رُمآنِ رویاےِشب
🥀🩸باید جوری فریاد دوستت دارم سر داد، که مزه خون را حس کرد باید فهمید حتی گفتن آن جمله تاوان دارد،چه برسد پای آن ماندن!🩸 پارت گذاری: روزهای زوج💛 چنل ناشناس📬 https://t.me/Nightsdreams بکآپ❤ https://t.me/Nightdreambackup برای تبادل @parradoxADMIN
Show more494
Subscribers
No data24 hours
-87 days
-3730 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
آتش یک چهرهی موفق و سرشناس ایرانیست!
مردی عیاش که آوازهی دختر باز بودنش همه جا پیچیده است. 🔞
اما، با ورودِ یک مدلِ اروپایی به شرکتِ این مردِ جوان، با وجودِ دخترهای زیادی که دورش هستند، شیفتهی زیباییهای ماریا شده و برای بدست آوردنِ دلِ دخترکِ مغرور و لجبازِ قصه دست به هرکاری میزند!!! 🔥😈
https://t.me/+gw1ivltvRVUwOGY0
ماریا مدلی زیبا و اغواگر که اومده ایران تا از مدیرِ عیاش شرکتِ نور برای برگشتن به حرفهاش استفاده کنه. مردی خشن و جذاب که اصلا درکی از عشق و عاشقی نداره. با وجودِ همهی دخترهای دورش، ولی دل به ماریا دختر قصه میبنده🤤
اما ماریا با وجودِ یک پیوند و عشقی عمیق به معشوقش رفتن رو انتخاب میکنه!!! 💔 حالا که بعد سالها برگشته باید تاوانِ رفتنش رو پس بده!
یعنی واکنشِ این مردِ مغرور و عاشق چیه؟!🔥🔞
https://t.me/+gw1ivltvRVUwOGY0
صب پاک
810
Repost from N/a
اولین بار عکسشو دیدم و از حرفهای زنای فامیل شناختمش و ندیده عاشقش شدم 🫠
اما وقتی توی یه عروسی از نزدیک دیدمش و به سمتم اومد و گفت اونم از من خوشش میاد . رابطه ما نزدیکتر شد تا جاییکه اون کاملا قلبمو تصاحب کرد و جسممون برای رسیدن به هم دل دل میزد و بوسهها و آغوشهای یواشکیمون نشان از اوج خواستههامون بود .
عشقی شیرین و پرشور بین ما شکل گرفت که شعلههاش منو سوزوند .🔥
تا به خودم اومدم به اجبار بر سر سفره عقد دیگری نشسته بودم چون یک نفر عکسهای منو عماد رو به داداشام نشون داده بود و اونا منو مجبور به ازدواج با اولین خواستگارم کردن .
بر سر سفره عقد مرگ آرزوهامو دیدم اما وقتی چشمم به عماد خورد که اونجاست و بعنوان دایی داماد حضور داره ، مرگ قلبم رسید.
https://t.me/+FPvjkdX9NcJlOGZk
حالا با عشق ممنوعهام باید یک جا زندگی کنم درحالیکه بعنوان دایی همسرم هست و ....😱
https://t.me/+FPvjkdX9NcJlOGZk
صب بپاک
1300
Repost from N/a
خلاصه🍷
الیسا دختری که مستقل زندگی میکنه. و کسی رو نداره.
همه چیز از جایی شروع میشه که الیسا احساس میکنه دائم یه نفر تعقیبش میکنه، یه نفر که تمام اطلاعات اون رو داره!
کسی که شب ها دور خونهی الیسا میگرده و یه زنگ خطره.
اما الیسا فکر میکنه این عاشق تعقیب کننده، فقط در همین حد پیش رفته اما نمیدونه که توی خونش دوربین های مخفی و شنود داره و 24 ساعته توسط این غریبه، غریبه ای مرموز زیر نظره! اون مرد غریبه ای که یه شکارچی تعقيب کننده ست...🔥🔞
https://t.me/+cXiPJwR0YudlZTdk
8پاک
610
Repost from N/a
تردست، شاه دزدی که لقبش تمام دزدهای نیویورک رو به وحشت میندازه❤️🔥
تردستی که تمام پلیس های نیویورک دنبال دستگیری اونن و به عنوان مخوف ترین مافیا و دزد حرفه ای امریکا می شناسن🎯🌎
همه چیز از جایی شروع می شه که اریکا دست به مال و اموال تردست میزنه و الماس با ارزش اون رو می دزده!
الماسی که به قیمت جون همه ی اعضای باند تردست می ارزه🚷
حالا چه بلایی سر دختر جیب بر و دزد ساده ای میاد که دستبرد به اموال یه شاه دزد مخوف زده؟😈
تردست...دنبال اونه، و وقتی پیداش کنه
تمام شکنجه هایی که هیچکس روحش هم خبردار نمیشه رو روی اریکا اجرا میکنه🔞
https://t.me/+cXiPJwR0YudlZTdk
صب بپاک
800
Repost from N/a
ماهور شمس دختری مظلوم و چشم رنگی ....🙂
https://t.me/+E2u0AExz7FFiMjU0
دختری که برای زنده موندن معشقوش مجبور به قبول کردن کاری میشه که آینده اش در برمیگیره.....
