد!» ‏آدم تا سرش نیومده باشه نمیفهمه چی میگه...
‌پ‌ن: اینم از حکایت چشم‌ها! «👀🫀💛» @parwazekhyal🦋
Show all...
😢 3❤‍🔥 2
در پاسخ این پیام نوشت: 🧚🏻اینجا وایب جنگل قصه‌ی پری‌ها رو داره🧚🏻 🌿برای تلگرامت تم میخوای؟ اینجا هر روز تم‌های کیوت داریم 🍀نمیدونی دوستا و پارتنرت رو چی سیو کنی؟ اینجا به هر زبانی پیشنهاد‌ سیو اسم داریم 🌿برای دلبری و بیو تکست میخوای؟ اینجا پره از تکست‌های حق و خفن 🍀حوصلت سر رفته نمیدونی چیکار کنی؟ اینجا هر هفته معرفی‌ فیلم و انیمه و کتاب داریم 🌿برای بک‌گراند و پروفایل عکس میخوای؟ اینجا کلی عکسای ست و رنگی میزاریم 🍀شبا بدون موسیقی خوابت نمیبره؟ اینجا هر شب برات اهنگ های جدید داریم 💚اینجا هر چی بخوای داره‌ پس از دستش نده💚 ❀°@greenn_dreamm°❀ ❀°@greenn_dreamm°❀
Show all...
ولی مرک هم ناجوان هست به طریقی... چرا سراغ کودکانِ بی‌گناه و معصوم می‌رود؟! کاش بیایید و مرا باخود ببرد... کااااش! #مرگم_آرزوست🕯⚰ @parwazekhyal🦋
Show all...
😢 5💔 4
ولی مرک هم ناجوان هست به طریقی... چرا می‌رود سراغ کودکانِ بی‌گناه و معصوم؟! کاش بیایید و مرا باخود ببرد... کااااش! #مرگم_آرزوست🕯⚰ @parwazekhyal🦋
Show all...
💔 1