باید از معشوقش که ناخواسته روز نامزدیشون قاتل شده بود جدا میشد و به عنوان خون بس وارد عمارتی میشد که همه اونجا به خونش تشنه بودن...🥺
عمارتی که میدونست قراره کلی اذیت شه توش و زندگی رو براش سیاه کنن...
و شبش رو باید کنار کسی میخوابید که دوسش نداشت و باید تن میداد به خواسته هاش و بازیچه اش میشد...🔞❗️
https://t.me/+E2u0AExz7FFiMjU0
۸پاک
1300
Repost from N/a
بهم میگن ملکهی خوناشامها!
چون کنار پادشاهشون ایستادم ولی هیچ حسی بهش ندارم. 👑🔪
اون من رو به تصرف خودش درآورد و میخواد با نشون دادن قدرتش، من رو رام و عاشق خودش بکنه!
زمانیکه تاج ملکه روی سرم گذاشت، کنار گوشم زمزمه کرد از حالا به بعد مال منی! میخوام مادر بچههام باشی و تو مجبور به اطاعت از منی... 🔞🔥
https://t.me/+kAJWA-l8e-VjODc0
صب بپاک
1210
Repost from N/a
من محمدم!🔥 یه بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو مشتش بوده، مردی که از همه زنها متنفره حتی از مادر خودش اماااا....
وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود. مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.
https://t.me/+DdiDSminuFc2NTc0
8پاک
1900
Repost from N/a
00:39
Video unavailable
آرسین، مرد جدی و خطرناکی که رئیس مافیای یک مجموعهی بزرگ و قدرتمند ترکیهست! 😎🔥
تو خونهش، دختر مرموز و چشم قهوهای رنگی رو پیدا میکنه که بیاجازه وارد منطقهش شده.🤤
ولی دلبر چشم قهوهای از دستش فرار میکنه و قصد خارج شدن از منطقهی ممنوعه رو داره.
در حالی که نمیدونه، برای خارج شدن از اون منطقه یا باید بمیره و یا همراه آرسین دنبال دختری بگرده که بهش کلید سازمان میگن و در ازای پیدا کردنش، پاداش خوبی بهشون تعلق میگیره. ولی آرسین خبر نداره دختر ناشناسی که دنبالش میگشتن، در واقع، همکار چشم قهوهایِ جدیدشه!😈🔥
https://t.me/+dvSv4wEeNk41MjJh
۸پاک
800
Repost from N/a
Photo unavailable
عشقی پر شور و شیرین که از درمانگاه کوچکی در دل یک روستا بین پزشک روستا و دختری که از اهالی اونجاست، شکل میگیره .
پزشکی که خودش ناف بریده دختر عموش هست ولی دلش برای چشمهای رنگی و معصومیت نگاه سلمای دوست داشتنیش سریده🫠
یک روز اونو توی اتاق معاینه گیر میندازه و بیطاقت پا رو فراتر میذاره و جسم اونو #تصاحب میکنه .غافل از اینکه اون واقعا کیه ؟!
اما وقتی که #رابطه اونا برملا میشه ، اتفاقات عجیبی میفته و رازهای زیادی از گذشته فاش میشه که سلما رو مجبور میکنه تا تن بده به اجبار و ....😱🔞
عاشقانهای در دل انتقام
https://t.me/+J58SwIdDVMk1ZTU8
https://t.me/+J58SwIdDVMk1ZTU8
صب بپاک
800
Repost from N/a
من فریام🤤🔥
از یه شهرستان کوچیک پامو گذاشتم تو تهران تا از اون تو سری خور بودن رها بشم و حالا من یه پزشک مطرحم که زیبایی ظاهرم دلیلی شده بر این مطرح بودنم
وقتی پسری از افغانستان رو میبینم که اومده برای بنای خونم دلم میلرزه و برای اولین بار عاشق میشم، همه چی رو کنار میزنم و رابطه عاشقانم رو باهاش شروع میکنم ولی اون ... زیر مغازه ای که تو بهترین پاساژ تهران براش خریده بودم با فروشندش بهم خیانت میکنه
اون روزه که تموم اعتماد به نفس من نابود میشه. دیگه نه دکتر بودنم اهمیتی داره و نه زیبا بودنم چون مردی که میخواستمش منو نخواست
تو همین رفت و آمد ها بود که حامی رو دیدم ، صاحب اون پاساژ !
جوری بهم نگاه میکرد انگار زیبا ترین آدم این شهر بودم ، رفتارش ، محبت کردناش
تمام اینا دلیلی شد که دلمو براش ببازم😍🥹
https://t.me/+J0RotHonEbVkZDA0
8پاک
500